زندگی

زندگی

نگاه من هنوز آن بلنددور آن سپیده آن شکوفه زار انفجار نور کهربای آرزوست سپیده‌ای که جان آدمی هماره در هوای اوست به بوی یک نفس در آن زلال دم زدن سزد اگر هزار بار بیفتی از نشیب راه و باز رو نهی بدان فراز چه فکر می‌کنی؟ جهان چو آبگینه شکسته‌ای ست که سرو راست هم در او شکسته می‌نمایدت جنان نشسته کوه درکمین دره‌های این غروب تنگ زمان بی‌کرانه را تو با شمار گام عمر ما مسنج به پای او دمی ست این درنگ درد و رنج به سان رود که در نشیب دره سر به سنگ می‌زند رونده باش امید هیچ معجزی ز مرده نیست، زنده باش

نگاه من هنوز آن بلنددور آن سپیده آن شکوفه زار انفجار نور کهربای آرزوست سپیده‌ای که جان آدمی هماره در هوای اوست به بوی یک نفس در آن زلال دم زدن سزد اگر هزار بار بیفتی از نشیب راه و باز رو نهی بدان فراز چه فکر می‌کنی؟ جهان چو آبگینه شکسته‌ای ست که سرو راست هم در او شکسته می‌نمایدت جنان نشسته کوه درکمین دره‌های این غروب تنگ زمان بی‌کرانه را تو با شمار گام عمر ما مسنج به پای او دمی ست این درنگ درد و رنج به سان رود که در نشیب دره سر به سنگ می‌زند رونده باش امید هیچ معجزی ز مرده نیست، زنده باش