صاحب دیوانان، سپهسالاران، شیوخ و اندیشمندانی چون کریم الشرق کدکنی، تاج الدین علی کدکنی، نورالدین منشی کدکنی و میرزا شفیع کدکنی، شیخ حیدر، فخر الشعرای کدکنی، میرزای خاوری، شیخ میرزا محمد شفیع کدکنی، شیخهادیکدکنی و دکتر محمدرضا شفیعیکدکنی جملگی باعث و بانی رونق بازار علم و ارشاد در خراسان و ایران بودهاند اما به یقین هیچیک از این نامها، نامیتر از فریدالدین پسر بازیگوش رابعه و شیخ ابراهیم عطار نشد که از اوان کودکی چنان گوش هوش به پندهای پدر سپرد که بیمکتب و مرشد، روزی معلم بزرگ عرفان تاریخ ایران زمین شد تا جایی که مولانای بزرگ درباره مقامش میگوید: هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچهایم اهمیت اندیشههای عرفانی عطار در شکلدهی به عرفان اسلامی و مقام والایی که وی در غزل و شعر پارسی دارد، بر اهل علم پوشیده نیست. از میان آثار شیخ الشیوخ، یعنی اسرارنامه، منطق الطیر، الهینامه، مصیبتنامه، مختارنامه، ذکرهالاولیاء و دیوان اشعار، منطق الطیر جایگاه ویژهای دارد و عطار این نام به معنای زبان پرندگان را از آیهای در سوره نمل قرآن مجید گرفته است. این مثنوی چهار هزار بیتی مهمترین و برجستهترین و مشهورترین شعر تمثیلی تاریخ ادبیات فارسی است. این مثنوی داستان سفر گروهی از مرغان است که برای جستن و یافتن سیمرغ که پادشاه آنهاست به راهنمایی هدهد به راه میافتند و در راه از هفت مرحله سهمگین میگذرند و در هر مرحله، گروهی از مرغان از راه باز میمانند و به بهانههایی پا پس میکشند تا اینکه پس از عبور از این مرحله هفتگانه، سرانجام از گروه انبوه مرغان که در جستوجوی سیمرغ هستند، تنها سیمرغ باقی میمانند و چون به خود مینگرند در مییابند که آن چه بیرون از خود میجستهاند- سیمرغ- اینک در وجود خود آنهاست. منظور عطار از مرغان، سالکان راه و از «سیمرغ» مردان خداجویی است که پس از عبور از مراحل هفتگانه سلوک یعنی (طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فقر و فنا) سرانجام حقیقت را در وجود خویش کشف میکنند. عطار با بیان این داستان تمثیلی، مراحل سیر و سلوک را در سفر تمثیلی سیمرغ به سوی سیمرغ به تصویر میکشد. محققان و پژوهشگران درباره تاثیرپذیری اربابان ثلاثه تاریخ ادبیات ایران زمین؛ مولانا، سعدی و حافظ از عطار نیشابوری بسیار گفته اند که این همه در این مقال و مجال نمیگنجد. از چهرههای شاخص ادبی معاصر هم نقد و نظر درباره عطار فراوان است اما شاید بهترین تعبیر را درباره عطار، همشهری وی محمدرضا شفیعیکدکنی دارد جایی که میگوید: «عطار را باید از نو شناخت، عطار راستین و عطار تاریخی را از عطارهای مجعول در طول قرون و اعصار جدا کرد، آثار برساخته درویشان مهملسرای مبتذل و بیمایه را از قلمرو آثار او به دور کرد و کار را از آثار مسلم و قطعیالصدور او آغاز کرد؛» و نیز در جایی میگوید: « مهمترین ویژگی غزلهای عطار، تناسبی است که میان صورت و معنی در این آثار دیده میشود. ما صورت را به معنی عام کلمه در اینجا به کار میبریم که شامل زبان، تصویر، رمز، موسیقی و قالب عمومی شعر است و معنی را برابر محتوا یا پیام؛ به همین دلیل تناسب صورت و معنی است که در غزل عطار، خواننده هیچ عنصری را زاید احساس نمیکند و انتخاب تکبیت از آن بسیار دشوار است. باید غزل انتخاب کرد؛ نه تکبیت؛ در صورتیکه از اغلب شاعران بزرگ غزلسرا، میتوان به تکبیتهایی قناعت کرد.» جدا از مضامین عرفانی، موارد مهم دیگری هست که در شعر عطار با جلوهنمایی چشمها را خیره کند از جمله نگاه یک عارف ایرانی در قرن ششم به زن که به دور از نگاه کلیشهای و خشک فرهنگی جهان پیرامونی او است.پیر اسرار در سرتاسر اشعارش غالبا هرجا سخن از زن آورده برای او یک جایگاه و منزلت اجتماعی متصور شده است و حضور وی را در وقایع اجتماعی و اجتماع مهم و ضروری میداند. درباره عطار چند کتاب مهم نوشته شده است که از آن میان، «شرح احوال عطار» از بدیع زمان فروزانفر، زبور پارسی از محمدرضا شفیعیکدکنی و کتابی «درباره عطار» از عبدالحسین زرینکوب برای علاقهمندان، مستندتر و سودبخش تر است. فرنگیهایی نظیر هلموت ریتر؛ ایران شناس آلمانی، فرانکلین لوئیس؛ استادیار مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه شیکاگو، هرمان لندولت؛ استاد بازنشسته دانشگاه مکگیل و بسیارانی در وصف حکمت و معرفت وی سخنها گفته و حتی کتب و رسالاتی به رشته تحریر درآوردهاند. باری، عطار، عطار است و به مثابه «اسم» که در قدیم به پزشکان، عطار میگفتند، رسم او هم درمان درد است و برای هر آنکس که انسان است از هر نژاد، قومیت و ملیتی نسخه درمان تجویز میکند؛ دارویی که از وصال و رسیدن و درآغوش کشیدن جان میگوید و مهر به رگها میدمد. از همین رو نسخهاش تاریخ انقضا ندارد و هنوز، زمزمه «هفت شهر عشق» عطار بر سر هر کوچه و بازاری جاری است. حتی پس از سالیان دراز و تنهایی انبوه بشر باید این شعر شفیعیکدکنی را که حلاجیان را لب به ستایش گشوده است در وصفش خواند: خاکستر تو را باد سحرگهان هر جا که برد مردی ز خاک رویید در کوچه باغهای نیشابور مستان نیم شب به ترنم آوازهای سرخ تو را باز ترجیع وار زمزمه کردند نامت هنوز ورد زبانهاست و در توصیف معلم عرفان پارسی، مروج عقلانیت و معنویت و مصنف هفت شهر عشق باید بیگزافه و اطاله کلام از نگین فیروزه انگشتری زیبای دیار فیروزه و فیروزان و از طبع بلند خود شیخ مدد گرفت که: جانا، حدیث حسنت، در داستان نگنجد رمزی ز راز عشقت، در صد زبان نگنجد
صاحب دیوانان، سپهسالاران، شیوخ و اندیشمندانی چون کریم الشرق کدکنی، تاج الدین علی کدکنی، نورالدین منشی کدکنی و میرزا شفیع کدکنی، شیخ حیدر، فخر الشعرای کدکنی، میرزای خاوری، شیخ میرزا محمد شفیع کدکنی، شیخهادیکدکنی و دکتر محمدرضا شفیعیکدکنی جملگی باعث و بانی رونق بازار علم و ارشاد در خراسان و ایران بودهاند اما به یقین هیچیک از این نامها، نامیتر از فریدالدین پسر بازیگوش رابعه و شیخ ابراهیم عطار نشد که از اوان کودکی چنان گوش هوش به پندهای پدر سپرد که بیمکتب و مرشد، روزی معلم بزرگ عرفان تاریخ ایران زمین شد تا جایی که مولانای بزرگ درباره مقامش میگوید: هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچهایم اهمیت اندیشههای عرفانی عطار در شکلدهی به عرفان اسلامی و مقام والایی که وی در غزل و شعر پارسی دارد، بر اهل علم پوشیده نیست. از میان آثار شیخ الشیوخ، یعنی اسرارنامه، منطق الطیر، الهینامه، مصیبتنامه، مختارنامه، ذکرهالاولیاء و دیوان اشعار، منطق الطیر جایگاه ویژهای دارد و عطار این نام به معنای زبان پرندگان را از آیهای در سوره نمل قرآن مجید گرفته است. این مثنوی چهار هزار بیتی مهمترین و برجستهترین و مشهورترین شعر تمثیلی تاریخ ادبیات فارسی است. این مثنوی داستان سفر گروهی از مرغان است که برای جستن و یافتن سیمرغ که پادشاه آنهاست به راهنمایی هدهد به راه میافتند و در راه از هفت مرحله سهمگین میگذرند و در هر مرحله، گروهی از مرغان از راه باز میمانند و به بهانههایی پا پس میکشند تا اینکه پس از عبور از این مرحله هفتگانه، سرانجام از گروه انبوه مرغان که در جستوجوی سیمرغ هستند، تنها سیمرغ باقی میمانند و چون به خود مینگرند در مییابند که آن چه بیرون از خود میجستهاند- سیمرغ- اینک در وجود خود آنهاست. منظور عطار از مرغان، سالکان راه و از «سیمرغ» مردان خداجویی است که پس از عبور از مراحل هفتگانه سلوک یعنی (طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فقر و فنا) سرانجام حقیقت را در وجود خویش کشف میکنند. عطار با بیان این داستان تمثیلی، مراحل سیر و سلوک را در سفر تمثیلی سیمرغ به سوی سیمرغ به تصویر میکشد. محققان و پژوهشگران درباره تاثیرپذیری اربابان ثلاثه تاریخ ادبیات ایران زمین؛ مولانا، سعدی و حافظ از عطار نیشابوری بسیار گفته اند که این همه در این مقال و مجال نمیگنجد. از چهرههای شاخص ادبی معاصر هم نقد و نظر درباره عطار فراوان است اما شاید بهترین تعبیر را درباره عطار، همشهری وی محمدرضا شفیعیکدکنی دارد جایی که میگوید: «عطار را باید از نو شناخت، عطار راستین و عطار تاریخی را از عطارهای مجعول در طول قرون و اعصار جدا کرد، آثار برساخته درویشان مهملسرای مبتذل و بیمایه را از قلمرو آثار او به دور کرد و کار را از آثار مسلم و قطعیالصدور او آغاز کرد؛» و نیز در جایی میگوید: « مهمترین ویژگی غزلهای عطار، تناسبی است که میان صورت و معنی در این آثار دیده میشود. ما صورت را به معنی عام کلمه در اینجا به کار میبریم که شامل زبان، تصویر، رمز، موسیقی و قالب عمومی شعر است و معنی را برابر محتوا یا پیام؛ به همین دلیل تناسب صورت و معنی است که در غزل عطار، خواننده هیچ عنصری را زاید احساس نمیکند و انتخاب تکبیت از آن بسیار دشوار است. باید غزل انتخاب کرد؛ نه تکبیت؛ در صورتیکه از اغلب شاعران بزرگ غزلسرا، میتوان به تکبیتهایی قناعت کرد.» جدا از مضامین عرفانی، موارد مهم دیگری هست که در شعر عطار با جلوهنمایی چشمها را خیره کند از جمله نگاه یک عارف ایرانی در قرن ششم به زن که به دور از نگاه کلیشهای و خشک فرهنگی جهان پیرامونی او است.پیر اسرار در سرتاسر اشعارش غالبا هرجا سخن از زن آورده برای او یک جایگاه و منزلت اجتماعی متصور شده است و حضور وی را در وقایع اجتماعی و اجتماع مهم و ضروری میداند. درباره عطار چند کتاب مهم نوشته شده است که از آن میان، «شرح احوال عطار» از بدیع زمان فروزانفر، زبور پارسی از محمدرضا شفیعیکدکنی و کتابی «درباره عطار» از عبدالحسین زرینکوب برای علاقهمندان، مستندتر و سودبخش تر است. فرنگیهایی نظیر هلموت ریتر؛ ایران شناس آلمانی، فرانکلین لوئیس؛ استادیار مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه شیکاگو، هرمان لندولت؛ استاد بازنشسته دانشگاه مکگیل و بسیارانی در وصف حکمت و معرفت وی سخنها گفته و حتی کتب و رسالاتی به رشته تحریر درآوردهاند. باری، عطار، عطار است و به مثابه «اسم» که در قدیم به پزشکان، عطار میگفتند، رسم او هم درمان درد است و برای هر آنکس که انسان است از هر نژاد، قومیت و ملیتی نسخه درمان تجویز میکند؛ دارویی که از وصال و رسیدن و درآغوش کشیدن جان میگوید و مهر به رگها میدمد. از همین رو نسخهاش تاریخ انقضا ندارد و هنوز، زمزمه «هفت شهر عشق» عطار بر سر هر کوچه و بازاری جاری است. حتی پس از سالیان دراز و تنهایی انبوه بشر باید این شعر شفیعیکدکنی را که حلاجیان را لب به ستایش گشوده است در وصفش خواند: خاکستر تو را باد سحرگهان هر جا که برد مردی ز خاک رویید در کوچه باغهای نیشابور مستان نیم شب به ترنم آوازهای سرخ تو را باز ترجیع وار زمزمه کردند نامت هنوز ورد زبانهاست و در توصیف معلم عرفان پارسی، مروج عقلانیت و معنویت و مصنف هفت شهر عشق باید بیگزافه و اطاله کلام از نگین فیروزه انگشتری زیبای دیار فیروزه و فیروزان و از طبع بلند خود شیخ مدد گرفت که: جانا، حدیث حسنت، در داستان نگنجد رمزی ز راز عشقت، در صد زبان نگنجد