ارغوان
گفتوگوی شبانه آقای ابتهاج، فامیل دور و راوی (هپروتی) «آقای ابتهاج، میشه شعر ارغوان رو بخونید؟» نه. حرفشو نزن. دیوانه میشم. اگه دست بزنی از همه جام اشک میاد. خخخخ. مگه دوشید آقا ابتهاج! از اون حرفا زدینا. مث این خوانندهها که میان تلویزیون و زنده نمی خونن. نخوردیم نون گندم،ولی دیدم دست مردم که. بخون قر نیا! مردک، مگه شوخی دارم باهات؟ بگیر بتمرگ وقتی نمیدونی جریان چیه. «خب بخونید همه با هم گریه میکنیم» مگه مازوخیست داریم هپروتی؟ همه که مثل تو چهار نعل نمیرن سراغ درداشون. شی شده؟ در؟ کیا نمیرن سراغ دراشون؟ من میرم. عجب ملت شکم سیری داریما. آدم در داشته باشه نره سراغش؟ «در نه فامیل. درد! تازه، هرکی باید بره سراغ در خودش. وقتی راه میفتی دنبال یه در دیگه، در به در میشی» شی شده؟ پس دربونا بیکار بشن؟ شما همیشه میرید سراغ دری که اون سراغتون نمیاد و بیمحلی میکنید به دری که پی شما میگرده. شاعر تو همین وضع بود که گفت: اگر در بند در ماندی، درماندی! شی شده؟ الان فلسفی حرف زدم چجوری بودم؟ «هیچ جوره نمی شه ارغوان رو بخونید؟» الان نه. شاید یه وقت دیگه خوندم. ولی یه شعر رو شروع کردم که نتونستم تمومش کنم. دیدم خیلی اذیتم میکنه. اینجوری شروع میشد: ارغوان، باز سلام... سلام! عیدتون مبارک. صد سال به این سالها. هر روزتان نوروز. نوروزتان پیروز. بررره برررره
گفتوگوی شبانه آقای ابتهاج، فامیل دور و راوی (هپروتی) «آقای ابتهاج، میشه شعر ارغوان رو بخونید؟» نه. حرفشو نزن. دیوانه میشم. اگه دست بزنی از همه جام اشک میاد. خخخخ. مگه دوشید آقا ابتهاج! از اون حرفا زدینا. مث این خوانندهها که میان تلویزیون و زنده نمی خونن. نخوردیم نون گندم،ولی دیدم دست مردم که. بخون قر نیا! مردک، مگه شوخی دارم باهات؟ بگیر بتمرگ وقتی نمیدونی جریان چیه. «خب بخونید همه با هم گریه میکنیم» مگه مازوخیست داریم هپروتی؟ همه که مثل تو چهار نعل نمیرن سراغ درداشون. شی شده؟ در؟ کیا نمیرن سراغ دراشون؟ من میرم. عجب ملت شکم سیری داریما. آدم در داشته باشه نره سراغش؟ «در نه فامیل. درد! تازه، هرکی باید بره سراغ در خودش. وقتی راه میفتی دنبال یه در دیگه، در به در میشی» شی شده؟ پس دربونا بیکار بشن؟ شما همیشه میرید سراغ دری که اون سراغتون نمیاد و بیمحلی میکنید به دری که پی شما میگرده. شاعر تو همین وضع بود که گفت: اگر در بند در ماندی، درماندی! شی شده؟ الان فلسفی حرف زدم چجوری بودم؟ «هیچ جوره نمی شه ارغوان رو بخونید؟» الان نه. شاید یه وقت دیگه خوندم. ولی یه شعر رو شروع کردم که نتونستم تمومش کنم. دیدم خیلی اذیتم میکنه. اینجوری شروع میشد: ارغوان، باز سلام... سلام! عیدتون مبارک. صد سال به این سالها. هر روزتان نوروز. نوروزتان پیروز. بررره برررره