«اُوِردوز» در فضای مجازی

«اُوِردوز» در فضای مجازی

محمد میلانی-« این روزها هرکه را که می‌بینی تا خلوتی پیدا می‌کند، سرش را به داخل موبایلش می‌برد.» شاید این جمله بیشتر شبیه مزاح باشد ولی واقعیتی کاملا اجتماعی است. در اماکن عمومی فقط کافی است اندکی وقت و جایی برای توقف افراد باشد که در آنجا فرد بتواند درنگ کند یا بایستد و به اصطلاح فرصتی برای سیر در شبکه‌های اجتماعی و اینترنت بیابد. این اتفاق از مترو گرفته تا اتوبوس‌های شهری، از ایستادن در پیاده‌روها گرفته تا مراکز خرید و اماکن اداری تقریبا میسر می‌شود و شکل مورد نظر ما که برای همه مخاطبان هم تجربه‌ای به کرات اتفاق افتاده است، رخ می‌دهد. حال این استفاده‌کننده خود ما باشیم یا فردی دیگر که جلوی چشم‌های ما مشغول انجام این حرکات تکراری است. تصور چنین شرایط و حالتی در این روزگار در اوج مشابهت‌ها اتفاقا نفس مشابهی نیز دارد. اینکه من یا شما بی‌اختیار به این وا‌داشته شویم که تلفن همراه خود را به کار گیریم و پرسه‌ای در جهان مجازی بزنیم یا در این سوی داستان بایستیم و نظاره‌گر مردمی باشیم که بخش مهمی از اوقات روزمره‌شان را به استفاده از شبکه‌های مجازی و اینترنتی که از طریق گوشی‌های تلفن همراه‌شان میسر است‌، این روزها به نوعی واقعیتی نه‌تنها ایرانی بلکه جهانی شده است. اما نحوه و نوع این شکل و قالب اگرچه مشابهت‌های زیادی در جای‌جای این کره خاکی با هم دارند اما درون و بن‌مایه آنها باید تفاوت‌های اساسی با هم داشته باشند چرا‌که فرهنگ‌ها و ارزش‌های اجتماعی در میان ملت‌ها تفاوت‌هایی اساسی با هم دارند. از این رو ایران و نحوه مواجهه مخاطبان ایرانی با شبکه‌های اجتماعی نیز از این منظر اهمیت بسیار زیادی پیدا می‌کند؛ اهمیت‌هایی که ضرورت‌های بی‌شماری را می‌تواند در پس خود به همراه داشته باشد. اگر مقداری پا از این کلی‌گویی فراتر بگذاریم و مختص وضعیت اجتماعی خودمان در این خصوص نظر داشته باشیم، جالب خواهد بود که بگوییم شرایط معمول یعنی آن چیزی که به چشم می‌آید، زیاد تفاوت نکرده و نمی‌کند. اما این افراد و همه کسانی که سر در موبایل‌های خود دارند، وقتی در ایران به سراغ شبکه‌های اجتماعی می‌روند، اهمیت داستان و مقوله استفاده از شبکه‌های اجتماعی چند برابر می‌شود و چه‌بسا اگر توجه جدی به نوع و میزان استفاده از این شبکه‌ها توسط آحاد اجتماعی مردم و نیز کنترل مناسب در خوراک ذهن و روح مخاطبان ایرانی شبکه‌های اجتماعی نشود، حاصلش همین وضعیت بلاتکلیف و نابسامان امروز ما می‌شود که دسترسی کسی به موبایل‌هایمان یا هک آنها به اصطلاح فضاحت‌های اخلاقی جبران‌ناپذیری را ایجاد می‌کند. در واقع اگرچه شبکه‌های اجتماعی بنا به اصل ماهیت و کارکردشان مزایای زیادی برای کاربرهایشان دارند، اما با تشریح وضعیتی که عنوان شد، به نوعی آفریننده ترسی نیز هستند که در وجود کاربر ایجاد می‌کنند که همیشه با کاربر هست و خواهد بود. امروزه با افزایش و کثرت سریع شبکه‌های اجتماعی در قالب به اصطلاح اَپلیکیشن‌های موبایلی یا هر وسیله‌ای که بتواند با اتصال به اینترنت شرایط استفاده از شبکه‌های اجتماعی را برای ما فراهم کند، به چنان قاعده و ساختاری معمول بدل شده است که دیگر نمی‌توان شرایطی غیر از این را برای انسان‌های عصر مدرن ترسیم کرد یا به نوعی دیگر و سوای این وضعیت فکر کرد و حتی در فکر آن بود که در پی تحقق ساختاری جدید آن هم ساختاری که شبکه‌های اجتماعی و قاعده‌های عصر نوین اطلاعات در آن هیچ دخل و تصرفی نداشته باشند، بود. این قاعده از الزامات از وضعیت‌های ناگزیر مدرن تلقی می‌شوند. جالب آنکه تجربه جهانی نیز بر این اصل التزام داشته و پیامدها و اهداف اجتماعی در کشورهای مختلف نیز بالجمله و همگی به این سمت و سو در حال حرکت است. حال این حرکت به اجبار است یا مبتنی بر اصل پذیرش وضعیت جدید و میل به تحقق شرایط مورد نظر، اگرچه به نوعی می‌تواند از دغدغه‌های اصلی این مقاله محسوب می‌شود اما بنا بر این است که به جای بیان این دلواپسی‌ها یا ایرادات که تقریبا همه کارشناسان و متخصصان علوم‌اجتماعی از آن دم می‌زنند، به نوعی در وضعیت اصل پذیرش و موافقت با این وضعیت برآییم به شرط آنکه بتوانیم دست‌کم یک اصل حیاتی و مهم را تحقق بخشیم یا در تحقق و جلوه‌گر ساختن آن سهم اندکی داشته باشیم. اصل «آموزش» به عنوان اصل اساسی در مواجهه با شبکه‌های اجتماعی چه برای کسانی که کاربرهای شبکه‌های اجتماعی محسوب می‌شوند و چه برای آنهایی که در سال‌های آینده بر حسب رشد و افزایش سن و اقدام به مشارکت در اجتماع و برنامه‌های اجتماعی خواهند داشت، تنها راه ممکن و سازنده در خصوص نحوه استفاده بهینه از شبکه‌های اجتماعی و کاهش بحران‌های اخلاقی ناشی از ترویج فرهنگ نامانوس شبکه‌های اجتماعی محسوب می‌شود؛ اصلی که متاسفانه هرچه به ضرورت آن بیشتر پی می‌بریم، بیشتر از احقاق و نهادینه شدن آن فاصله می‌گیریم و به قوای قهریه زودبازده نظیر محدود کردن دامنه‌ها و فیلتر کردن‌ها پناه می‌بریم که آن نیز به نوبه خود در ترویج فرهنگ نامناسب استفاده از فیلترشکن‌ها یا دورزن‌های اینترنتی بسیار موثر واقع شده و می‌شود. چراکه متاسفانه حاکم شدن فرهنگ استفاده از فیلترشکن‌ها به عنوان یک مشی اخلاقی در کارهای روزمره می‌تواند عواقب بسیار جبران‌ناپذیری بر ساختار فرهنگ اجتماعی وارد کند. در حال حاضر که ایرانیان وضعیت اتصال به شبکه جهانی اینترنت را بهتر از گذشته تجربه می‌کنند و شاید در تناسب با سایر کشورهای جهان، از برخی آنها شرایط بهتری دارند و تهیه گوشی‌های همراه به عنوان عاملی اصلی در برقراری ارتباط‌های میان فردی و نیز ارتباط با خود نرم‌افزار نیز مقوله‌ای حیاتی و دور از انتظار حتی برای طبقه ضعیف جامعه به لحاظ مالی محسوب نمی‌شود؛ پس بیراه نیست و نخواهد بود که بگوییم ذائقه ارتباطی و به اصطلاح رسانه‌ای ایرانیان تغییرهای فراوانی پیدا کرده است. ذائقه‌ای که دیگر فرم قدیمی خود را ندارد و در عین حال در وضعیت تکاپوی بسیار شدید و توامان با درک و تجربه وضعیت‌های جدید را به عنوان یک اصل برای خود در نظر گرفته است. بسته به نوع استفاده از شبکه‌های اجتماعی و نیز کارکرد و ماهیت هر کدام از آنها حتی توجه به این اصل که خواسته ما ایرانیان از شبکه‌های اجتماعی به چه نوع و نحوی تعریف می‌شود، امروز توانسته به عنوان یک اصل شناختی برای ایرانیان محسوب شود؛ اصلی که نوع زندگی و ترکیب عوامل شهری در آن، نوع مواجهه ما با مقولات مهم جهان امروز از جمله مقولاتی نظیر پیام یا خبر و در وضعیت کلی‌تر اطلاع‌رسانی را بیان کرده و نشان می‌دهد. اینکه ایرانیان تا چه میزان از مثلا شبکه اینستاگرام استفاده شخصی یا عمومی می‌کنند یا اینکه شبکه تلگرام برای ایرانیان به عنوان یک منبع معتبر خبری می‌تواند اهمیت داشته باشد یا اینکه فیلتر بودن شبکه‌ای مانند فیس‌بوک در تقابل با شبکه تلگرام که برای استفاده از آن نیازی به وی‌پی‌ان‌ها و فیلترشکن نیست، توانسته در مقبولیت و گسترش این شبکه موثر باشد یا خیر، بلکه اصل سهولت و ترکیب المان‌های عمومی‌تر در این شبکه اجتماعی عامل اصلی اقبال مردم به تلگرام بوده است.جالب اینجاست که وقتی اصل عمومی بودن را به عنوان یک اصل اساسی و مهم در نظر بگیریم و به عنوان یک دریچه تاثیرگذار در شناخت خلقیات ایرانیان دخیل بدانیم، ساختارهای تحلیلی‌مان هیچ‌گونه تغییری نمی‌یابند؟ با این فرض آیا در راه توسعه و شناخت شبکه‌های اجتماعی در ایران عام بودن و دسترسی با سهولت و آسان به شبکه‌های اجتماعی می‌تواند به عنوان یک اصل اساسی و مهم تلقی شود؟ این سوال‌ها و پیش‌فرض‌ها اگرچه هم به معنایی اصل تلقی می‌شوند و از منظری دیگر شمول لازم بسان سوالات بنیادین در پژوهش‌های اجتماعی را در خود ندارند اما دست‌کم ما را به سمت و سویی می‌کشانند که بشود و بتوان از این طریق به مولفه‌هایی اصلی در شناخت وضعیت خودمان رهنمون شویم. برای مثال اگر اصل آموزش را به عنوان یکی از مهم‌ترین اصول موجود در بررسی پدیده‌های اجتماعی، در برخوردمان با مقوله شبکه‌های اجتماعی نیز مدنظر قرار دهیم، چنان انقلابی در عرصه مواجهه ایرانیان با شبکه‌های اجتماعی روی می‌دهد که تجلی‌های مثبت و سازنده و حتی تربیتی این شبکه‌های اجتماعی بخشی از مزایای آنها محسوب می‌شود. تجربه نیز این را به خوبی نشان داده است. وقتی مراکز و ارگان‌های دولتی اصل آموزش رایانه و مهارت‌های مورد نیاز کارکنان دولت را به عنوان یک اصل عمومی و قانونی مدنظر قراردادند و ظرف مدت چند سال شبکه جدید پرکاربرد و بهینه استفاده از رایانه و شبکه اینترنت جای خود را به شبکه مستهلک و نامناسب و پرهزینه پیشین اداری و سازمانی داد هیچکس تصور نمی‌کرد که این اصل وقتی به عنوان یک فرهنگ توامان با مهارت پا از ساختارهای اداری و مراکز دولتی و حتی خصوص پا فراتر بگذارد و به عنوان همان اصل فرهنگی وارد خانه‌ها و مراکز عمومی اجتماعی شود تا چه میزان در نحوه و سبک زندگی و خلاقیت‌های افراد اجتماع تاثیر مهمی خواهدگذاشت. امروز نیز وقتی ضرورت وجود نهاد آموزش در نحوه استفاده و چند و چون‌های فرهنگی و اخلاقی شبکه‌های اجتماعی مطرح می‌شود و در سطح کلان و مشخصا نهادهای دولتی به عنوان موظفان ترویج و مولفان این ساختار آموزشی معرفی می‌شوند، بالطبع این شرایط‌ سنجیده شده‌اند و نیاز به یک تحول عظیم اجتماعی و فرهنگی با استناد و اتکا به اصل آموزش همگانی برای شبکه‌های اجتماعی هم قابل تحقق است. اصل آموزش به عنوان یک اصل پایدار اجتماعی به صورت الزام‌آوری در مورد شبکه‌های اجتماعی باید مورد نظر و اهمیت قرار گیرد. بزرگ‌ترین آسیبی که به مقوله آموزش و نحوه استفاده و جایگاه شبکه‌های اجتماعی در ایران وارد شده و می‌شود درک نادرست و نامناسب و سطحی ما از مقوله آموزش است. اینکه مراد از آموزش چیست در معنای کلی نمی‌تواند معیار مناسب برای مواجه آموزشی با مقوله شبکه‌های آموزشی باشد. از سوی دیگر واقف نبودن به میزان اهمیت، تنوع و حتی پیچیدگی‌های خاص در ذات شبکه‌های اجتماعی نه تنها درک و تحلیل ما از پدیده‌های اجتماعی را با مشکل و نارسایی مواجه می‌کند بلکه در خصوص مساله‌ای پیچیده و مهمی همچون مساله شبکه‌های اجتماعی ما را به طرح‌ریزی قوانینی نارسا و نامفهوم نیز منتهی خواهد کرد که ترویج و احقاق آنها خود معضلی مضاعف و به همراه سایر بحران‌های اجتماعی موجود خواهد بود.برای مثال اگر ما صرفا و تنها نصب نرم‌افزار شبکه‌های اجتماعی روی موبایل‌های خود را به عنوان یک اصل و تنها اصل مواجهه و استفاده از شبکه‌های اجتماعی در نظر بگیریم، بزرگ‌ترین مشکل و چه بسا بحران اجتماعی ما تازه ظهور می‌کند. اینکه شبکه‌های اجتماعی در ایران مامنی برای تبلیغات کالاها و محصولات شرکت‌ها شده‌اند، یا اینکه رجوع ما به شبکه‌های اجتماعی صرفا به دلیل تفریح و سرگرمی لحاظ می‌شود و از همه مهم‌تر در شبکه‌های اجتماعی با حجم عظیمی از جملات و پندهای به اصطلاح حکیمانه مواجه هستیم که بسیاری از آنها هیچ کاربردی ندارند و بخش دیگر نیز هیچ کارکرد و تحولی در عرصه فهم عمومی و افزایش سواد اجتماعی ندارند، ناشی از نبود و فقدان همین آموزشی است که مطرح می‌شود. به معنای خاص‌تر اگرچه مخاطبان شبکه‌های اجتماعی میلیونی هستند و از همه اقشار اجتماعی افراد به یک اندازه و میزان از شبکه‌های اجتماعی بهره می‌برند ولی آن اثر مطلوب و مورد نظر متاسفانه حاصل نمی‌شود. در یک معنایی دیگر حتی اصل اول و اساسی استفاده از این شبکه‌های اجتماعی که همانا اصل اطلاع‌رسانی و در ارتباط بودن افراد با یکدیگر مدنظر است دیگر معنای خود را از دست داده و مخاطبان و کاربرهای شبکه‌های اجتماعی در مواجهه‌شان با این شبکه‌های نمی‌دانند که چه می‌خواهند یا هدف‌شان از نصب این نرم‌افزارها چیست. وقتی که ملاحظه می‌شود که در حد همین استفاده‌های انبوه و فاقد رعایت اصول لازم در شناخت شبکه‌های اجتماعی با این حجم عظیمی از کج‌روی‌ها و انحرافات اخلاقی و اجتماعی مواجه هستیم، خود نشان می‌دهد که تا چه حد در تدوین مناسب و دقیق اوصول آموزشی مبتنی بر اصول موضوعه اخلاقی باید حساسیت و التزام داشته باشیم. هرچه در این سمت و سو پیش می‌رویم به همان اندازه که اصل اساسی آموزش و طرح‌ریزی و نحوه استفاده از شبکه‌های اجتماعی را از یاد می‌بریم به همان اندازه نیز اقدامی برای شکل‌گیری اصول آموزشی برای استفاده از شبکه‌های اجتماعی را در اولویت قرار نمی‌دهیم. چه بسا به نظر می‌رسد ارگان‌ها و نهادهای متولی در خصوص ترویج این شبکه‌ها و ایجاد راهکارهای لازم در اجتماع برای تسهیل در استفاده از آنها و همچنین نهادهایی که نظارت دقیق و بی‌چون و چرایی در خصوص کنترل و رصد این شبکه‌ها دارند باید طرح‌های جامعی در خصوص نوع و نحوه آموزش برای مردم به منظور استفاده درست و مناسب از این شبکه‌ها را تدوین کنند. دانش‌آموزان و دانشجویان به عنوان قشری اثر‌گذار، هم به لحاظ تعداد و جمعیت و هم به عنوان طبقه‌ای فعال در مشارکت‌های مدنی و اجتماعی (که در مقوله آموزش باید توجه خاصی به آنها معطوف و مبذول داشت)که ساختارهای مناسب اجتماعی و فرهنگی به دست این قشر جمعیتی تحقق می‌یابد، به همان اندازه باید در آموزش و نحوه استفاده از شبکه‌های اجتماعی مورد توجه قرار گیرند که سایر افراد اجتماع بسته به نوع کارکردهای اجتماعی و میزان تاثیرشان در فرهنگ اجتماعی از آموزش‌های لازم در خصوص استفاده و نوع مواجهه با شبکه‌های اجتماعی آموزش ببینند. بدیهی است این حجم عظیم از بلاتکلیفی و گمراهی در خواسته‌های عمومی اجتماعی در مواجهه با شبکه‌های اجتماعی به دلیل همین نبود و فقدان آموزش‌های اثربخش است. آموزش نه‌تنها به عنوان یک اصل می‌تواند در میان‌مدت ثمرات بسیار موثر و ملموسی داشته باشد بلکه برای کشور ما که رقم بالایی از کاربران شبکه‌های اجتماعی را در خود در معیار جهانی و جغرافیایی و دسترسی به شبکه جهانی اینترنت، به خود اختصاص داده است در صورت رسیدن به شاخص‌های در نظر گرفته شده و مطلوب و نیز افزایش سطح سلامت اخلاقی و افزایش حس امنیت کاربران، می‌تواند در معنای فرامنطقه‌ای الگویی مناسب آموزشی برای سایر کشورهای متعهد در قبال اخلاق شهروندان خود باشد.

محمد میلانی-« این روزها هرکه را که می‌بینی تا خلوتی پیدا می‌کند، سرش را به داخل موبایلش می‌برد.» شاید این جمله بیشتر شبیه مزاح باشد ولی واقعیتی کاملا اجتماعی است. در اماکن عمومی فقط کافی است اندکی وقت و جایی برای توقف افراد باشد که در آنجا فرد بتواند درنگ کند یا بایستد و به اصطلاح فرصتی برای سیر در شبکه‌های اجتماعی و اینترنت بیابد. این اتفاق از مترو گرفته تا اتوبوس‌های شهری، از ایستادن در پیاده‌روها گرفته تا مراکز خرید و اماکن اداری تقریبا میسر می‌شود و شکل مورد نظر ما که برای همه مخاطبان هم تجربه‌ای به کرات اتفاق افتاده است، رخ می‌دهد. حال این استفاده‌کننده خود ما باشیم یا فردی دیگر که جلوی چشم‌های ما مشغول انجام این حرکات تکراری است. تصور چنین شرایط و حالتی در این روزگار در اوج مشابهت‌ها اتفاقا نفس مشابهی نیز دارد. اینکه من یا شما بی‌اختیار به این وا‌داشته شویم که تلفن همراه خود را به کار گیریم و پرسه‌ای در جهان مجازی بزنیم یا در این سوی داستان بایستیم و نظاره‌گر مردمی باشیم که بخش مهمی از اوقات روزمره‌شان را به استفاده از شبکه‌های مجازی و اینترنتی که از طریق گوشی‌های تلفن همراه‌شان میسر است‌، این روزها به نوعی واقعیتی نه‌تنها ایرانی بلکه جهانی شده است. اما نحوه و نوع این شکل و قالب اگرچه مشابهت‌های زیادی در جای‌جای این کره خاکی با هم دارند اما درون و بن‌مایه آنها باید تفاوت‌های اساسی با هم داشته باشند چرا‌که فرهنگ‌ها و ارزش‌های اجتماعی در میان ملت‌ها تفاوت‌هایی اساسی با هم دارند. از این رو ایران و نحوه مواجهه مخاطبان ایرانی با شبکه‌های اجتماعی نیز از این منظر اهمیت بسیار زیادی پیدا می‌کند؛ اهمیت‌هایی که ضرورت‌های بی‌شماری را می‌تواند در پس خود به همراه داشته باشد. اگر مقداری پا از این کلی‌گویی فراتر بگذاریم و مختص وضعیت اجتماعی خودمان در این خصوص نظر داشته باشیم، جالب خواهد بود که بگوییم شرایط معمول یعنی آن چیزی که به چشم می‌آید، زیاد تفاوت نکرده و نمی‌کند. اما این افراد و همه کسانی که سر در موبایل‌های خود دارند، وقتی در ایران به سراغ شبکه‌های اجتماعی می‌روند، اهمیت داستان و مقوله استفاده از شبکه‌های اجتماعی چند برابر می‌شود و چه‌بسا اگر توجه جدی به نوع و میزان استفاده از این شبکه‌ها توسط آحاد اجتماعی مردم و نیز کنترل مناسب در خوراک ذهن و روح مخاطبان ایرانی شبکه‌های اجتماعی نشود، حاصلش همین وضعیت بلاتکلیف و نابسامان امروز ما می‌شود که دسترسی کسی به موبایل‌هایمان یا هک آنها به اصطلاح فضاحت‌های اخلاقی جبران‌ناپذیری را ایجاد می‌کند. در واقع اگرچه شبکه‌های اجتماعی بنا به اصل ماهیت و کارکردشان مزایای زیادی برای کاربرهایشان دارند، اما با تشریح وضعیتی که عنوان شد، به نوعی آفریننده ترسی نیز هستند که در وجود کاربر ایجاد می‌کنند که همیشه با کاربر هست و خواهد بود. امروزه با افزایش و کثرت سریع شبکه‌های اجتماعی در قالب به اصطلاح اَپلیکیشن‌های موبایلی یا هر وسیله‌ای که بتواند با اتصال به اینترنت شرایط استفاده از شبکه‌های اجتماعی را برای ما فراهم کند، به چنان قاعده و ساختاری معمول بدل شده است که دیگر نمی‌توان شرایطی غیر از این را برای انسان‌های عصر مدرن ترسیم کرد یا به نوعی دیگر و سوای این وضعیت فکر کرد و حتی در فکر آن بود که در پی تحقق ساختاری جدید آن هم ساختاری که شبکه‌های اجتماعی و قاعده‌های عصر نوین اطلاعات در آن هیچ دخل و تصرفی نداشته باشند، بود. این قاعده از الزامات از وضعیت‌های ناگزیر مدرن تلقی می‌شوند. جالب آنکه تجربه جهانی نیز بر این اصل التزام داشته و پیامدها و اهداف اجتماعی در کشورهای مختلف نیز بالجمله و همگی به این سمت و سو در حال حرکت است. حال این حرکت به اجبار است یا مبتنی بر اصل پذیرش وضعیت جدید و میل به تحقق شرایط مورد نظر، اگرچه به نوعی می‌تواند از دغدغه‌های اصلی این مقاله محسوب می‌شود اما بنا بر این است که به جای بیان این دلواپسی‌ها یا ایرادات که تقریبا همه کارشناسان و متخصصان علوم‌اجتماعی از آن دم می‌زنند، به نوعی در وضعیت اصل پذیرش و موافقت با این وضعیت برآییم به شرط آنکه بتوانیم دست‌کم یک اصل حیاتی و مهم را تحقق بخشیم یا در تحقق و جلوه‌گر ساختن آن سهم اندکی داشته باشیم. اصل «آموزش» به عنوان اصل اساسی در مواجهه با شبکه‌های اجتماعی چه برای کسانی که کاربرهای شبکه‌های اجتماعی محسوب می‌شوند و چه برای آنهایی که در سال‌های آینده بر حسب رشد و افزایش سن و اقدام به مشارکت در اجتماع و برنامه‌های اجتماعی خواهند داشت، تنها راه ممکن و سازنده در خصوص نحوه استفاده بهینه از شبکه‌های اجتماعی و کاهش بحران‌های اخلاقی ناشی از ترویج فرهنگ نامانوس شبکه‌های اجتماعی محسوب می‌شود؛ اصلی که متاسفانه هرچه به ضرورت آن بیشتر پی می‌بریم، بیشتر از احقاق و نهادینه شدن آن فاصله می‌گیریم و به قوای قهریه زودبازده نظیر محدود کردن دامنه‌ها و فیلتر کردن‌ها پناه می‌بریم که آن نیز به نوبه خود در ترویج فرهنگ نامناسب استفاده از فیلترشکن‌ها یا دورزن‌های اینترنتی بسیار موثر واقع شده و می‌شود. چراکه متاسفانه حاکم شدن فرهنگ استفاده از فیلترشکن‌ها به عنوان یک مشی اخلاقی در کارهای روزمره می‌تواند عواقب بسیار جبران‌ناپذیری بر ساختار فرهنگ اجتماعی وارد کند. در حال حاضر که ایرانیان وضعیت اتصال به شبکه جهانی اینترنت را بهتر از گذشته تجربه می‌کنند و شاید در تناسب با سایر کشورهای جهان، از برخی آنها شرایط بهتری دارند و تهیه گوشی‌های همراه به عنوان عاملی اصلی در برقراری ارتباط‌های میان فردی و نیز ارتباط با خود نرم‌افزار نیز مقوله‌ای حیاتی و دور از انتظار حتی برای طبقه ضعیف جامعه به لحاظ مالی محسوب نمی‌شود؛ پس بیراه نیست و نخواهد بود که بگوییم ذائقه ارتباطی و به اصطلاح رسانه‌ای ایرانیان تغییرهای فراوانی پیدا کرده است. ذائقه‌ای که دیگر فرم قدیمی خود را ندارد و در عین حال در وضعیت تکاپوی بسیار شدید و توامان با درک و تجربه وضعیت‌های جدید را به عنوان یک اصل برای خود در نظر گرفته است. بسته به نوع استفاده از شبکه‌های اجتماعی و نیز کارکرد و ماهیت هر کدام از آنها حتی توجه به این اصل که خواسته ما ایرانیان از شبکه‌های اجتماعی به چه نوع و نحوی تعریف می‌شود، امروز توانسته به عنوان یک اصل شناختی برای ایرانیان محسوب شود؛ اصلی که نوع زندگی و ترکیب عوامل شهری در آن، نوع مواجهه ما با مقولات مهم جهان امروز از جمله مقولاتی نظیر پیام یا خبر و در وضعیت کلی‌تر اطلاع‌رسانی را بیان کرده و نشان می‌دهد. اینکه ایرانیان تا چه میزان از مثلا شبکه اینستاگرام استفاده شخصی یا عمومی می‌کنند یا اینکه شبکه تلگرام برای ایرانیان به عنوان یک منبع معتبر خبری می‌تواند اهمیت داشته باشد یا اینکه فیلتر بودن شبکه‌ای مانند فیس‌بوک در تقابل با شبکه تلگرام که برای استفاده از آن نیازی به وی‌پی‌ان‌ها و فیلترشکن نیست، توانسته در مقبولیت و گسترش این شبکه موثر باشد یا خیر، بلکه اصل سهولت و ترکیب المان‌های عمومی‌تر در این شبکه اجتماعی عامل اصلی اقبال مردم به تلگرام بوده است.جالب اینجاست که وقتی اصل عمومی بودن را به عنوان یک اصل اساسی و مهم در نظر بگیریم و به عنوان یک دریچه تاثیرگذار در شناخت خلقیات ایرانیان دخیل بدانیم، ساختارهای تحلیلی‌مان هیچ‌گونه تغییری نمی‌یابند؟ با این فرض آیا در راه توسعه و شناخت شبکه‌های اجتماعی در ایران عام بودن و دسترسی با سهولت و آسان به شبکه‌های اجتماعی می‌تواند به عنوان یک اصل اساسی و مهم تلقی شود؟ این سوال‌ها و پیش‌فرض‌ها اگرچه هم به معنایی اصل تلقی می‌شوند و از منظری دیگر شمول لازم بسان سوالات بنیادین در پژوهش‌های اجتماعی را در خود ندارند اما دست‌کم ما را به سمت و سویی می‌کشانند که بشود و بتوان از این طریق به مولفه‌هایی اصلی در شناخت وضعیت خودمان رهنمون شویم. برای مثال اگر اصل آموزش را به عنوان یکی از مهم‌ترین اصول موجود در بررسی پدیده‌های اجتماعی، در برخوردمان با مقوله شبکه‌های اجتماعی نیز مدنظر قرار دهیم، چنان انقلابی در عرصه مواجهه ایرانیان با شبکه‌های اجتماعی روی می‌دهد که تجلی‌های مثبت و سازنده و حتی تربیتی این شبکه‌های اجتماعی بخشی از مزایای آنها محسوب می‌شود. تجربه نیز این را به خوبی نشان داده است. وقتی مراکز و ارگان‌های دولتی اصل آموزش رایانه و مهارت‌های مورد نیاز کارکنان دولت را به عنوان یک اصل عمومی و قانونی مدنظر قراردادند و ظرف مدت چند سال شبکه جدید پرکاربرد و بهینه استفاده از رایانه و شبکه اینترنت جای خود را به شبکه مستهلک و نامناسب و پرهزینه پیشین اداری و سازمانی داد هیچکس تصور نمی‌کرد که این اصل وقتی به عنوان یک فرهنگ توامان با مهارت پا از ساختارهای اداری و مراکز دولتی و حتی خصوص پا فراتر بگذارد و به عنوان همان اصل فرهنگی وارد خانه‌ها و مراکز عمومی اجتماعی شود تا چه میزان در نحوه و سبک زندگی و خلاقیت‌های افراد اجتماع تاثیر مهمی خواهدگذاشت. امروز نیز وقتی ضرورت وجود نهاد آموزش در نحوه استفاده و چند و چون‌های فرهنگی و اخلاقی شبکه‌های اجتماعی مطرح می‌شود و در سطح کلان و مشخصا نهادهای دولتی به عنوان موظفان ترویج و مولفان این ساختار آموزشی معرفی می‌شوند، بالطبع این شرایط‌ سنجیده شده‌اند و نیاز به یک تحول عظیم اجتماعی و فرهنگی با استناد و اتکا به اصل آموزش همگانی برای شبکه‌های اجتماعی هم قابل تحقق است. اصل آموزش به عنوان یک اصل پایدار اجتماعی به صورت الزام‌آوری در مورد شبکه‌های اجتماعی باید مورد نظر و اهمیت قرار گیرد. بزرگ‌ترین آسیبی که به مقوله آموزش و نحوه استفاده و جایگاه شبکه‌های اجتماعی در ایران وارد شده و می‌شود درک نادرست و نامناسب و سطحی ما از مقوله آموزش است. اینکه مراد از آموزش چیست در معنای کلی نمی‌تواند معیار مناسب برای مواجه آموزشی با مقوله شبکه‌های آموزشی باشد. از سوی دیگر واقف نبودن به میزان اهمیت، تنوع و حتی پیچیدگی‌های خاص در ذات شبکه‌های اجتماعی نه تنها درک و تحلیل ما از پدیده‌های اجتماعی را با مشکل و نارسایی مواجه می‌کند بلکه در خصوص مساله‌ای پیچیده و مهمی همچون مساله شبکه‌های اجتماعی ما را به طرح‌ریزی قوانینی نارسا و نامفهوم نیز منتهی خواهد کرد که ترویج و احقاق آنها خود معضلی مضاعف و به همراه سایر بحران‌های اجتماعی موجود خواهد بود.برای مثال اگر ما صرفا و تنها نصب نرم‌افزار شبکه‌های اجتماعی روی موبایل‌های خود را به عنوان یک اصل و تنها اصل مواجهه و استفاده از شبکه‌های اجتماعی در نظر بگیریم، بزرگ‌ترین مشکل و چه بسا بحران اجتماعی ما تازه ظهور می‌کند. اینکه شبکه‌های اجتماعی در ایران مامنی برای تبلیغات کالاها و محصولات شرکت‌ها شده‌اند، یا اینکه رجوع ما به شبکه‌های اجتماعی صرفا به دلیل تفریح و سرگرمی لحاظ می‌شود و از همه مهم‌تر در شبکه‌های اجتماعی با حجم عظیمی از جملات و پندهای به اصطلاح حکیمانه مواجه هستیم که بسیاری از آنها هیچ کاربردی ندارند و بخش دیگر نیز هیچ کارکرد و تحولی در عرصه فهم عمومی و افزایش سواد اجتماعی ندارند، ناشی از نبود و فقدان همین آموزشی است که مطرح می‌شود. به معنای خاص‌تر اگرچه مخاطبان شبکه‌های اجتماعی میلیونی هستند و از همه اقشار اجتماعی افراد به یک اندازه و میزان از شبکه‌های اجتماعی بهره می‌برند ولی آن اثر مطلوب و مورد نظر متاسفانه حاصل نمی‌شود. در یک معنایی دیگر حتی اصل اول و اساسی استفاده از این شبکه‌های اجتماعی که همانا اصل اطلاع‌رسانی و در ارتباط بودن افراد با یکدیگر مدنظر است دیگر معنای خود را از دست داده و مخاطبان و کاربرهای شبکه‌های اجتماعی در مواجهه‌شان با این شبکه‌های نمی‌دانند که چه می‌خواهند یا هدف‌شان از نصب این نرم‌افزارها چیست. وقتی که ملاحظه می‌شود که در حد همین استفاده‌های انبوه و فاقد رعایت اصول لازم در شناخت شبکه‌های اجتماعی با این حجم عظیمی از کج‌روی‌ها و انحرافات اخلاقی و اجتماعی مواجه هستیم، خود نشان می‌دهد که تا چه حد در تدوین مناسب و دقیق اوصول آموزشی مبتنی بر اصول موضوعه اخلاقی باید حساسیت و التزام داشته باشیم. هرچه در این سمت و سو پیش می‌رویم به همان اندازه که اصل اساسی آموزش و طرح‌ریزی و نحوه استفاده از شبکه‌های اجتماعی را از یاد می‌بریم به همان اندازه نیز اقدامی برای شکل‌گیری اصول آموزشی برای استفاده از شبکه‌های اجتماعی را در اولویت قرار نمی‌دهیم. چه بسا به نظر می‌رسد ارگان‌ها و نهادهای متولی در خصوص ترویج این شبکه‌ها و ایجاد راهکارهای لازم در اجتماع برای تسهیل در استفاده از آنها و همچنین نهادهایی که نظارت دقیق و بی‌چون و چرایی در خصوص کنترل و رصد این شبکه‌ها دارند باید طرح‌های جامعی در خصوص نوع و نحوه آموزش برای مردم به منظور استفاده درست و مناسب از این شبکه‌ها را تدوین کنند. دانش‌آموزان و دانشجویان به عنوان قشری اثر‌گذار، هم به لحاظ تعداد و جمعیت و هم به عنوان طبقه‌ای فعال در مشارکت‌های مدنی و اجتماعی (که در مقوله آموزش باید توجه خاصی به آنها معطوف و مبذول داشت)که ساختارهای مناسب اجتماعی و فرهنگی به دست این قشر جمعیتی تحقق می‌یابد، به همان اندازه باید در آموزش و نحوه استفاده از شبکه‌های اجتماعی مورد توجه قرار گیرند که سایر افراد اجتماع بسته به نوع کارکردهای اجتماعی و میزان تاثیرشان در فرهنگ اجتماعی از آموزش‌های لازم در خصوص استفاده و نوع مواجهه با شبکه‌های اجتماعی آموزش ببینند. بدیهی است این حجم عظیم از بلاتکلیفی و گمراهی در خواسته‌های عمومی اجتماعی در مواجهه با شبکه‌های اجتماعی به دلیل همین نبود و فقدان آموزش‌های اثربخش است. آموزش نه‌تنها به عنوان یک اصل می‌تواند در میان‌مدت ثمرات بسیار موثر و ملموسی داشته باشد بلکه برای کشور ما که رقم بالایی از کاربران شبکه‌های اجتماعی را در خود در معیار جهانی و جغرافیایی و دسترسی به شبکه جهانی اینترنت، به خود اختصاص داده است در صورت رسیدن به شاخص‌های در نظر گرفته شده و مطلوب و نیز افزایش سطح سلامت اخلاقی و افزایش حس امنیت کاربران، می‌تواند در معنای فرامنطقه‌ای الگویی مناسب آموزشی برای سایر کشورهای متعهد در قبال اخلاق شهروندان خود باشد.