خشونت خانگی ادامه دارد
شیدا ملکی- دوباره زخمی عمیق بر زندگی زنان و کودکان این سرزمین زده شد. این بار پدری معتاد 21 روزهمسر و دو دختر 5 و 7 سالهاش را در خانه حبس کرد، شکنجه داد و فریاد آنها به هیچ جا نرسید. زنی بیپناه ماند و کودکانی زخم خوردند و این چرخه خشونت در اشکال مختلف به سرعتی باورنکردنی در جریان است. زنگ خطر خشونتهای اجتماعی حسین غلامی، جرمشناس، درباره خشونت رخداده از طرف پدر خانواده به «جهان صنعت» میگوید: جامعه ایرانی در طول سالهای اخیر به سمت خشونت میرود و آمارها نشاندهنده این است که خشونتهای بینفردی مثل خشونتهای خیابانی، کودکآزاری و قتل در انظار عموم افزایش پیدا کرده و کاملا مشهود است که آسیبهای اجتماعی نسبت به گذشته افزایش یافته است. اینکه هر روز در زندگی روزمره خشونتهای شدید را مشاهده میکنیم، بسیار موضوع خطرناکی است. غلامی تاکید میکند: زنگ خطر خشونتهای اجتماعی، سالهاست به صدا درآمده و این آسیبها بعد از بحرانهای اجتماعی مثل جنگ، فشارهای اقتصادی و نبود امکانات اجتنابناپذیر است. همچنین فاطمه قاسمزاده، روانشناس کودک در مورد نوع خشونت پدر نسبت به اعضای خانوادهاش به «جهان صنعت» میگوید: این مساله بیشک جرم است اما نباید فراموش کنید که علاوه بر مجرم بودن پدر خانواده، وی حتما از نظر روحی و روانی به شدت بیمار بوده است. بیتوجه ماندن نسبت به بیماریهای روحی و روانی افراد موجب میشود کار تا جایی ادامه پیدا کند که فاجعه به بار آید. این موضوع نشاندهنده این است که جامعه به سمتی حرکت میکند که رفتارهای خشونتآمیز به شدت زیاد شده و خشونت رواجی غیرطبیعی پیدا کرده است. انتقال بچههای شکنجهشده به بهزیستی ادامه خشونت علیه آنهاست دو کودکی که از طرف پدرشان مورد شکنجه قرار گرفته بودند، بعد از پیگیریهای نیروی انتظامی به بهزیستی تحویل داده شدند و همین موضوع انتقالشان به بهزیستی آنها را از مادرشان که در تمام مدتی که مورد شکنجه قرار میگرفتند، تنها نقطه اتکا و قوت روحیشان بوده، جدا کرده است. این کودکان 21 روز مورد سختترین شکنجهها قرار گرفته بودند و ارتباطشان با دنیای خارج از خانه به طور کامل قطع شده بوده است. حالا اما این کودکان از مادرشان هم جدا شدهاند. از همین رو قاسمزاده در بخشی دیگر از صحبتهایش میگوید: «مسالهای که در این مورد خاص به شدت قابل توجه است، رفتاری است که بعد از آسیب و شکنجه پدر خانواده نسبت به فرزندان و همسرش انجام شده است. انتقال این کودکان به بهزیستی، کاری خردمندانه نبوده است و باعث میشود این کودکان به دلیل قطع شدن رابطهشان با مادر دوباره دچار مشکل شوند. حضور مادر در کنار این کودکان میتوانست آنها را در تحمل این مشکل کمک کند.» همچنین قاسمزاده تاکید میکند: این کودکان برای بهبود مشکلاتشان به کمک روانشناس بالینی نیاز دارند و محیط شلوغ بهزیستی برای موردهای خاص قابل اعتماد نیست. دلیل مناسب نبودن محیط بهزیستی برای بهبود وضعیت این کودکان، کمبود محبتی است که همیشه در بهزیستی وجود دارد. آنچه میتواند مرهم زخمهای عمیق زندگی این کودکان شود، پیگیریهای درمانی مستمر، محبت مادر و از همه مهمتر حمایتهای اجتماعی مستمر است. این کودکان را نباید به حال خودشان رها کنیم. از سویی دیگر قاسمزاده معتقد است، در شرایط خشونت زده جامعه ما، متاسفانه به جای اینکه به وضعیت بزه دیده توجه بیشتری شود، به وضعیت بزهکار توجه میشود و بزهدیده فراموش میشود. حمایتهای اجتماعی از آسیبدیدگان خشونت خانگی کافی نیست به اعتقاد غلامی در این مورد خاص، کاملا مشهود است که پدر خانواده دچار بیماری اسکیزوفرنی بوده و به شدت از اختلال روانی رنج میبرده است اما نباید فراموش کرد که مشکلات روحی و روانی که منجر به خشونتهای شدید اجتماعی میشوند به شدت در جامعه ایرانی نمود پیدا کردهاند و خیلی مستمر تکرار میشود. همین چند روز گذشته با دو فاجعه قتل دختر بچهها مواجه شدهایم که این قتلها در کمتر از 24 ساعت اتفاق افتاد. غلامی تاکید میکند: « این حوادث اخیر که رسانهای شده است فقط قطرهای از دریای خشونتهای شدید اجتماعی است که به شدت هم رواج پیدا کردهاند. مسالهای که در این شرایط باید مورد توجه قرار گیرد نبود نهادهای اجتماعی حمایتکننده از افراد آسیبدیده اجتماعی است. باید نهادی ارزان، امن و موثر وجود داشته باشد تا افرادی که مورد خشونتهای خانگی قرار میگیرند، بتوانند با دسترسی ساده و راحت به این نهادها مشکلاتشان را حل کنند و از این موضوع آگاه باشند که همیشه نهادی وجود دارد که میتواند از آنها حمایت کند.» در شرایطی که این روزها نهادهای زیادی متولی امور اجتماعی هستند و هرروز شاهد سخنرانیها و نشستهایی مبنی بر کنترل مشکلات اجتماعی هستیم، غلامی معتقد است، چنین برنامههایی در تمام این سالها مفید واقع نشده است که اگر مفید بود و مشکلات و آسیبهای اجتماعی را حل میکرد امروز با توفان شدید آسیبهای اجتماعی روبهرو نمیشدیم. غلامی معتقد است، اگر یک نهاد موثر و پیگیر برای خشونتهای خانگی وجود داشت، پدر خانواده نمیتوانست به مدت 21 روز مستمر اعضای خانوادهاش را مورد آزار و شکنجه قرار دهد و هیچ کس هم درباره این مساله آگاه نشود. آنچه در این مورد عینی قابل بررسی است، سکوت زن درتمام سالهایی است که با همسرش زندگی میکرده است. همین جریان باعث میشود که سیکل معیوب خشونت سالها ادامه پیدا کند و نتوانیم روند این سیکل معیوب را کنترل کنیم. نماینده مشهد در مجلس: پیگیری وظیفه ما نیست حال که چنین خشونتی بر مادر و فرزندانش گذشته است، میتوان حدس زد در تمام سالهای گذشته زندگی مشترکشان هم مورد آزار و اذیت قرار گرفته است اما این سوال به وجود میآید که چرا همه این مدت سکوت کرده است؟ چرا هیچوقت برای نجات وضعیت زندگی خودش و فرزندانش اقدامی نکرده است. آیا اگر یک نهاد حمایتکننده وجود داشت هیچوقت شاهد این موضوع بودیم که یک مرد چنین خشونتی را علیه اعضای خانوادهاش روا کند؟ اما موضوع این است که نهتنها هیچ نهاد حمایتکنندهای وجود ندارد، نماینده مشهد در مجلس به صراحت گفته است: «پیگیری وظیفه ما نیست.» هاشم بنیهاشمی، نماینده مردم مشهد در مورد حادثه شکنجه شدن زن و دخترانش توسط همسرش به مدت ۲۱ روز در مشهد گفت: «من در جریان جزییات این مطلب نیستم؛ در رسانهها خواندم اما در مورد جزییاتش نمیتوانم اظهار نظر کنم.» وی در پاسخ به اینکه جزییات این حادثه در رسانه عنوان شده است، اظهار کرد: «در رسانهها خیلی چیزها مینویسند که همه آنها درست نیست، من اگر اطلاعاتی از منبع اصلی داشتم؛ توضیح میدادم و به رسانهها کاری ندارم.» بنیهاشمی در پاسخ به این سوال که چرا با وجود ابعاد وحشتناک این واقعه و جریحهدار شدن احساسات مردم این مساله توسط نماینده مردم مشهد در مجلس شورای اسلامی پیگیری نشده است توضیح داد: « اخبار و اطلاعاتی که در رسانهها مطرح میشود، یکی، دو مورد نیست؛ صدها مورد حوادث و اتفاقات مختلف عنوان میشود، مراجع پیگیری این موضوعات، دستگاههای قضایی و انتظامی است. کار ما این نیست که اقدام عملی انجام دهیم. ما در دستگاه اجرایی نیستیم و در نهاد قانونگذاری هستیم، همچنین اگر هم نارسایی باشد، از طریق اهرم نظارتی پیگیری میکنیم. من باید تحقیق بیشتری انجام دهم، اگر اطلاعاتی به دست آوردم که لازم بود اقدام کنم، این کار را انجام میدهم.» این گفتهها در حالیاست که اگر پرونده از دادگاه کیفری به جنایی منتقل نشود، این مرد با وثیقه 20میلیون تومانی از زندان آزاد خواهد شد! دستور مولاوردی برای پیگیری وضعیت زن شکنجهدیده در مشهد این درحالی است که شهیندخت مولاوردی، معاون رییسجمهور در امور زنان نیز، بعد از انتشار این خبر به مدیرکل امور زنان و خانواده استان دستور پیگیری وضعیت این زن را داد. مولاوردی در کانال خبری خود در تلگرام نوشت: «تنها یک روز بعد از روز پدر با این خبر هولناک و باورنکردنی مواجه میشویم. بلافاصله لینک خبر را به اطلاع مدیر کل امور زنان و خانواده استان مربوطه میرسانم و در جواب در جریان پیگیریهای انجام شده قرار میگیرم. مطالعه گزارش ارسالی که توسط خبرنگار اجتماعی ایسنا تنظیم شده است را به دلیل شدت و وسعت خشونت اعمالشده علیه اعظم و دو دخترش در ٢١ روز، فقط تا نیمه آن میتوانم ادامه دهم و به دنبال علت این همه سبعیت غیرعادی سریع گزارش را مرور میکنم و به آنچه که حدس میزدم میرسم: اعتیاد این بلای خانمانسوز!» نماینده مشهد در مجلس سکوت میکند و معتقد است رسانهها زیاد حرف میزنند و از سویی دیگر معاونت زنان دستور پیگیری مشکلات را میدهد اما ترس از آن است که کلاف آسیبها و خشونتهای اجتماعی هر روز پیچیدهتر شود و نمیدانیم انتهای این کلاف را باید کجا جستوجو کرد و درد آسیبهای آن میماند برای زنان و کودکانی که این کلاف سردرگم زندگیشان را به پایان میرساند.
شیدا ملکی- دوباره زخمی عمیق بر زندگی زنان و کودکان این سرزمین زده شد. این بار پدری معتاد 21 روزهمسر و دو دختر 5 و 7 سالهاش را در خانه حبس کرد، شکنجه داد و فریاد آنها به هیچ جا نرسید. زنی بیپناه ماند و کودکانی زخم خوردند و این چرخه خشونت در اشکال مختلف به سرعتی باورنکردنی در جریان است. زنگ خطر خشونتهای اجتماعی حسین غلامی، جرمشناس، درباره خشونت رخداده از طرف پدر خانواده به «جهان صنعت» میگوید: جامعه ایرانی در طول سالهای اخیر به سمت خشونت میرود و آمارها نشاندهنده این است که خشونتهای بینفردی مثل خشونتهای خیابانی، کودکآزاری و قتل در انظار عموم افزایش پیدا کرده و کاملا مشهود است که آسیبهای اجتماعی نسبت به گذشته افزایش یافته است. اینکه هر روز در زندگی روزمره خشونتهای شدید را مشاهده میکنیم، بسیار موضوع خطرناکی است. غلامی تاکید میکند: زنگ خطر خشونتهای اجتماعی، سالهاست به صدا درآمده و این آسیبها بعد از بحرانهای اجتماعی مثل جنگ، فشارهای اقتصادی و نبود امکانات اجتنابناپذیر است. همچنین فاطمه قاسمزاده، روانشناس کودک در مورد نوع خشونت پدر نسبت به اعضای خانوادهاش به «جهان صنعت» میگوید: این مساله بیشک جرم است اما نباید فراموش کنید که علاوه بر مجرم بودن پدر خانواده، وی حتما از نظر روحی و روانی به شدت بیمار بوده است. بیتوجه ماندن نسبت به بیماریهای روحی و روانی افراد موجب میشود کار تا جایی ادامه پیدا کند که فاجعه به بار آید. این موضوع نشاندهنده این است که جامعه به سمتی حرکت میکند که رفتارهای خشونتآمیز به شدت زیاد شده و خشونت رواجی غیرطبیعی پیدا کرده است. انتقال بچههای شکنجهشده به بهزیستی ادامه خشونت علیه آنهاست دو کودکی که از طرف پدرشان مورد شکنجه قرار گرفته بودند، بعد از پیگیریهای نیروی انتظامی به بهزیستی تحویل داده شدند و همین موضوع انتقالشان به بهزیستی آنها را از مادرشان که در تمام مدتی که مورد شکنجه قرار میگرفتند، تنها نقطه اتکا و قوت روحیشان بوده، جدا کرده است. این کودکان 21 روز مورد سختترین شکنجهها قرار گرفته بودند و ارتباطشان با دنیای خارج از خانه به طور کامل قطع شده بوده است. حالا اما این کودکان از مادرشان هم جدا شدهاند. از همین رو قاسمزاده در بخشی دیگر از صحبتهایش میگوید: «مسالهای که در این مورد خاص به شدت قابل توجه است، رفتاری است که بعد از آسیب و شکنجه پدر خانواده نسبت به فرزندان و همسرش انجام شده است. انتقال این کودکان به بهزیستی، کاری خردمندانه نبوده است و باعث میشود این کودکان به دلیل قطع شدن رابطهشان با مادر دوباره دچار مشکل شوند. حضور مادر در کنار این کودکان میتوانست آنها را در تحمل این مشکل کمک کند.» همچنین قاسمزاده تاکید میکند: این کودکان برای بهبود مشکلاتشان به کمک روانشناس بالینی نیاز دارند و محیط شلوغ بهزیستی برای موردهای خاص قابل اعتماد نیست. دلیل مناسب نبودن محیط بهزیستی برای بهبود وضعیت این کودکان، کمبود محبتی است که همیشه در بهزیستی وجود دارد. آنچه میتواند مرهم زخمهای عمیق زندگی این کودکان شود، پیگیریهای درمانی مستمر، محبت مادر و از همه مهمتر حمایتهای اجتماعی مستمر است. این کودکان را نباید به حال خودشان رها کنیم. از سویی دیگر قاسمزاده معتقد است، در شرایط خشونت زده جامعه ما، متاسفانه به جای اینکه به وضعیت بزه دیده توجه بیشتری شود، به وضعیت بزهکار توجه میشود و بزهدیده فراموش میشود. حمایتهای اجتماعی از آسیبدیدگان خشونت خانگی کافی نیست به اعتقاد غلامی در این مورد خاص، کاملا مشهود است که پدر خانواده دچار بیماری اسکیزوفرنی بوده و به شدت از اختلال روانی رنج میبرده است اما نباید فراموش کرد که مشکلات روحی و روانی که منجر به خشونتهای شدید اجتماعی میشوند به شدت در جامعه ایرانی نمود پیدا کردهاند و خیلی مستمر تکرار میشود. همین چند روز گذشته با دو فاجعه قتل دختر بچهها مواجه شدهایم که این قتلها در کمتر از 24 ساعت اتفاق افتاد. غلامی تاکید میکند: « این حوادث اخیر که رسانهای شده است فقط قطرهای از دریای خشونتهای شدید اجتماعی است که به شدت هم رواج پیدا کردهاند. مسالهای که در این شرایط باید مورد توجه قرار گیرد نبود نهادهای اجتماعی حمایتکننده از افراد آسیبدیده اجتماعی است. باید نهادی ارزان، امن و موثر وجود داشته باشد تا افرادی که مورد خشونتهای خانگی قرار میگیرند، بتوانند با دسترسی ساده و راحت به این نهادها مشکلاتشان را حل کنند و از این موضوع آگاه باشند که همیشه نهادی وجود دارد که میتواند از آنها حمایت کند.» در شرایطی که این روزها نهادهای زیادی متولی امور اجتماعی هستند و هرروز شاهد سخنرانیها و نشستهایی مبنی بر کنترل مشکلات اجتماعی هستیم، غلامی معتقد است، چنین برنامههایی در تمام این سالها مفید واقع نشده است که اگر مفید بود و مشکلات و آسیبهای اجتماعی را حل میکرد امروز با توفان شدید آسیبهای اجتماعی روبهرو نمیشدیم. غلامی معتقد است، اگر یک نهاد موثر و پیگیر برای خشونتهای خانگی وجود داشت، پدر خانواده نمیتوانست به مدت 21 روز مستمر اعضای خانوادهاش را مورد آزار و شکنجه قرار دهد و هیچ کس هم درباره این مساله آگاه نشود. آنچه در این مورد عینی قابل بررسی است، سکوت زن درتمام سالهایی است که با همسرش زندگی میکرده است. همین جریان باعث میشود که سیکل معیوب خشونت سالها ادامه پیدا کند و نتوانیم روند این سیکل معیوب را کنترل کنیم. نماینده مشهد در مجلس: پیگیری وظیفه ما نیست حال که چنین خشونتی بر مادر و فرزندانش گذشته است، میتوان حدس زد در تمام سالهای گذشته زندگی مشترکشان هم مورد آزار و اذیت قرار گرفته است اما این سوال به وجود میآید که چرا همه این مدت سکوت کرده است؟ چرا هیچوقت برای نجات وضعیت زندگی خودش و فرزندانش اقدامی نکرده است. آیا اگر یک نهاد حمایتکننده وجود داشت هیچوقت شاهد این موضوع بودیم که یک مرد چنین خشونتی را علیه اعضای خانوادهاش روا کند؟ اما موضوع این است که نهتنها هیچ نهاد حمایتکنندهای وجود ندارد، نماینده مشهد در مجلس به صراحت گفته است: «پیگیری وظیفه ما نیست.» هاشم بنیهاشمی، نماینده مردم مشهد در مورد حادثه شکنجه شدن زن و دخترانش توسط همسرش به مدت ۲۱ روز در مشهد گفت: «من در جریان جزییات این مطلب نیستم؛ در رسانهها خواندم اما در مورد جزییاتش نمیتوانم اظهار نظر کنم.» وی در پاسخ به اینکه جزییات این حادثه در رسانه عنوان شده است، اظهار کرد: «در رسانهها خیلی چیزها مینویسند که همه آنها درست نیست، من اگر اطلاعاتی از منبع اصلی داشتم؛ توضیح میدادم و به رسانهها کاری ندارم.» بنیهاشمی در پاسخ به این سوال که چرا با وجود ابعاد وحشتناک این واقعه و جریحهدار شدن احساسات مردم این مساله توسط نماینده مردم مشهد در مجلس شورای اسلامی پیگیری نشده است توضیح داد: « اخبار و اطلاعاتی که در رسانهها مطرح میشود، یکی، دو مورد نیست؛ صدها مورد حوادث و اتفاقات مختلف عنوان میشود، مراجع پیگیری این موضوعات، دستگاههای قضایی و انتظامی است. کار ما این نیست که اقدام عملی انجام دهیم. ما در دستگاه اجرایی نیستیم و در نهاد قانونگذاری هستیم، همچنین اگر هم نارسایی باشد، از طریق اهرم نظارتی پیگیری میکنیم. من باید تحقیق بیشتری انجام دهم، اگر اطلاعاتی به دست آوردم که لازم بود اقدام کنم، این کار را انجام میدهم.» این گفتهها در حالیاست که اگر پرونده از دادگاه کیفری به جنایی منتقل نشود، این مرد با وثیقه 20میلیون تومانی از زندان آزاد خواهد شد! دستور مولاوردی برای پیگیری وضعیت زن شکنجهدیده در مشهد این درحالی است که شهیندخت مولاوردی، معاون رییسجمهور در امور زنان نیز، بعد از انتشار این خبر به مدیرکل امور زنان و خانواده استان دستور پیگیری وضعیت این زن را داد. مولاوردی در کانال خبری خود در تلگرام نوشت: «تنها یک روز بعد از روز پدر با این خبر هولناک و باورنکردنی مواجه میشویم. بلافاصله لینک خبر را به اطلاع مدیر کل امور زنان و خانواده استان مربوطه میرسانم و در جواب در جریان پیگیریهای انجام شده قرار میگیرم. مطالعه گزارش ارسالی که توسط خبرنگار اجتماعی ایسنا تنظیم شده است را به دلیل شدت و وسعت خشونت اعمالشده علیه اعظم و دو دخترش در ٢١ روز، فقط تا نیمه آن میتوانم ادامه دهم و به دنبال علت این همه سبعیت غیرعادی سریع گزارش را مرور میکنم و به آنچه که حدس میزدم میرسم: اعتیاد این بلای خانمانسوز!» نماینده مشهد در مجلس سکوت میکند و معتقد است رسانهها زیاد حرف میزنند و از سویی دیگر معاونت زنان دستور پیگیری مشکلات را میدهد اما ترس از آن است که کلاف آسیبها و خشونتهای اجتماعی هر روز پیچیدهتر شود و نمیدانیم انتهای این کلاف را باید کجا جستوجو کرد و درد آسیبهای آن میماند برای زنان و کودکانی که این کلاف سردرگم زندگیشان را به پایان میرساند.