ورژن جدید روباه و زاغک!

ورژن جدید روباه و زاغک!

یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربان هفت میلیارد نفر دیگه هم زیر گنبد بودن؟. بله. اون مال قدیما بود که غیر از خدا هیچ‌کس نبود. الان حتی هیچ‌کس هم وجود داره. نه‌تنها وجود داره بلکه خواننده‌س!. دوره و زمونه عوض شده دیگه نمی‌شه مردمو گول زد... بگذریم... قصه زاغک و روباه رو یادتونه!. کتاب فارسی سوم ابتدایی. البته اگه الان حذف نشده باشه!. زاغکی قالب پنیری دید به دهن گرفت و زود پرید... الان یه 20 سالی از اون روز می‌گذره. اما چند روز پیش زاغک و روباه بعد از این همه سال دوباره همدیگرو دیدن. زاغک بنده خدا که بازنشسته شده و روباهم زده تو کار واردات خودروهای خارجی. مثل اینکه یه پارتی گنده داره که هنوز براش ارز 1226 تومنی جور می‌کنه!. زاغک بیچاره بعد از 20 سال دوباره یه تیکه پنیر کوپنی پیدا کرد و به یاد ایام جوانی به دهن گرفت و زود پرید و رفت بالای درخت نشست. روباه هم که داشت از گمرک برمی‌گشت تصادفا خانم زاغک دید!. حتما شنیده‌اید که!. مجرم دوباره به صحنه جرم بر‌می‌گرده!. خلاصه روباه سلام و علیک و احوالپرسی که... ولی زاغک خانوم فقط سرتکون می‌داد. چون دهنش پر بود نمی‌تونست حرف بزنه!. روباه تا دید زاغک یه قالب پنیر داره دوباره شروع کرد به تعریف کردن از زاغک!. به‌به زاغک چقدر خوشتیپ شدی. چه سری. چه دمی. عجب پایی!. همین‌طوری که روباه داشت تعریف می‌کرد، خانم زاغک هم با بی‌اعتنایی روباه رو نگاه می‌کرد. همین‌طوری که داشت نگاه می‌کرد دستشو کرد زیر پرش و موبایلشو درآورد. شروع کرد به sms دادن به روباه. توی sms نوشت: خجالت بکش. با این سن و سالت شرم کن.50 سالته. دست از طمع بردار!. این همه مال و منال‌داری هنوزم چشمت به این یه قالب پنیر کوپنی من بازنشسته ست!. خودروی لوکس که وارد می‌کنی!. زمین‌خواری که می‌کنی. شنیدم امتیاز یه تیم لیگ برتری هم خریدی. بزرگ‌ترین کارخونه لبنیات خاورمیانه هم که مال توئه. بسه دیگه!. چشم بردار از این یه تیکه قالب پنیر!. روباهم جواب داد: این بار واقعا از ته دل بود!. من تو رو خیلی دوست داشتم و دارم ولی هیچ وقت فرصت نشد بهت بگم و رفتم خارج. می‌خواستم ازت تقاضای ازدواج کنم! تا روباه گفت ازدواج، خانم زاغک از خوشحالی شروع کرد به غارغار و دوباره قالب پنیر از دهنش افتاد! عجب روزگاریه... واقعا راسته که میگن تاریخ تکرار می‌شه!

یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربان هفت میلیارد نفر دیگه هم زیر گنبد بودن؟. بله. اون مال قدیما بود که غیر از خدا هیچ‌کس نبود. الان حتی هیچ‌کس هم وجود داره. نه‌تنها وجود داره بلکه خواننده‌س!. دوره و زمونه عوض شده دیگه نمی‌شه مردمو گول زد... بگذریم... قصه زاغک و روباه رو یادتونه!. کتاب فارسی سوم ابتدایی. البته اگه الان حذف نشده باشه!. زاغکی قالب پنیری دید به دهن گرفت و زود پرید... الان یه 20 سالی از اون روز می‌گذره. اما چند روز پیش زاغک و روباه بعد از این همه سال دوباره همدیگرو دیدن. زاغک بنده خدا که بازنشسته شده و روباهم زده تو کار واردات خودروهای خارجی. مثل اینکه یه پارتی گنده داره که هنوز براش ارز 1226 تومنی جور می‌کنه!. زاغک بیچاره بعد از 20 سال دوباره یه تیکه پنیر کوپنی پیدا کرد و به یاد ایام جوانی به دهن گرفت و زود پرید و رفت بالای درخت نشست. روباه هم که داشت از گمرک برمی‌گشت تصادفا خانم زاغک دید!. حتما شنیده‌اید که!. مجرم دوباره به صحنه جرم بر‌می‌گرده!. خلاصه روباه سلام و علیک و احوالپرسی که... ولی زاغک خانوم فقط سرتکون می‌داد. چون دهنش پر بود نمی‌تونست حرف بزنه!. روباه تا دید زاغک یه قالب پنیر داره دوباره شروع کرد به تعریف کردن از زاغک!. به‌به زاغک چقدر خوشتیپ شدی. چه سری. چه دمی. عجب پایی!. همین‌طوری که روباه داشت تعریف می‌کرد، خانم زاغک هم با بی‌اعتنایی روباه رو نگاه می‌کرد. همین‌طوری که داشت نگاه می‌کرد دستشو کرد زیر پرش و موبایلشو درآورد. شروع کرد به sms دادن به روباه. توی sms نوشت: خجالت بکش. با این سن و سالت شرم کن.50 سالته. دست از طمع بردار!. این همه مال و منال‌داری هنوزم چشمت به این یه قالب پنیر کوپنی من بازنشسته ست!. خودروی لوکس که وارد می‌کنی!. زمین‌خواری که می‌کنی. شنیدم امتیاز یه تیم لیگ برتری هم خریدی. بزرگ‌ترین کارخونه لبنیات خاورمیانه هم که مال توئه. بسه دیگه!. چشم بردار از این یه تیکه قالب پنیر!. روباهم جواب داد: این بار واقعا از ته دل بود!. من تو رو خیلی دوست داشتم و دارم ولی هیچ وقت فرصت نشد بهت بگم و رفتم خارج. می‌خواستم ازت تقاضای ازدواج کنم! تا روباه گفت ازدواج، خانم زاغک از خوشحالی شروع کرد به غارغار و دوباره قالب پنیر از دهنش افتاد! عجب روزگاریه... واقعا راسته که میگن تاریخ تکرار می‌شه!