محمدرضا نیکنژاد*- 15 فروردین 95 جانفشانی دو آموزگار بلوچ در راه نجات دانشآموزان شان در روستایی از شهرستان خاش خبرساز شد. در این رخداد یکی از آموزگاران بنام «حمیدرضا گنگوزهیریگی» جان داد و دیگری به نام «عبدالرئوف شهنوازی» به شدت آسیب دید. در مراسم خاکسپاری آموزگار جان باخته مسوولان آموزشوپرورش استان شرکت کردند و وزیر آموزش و پرورش نیز پس از چند روز خود را به مراسم ختم رساند و با رفتن به خانه او و آموزگار آسیب دیده از آنان دلجویی کرد. گرچه چنین کارهای ارزشمندی میتواند بار سنگین غم را سبکتر کند اما هنگامی ارزشمندتر میشود که با پیگیریهای درازمدت همراه شود. گذری بر رخدادهای اینچنینی نشان میدهد که پیگیریهای درازمدت در دستور کار دست اندرکاران قرار نداشته و شوربختانه پس از فرو نشستن توفانهای رسانهای به فراموشی سپرده میشوند. چند نمونه را با هم مرور میکنیم. 1- آذرماه سال 93 محسن خشخاشی، دبیر فیزیک بروجردی در کلاس با چاقوی دانشآموزش کشته شد. وزیر در روزهای نخست قول داد که خود پیگیر پرونده باشد. حتی مراسمی با حضور خانواده خشخاشی از سوی وزارتخانه در تهران برگزار شد و وزیر میزبان آن بود. پرونده به جریان افتاد و پس از گذشت نزدیک به یک سال دادگاه تشکیل شد. در جلسه دادگاه نمایندهای از وزارتخانه فقط به عنوان ناظر شرکت کرد و حتی با پافشاری خانواده برای دفاع از جایگاه آموزگاری او، سکوت کرد. اکنون نیز که رای صادر شده و خانواده به شدت به سبکی حکم اعتراض دارند، همچنان وزارتخانه در سکوت به سر میبرد و بر رفتارهای واکنشی و صوری در چنین رخدادهایی مهر تایید میزند! 2- علی اسدزاده، آموزگار خرمآبادی بود که در مدرسهای عشایری در مناطق کوهستانی لرستان کار میکرد و فقط میتوانست پایان هفته به خانه برگردد. در یکی از چهارشنبهها و در راه بازگشت دچار سرما شد و پس از بیهوشی به روستا بازگردانده و فردای آن روز به شهر آورده شد. پزشک با توجه به بسته شدن رگهای پا در اثر بیماری برگر و سرمازدگی شدید، دستور بریدن پای او را داد. پس از قطع پا، او و خانواده وارد فرآیند درمان و البته درماندن در هزینههای آن و بیتوجهی آموزش و پرورش شدند. آنچنان فشار مادی و بیتوجهی، کارد به استخوان خانواده رساند که آنان را وادار به گفتوگو با روزنامه ایران کرد. خبر به شدت رسانهای شد. پس از آن بود که کار به دستان آموزشی شتابزده- نه برای حل دشواریهای او - واکنشی رسانهای در برابر گزارش روزنامه ایران نشان دادند. در این روزها بود که گروهی از فرهنگیان با پی بردن به گرفتاریهای اسدزاده با یاری گرفتن از تلگرام، گروهی به نام «همیاری» تشکیل دادند و با گردآوری نزدیک 40 میلیون تومان به یاری همکار درمانده شتافتند. در این رخداد نیز حضور بیرنگ وزارتخانه از نکتههای دردآور بود. 3- علی نوروزی، آموزگار جانباخته در راههای سرد و سخت روستاهای کهگیلویه و بویراحمد بود. خانواده مرحوم نوروزی ماهها پس از درگذشت او با کمکهای فامیل زندگی میگذراندند و دچار گرفتاریهای شدید مالی شده بودند. گرچه گروه «همیاری» فرهنگیان توانست برای نوروز 10 میلیون تومان عیدی به این خانواده تقدیم کند اما بیگمان چنین کمکهایی، تنها مسکنی است که در کوتاهمدت میتواند درد این خانوادهها را آرام کند. 4- خبر زندانی بودن یک معلم خراسانی تنها برای چهار میلیون تومان بدهکاری واقعا ناگوار بود. او نیز با همیاری فرهنگیان در روزهای گذشته از زندان آزاد شد. شوربختانه چنین فرهنگیانی بسیارند و کارهای نیکوکارانهای مانند همیاری در درازمدت نمیتواند جایگزین درخوری برای بیتوجهی آموزش و پرورش به عنوان نهاد پاسخگو در این زمینهها باشد آنچه در گفتار همگی خانوادههای گرفتار یکسان است، گلایه از آموزش و پرورش و بیتوجهی پرسشبرانگیز در برابر سختیهای زندگی، سنگاندازیهای اداری و بیمهری دستاندرکاران آموزشی است گرچه در موردهایی آموزش و پرورش کارهایی انجام داده است اما به خاطر بیسامانی و عملکردهای واکنشی و مسکنمحور نمیتوانسته کارساز باشد. با توجه به تجربههای بالا بیم آن میرود که خانواده حمیدرضا گنگوزهی با دو دختر خردسال- که یکی از آنان گرفتار بیماری نیز هست- پس از مدتی به فراموشی سپرده شود. بیگمان آموزش و پرورش نیازمند بخشی ویژه برای رسیدگی به وضع فرهنگیان آسیبدیده در فرآیند آموزش است تا بهگونهای ویژه به گرفتاریهای چنین فرهنگیانی رسیدگی سازمانیافته شود. امید است هر چه زودتر شاهد راهاندازی چنین بخشی باشیم که بیگمان فرهنگیان زیادی چشم به راه چنین یاریهای سازمانیافتهای هستند. * آموزگار
محمدرضا نیکنژاد*- 15 فروردین 95 جانفشانی دو آموزگار بلوچ در راه نجات دانشآموزان شان در روستایی از شهرستان خاش خبرساز شد. در این رخداد یکی از آموزگاران بنام «حمیدرضا گنگوزهیریگی» جان داد و دیگری به نام «عبدالرئوف شهنوازی» به شدت آسیب دید. در مراسم خاکسپاری آموزگار جان باخته مسوولان آموزشوپرورش استان شرکت کردند و وزیر آموزش و پرورش نیز پس از چند روز خود را به مراسم ختم رساند و با رفتن به خانه او و آموزگار آسیب دیده از آنان دلجویی کرد. گرچه چنین کارهای ارزشمندی میتواند بار سنگین غم را سبکتر کند اما هنگامی ارزشمندتر میشود که با پیگیریهای درازمدت همراه شود. گذری بر رخدادهای اینچنینی نشان میدهد که پیگیریهای درازمدت در دستور کار دست اندرکاران قرار نداشته و شوربختانه پس از فرو نشستن توفانهای رسانهای به فراموشی سپرده میشوند. چند نمونه را با هم مرور میکنیم. 1- آذرماه سال 93 محسن خشخاشی، دبیر فیزیک بروجردی در کلاس با چاقوی دانشآموزش کشته شد. وزیر در روزهای نخست قول داد که خود پیگیر پرونده باشد. حتی مراسمی با حضور خانواده خشخاشی از سوی وزارتخانه در تهران برگزار شد و وزیر میزبان آن بود. پرونده به جریان افتاد و پس از گذشت نزدیک به یک سال دادگاه تشکیل شد. در جلسه دادگاه نمایندهای از وزارتخانه فقط به عنوان ناظر شرکت کرد و حتی با پافشاری خانواده برای دفاع از جایگاه آموزگاری او، سکوت کرد. اکنون نیز که رای صادر شده و خانواده به شدت به سبکی حکم اعتراض دارند، همچنان وزارتخانه در سکوت به سر میبرد و بر رفتارهای واکنشی و صوری در چنین رخدادهایی مهر تایید میزند! 2- علی اسدزاده، آموزگار خرمآبادی بود که در مدرسهای عشایری در مناطق کوهستانی لرستان کار میکرد و فقط میتوانست پایان هفته به خانه برگردد. در یکی از چهارشنبهها و در راه بازگشت دچار سرما شد و پس از بیهوشی به روستا بازگردانده و فردای آن روز به شهر آورده شد. پزشک با توجه به بسته شدن رگهای پا در اثر بیماری برگر و سرمازدگی شدید، دستور بریدن پای او را داد. پس از قطع پا، او و خانواده وارد فرآیند درمان و البته درماندن در هزینههای آن و بیتوجهی آموزش و پرورش شدند. آنچنان فشار مادی و بیتوجهی، کارد به استخوان خانواده رساند که آنان را وادار به گفتوگو با روزنامه ایران کرد. خبر به شدت رسانهای شد. پس از آن بود که کار به دستان آموزشی شتابزده- نه برای حل دشواریهای او - واکنشی رسانهای در برابر گزارش روزنامه ایران نشان دادند. در این روزها بود که گروهی از فرهنگیان با پی بردن به گرفتاریهای اسدزاده با یاری گرفتن از تلگرام، گروهی به نام «همیاری» تشکیل دادند و با گردآوری نزدیک 40 میلیون تومان به یاری همکار درمانده شتافتند. در این رخداد نیز حضور بیرنگ وزارتخانه از نکتههای دردآور بود. 3- علی نوروزی، آموزگار جانباخته در راههای سرد و سخت روستاهای کهگیلویه و بویراحمد بود. خانواده مرحوم نوروزی ماهها پس از درگذشت او با کمکهای فامیل زندگی میگذراندند و دچار گرفتاریهای شدید مالی شده بودند. گرچه گروه «همیاری» فرهنگیان توانست برای نوروز 10 میلیون تومان عیدی به این خانواده تقدیم کند اما بیگمان چنین کمکهایی، تنها مسکنی است که در کوتاهمدت میتواند درد این خانوادهها را آرام کند. 4- خبر زندانی بودن یک معلم خراسانی تنها برای چهار میلیون تومان بدهکاری واقعا ناگوار بود. او نیز با همیاری فرهنگیان در روزهای گذشته از زندان آزاد شد. شوربختانه چنین فرهنگیانی بسیارند و کارهای نیکوکارانهای مانند همیاری در درازمدت نمیتواند جایگزین درخوری برای بیتوجهی آموزش و پرورش به عنوان نهاد پاسخگو در این زمینهها باشد آنچه در گفتار همگی خانوادههای گرفتار یکسان است، گلایه از آموزش و پرورش و بیتوجهی پرسشبرانگیز در برابر سختیهای زندگی، سنگاندازیهای اداری و بیمهری دستاندرکاران آموزشی است گرچه در موردهایی آموزش و پرورش کارهایی انجام داده است اما به خاطر بیسامانی و عملکردهای واکنشی و مسکنمحور نمیتوانسته کارساز باشد. با توجه به تجربههای بالا بیم آن میرود که خانواده حمیدرضا گنگوزهی با دو دختر خردسال- که یکی از آنان گرفتار بیماری نیز هست- پس از مدتی به فراموشی سپرده شود. بیگمان آموزش و پرورش نیازمند بخشی ویژه برای رسیدگی به وضع فرهنگیان آسیبدیده در فرآیند آموزش است تا بهگونهای ویژه به گرفتاریهای چنین فرهنگیانی رسیدگی سازمانیافته شود. امید است هر چه زودتر شاهد راهاندازی چنین بخشی باشیم که بیگمان فرهنگیان زیادی چشم به راه چنین یاریهای سازمانیافتهای هستند. * آموزگار