تاریکی

تاریکی

گفت‌وگوی شبانه آقای ابتهاج، فامیل و راوی کور شدیم. به پیر به پیغمبر کور شدیم. اصلا انگار چشمای من دیگه باز نمیشه آقای ابتهاج. شما بگید این چراغ مطالعه رو خاموش کنه. به من چه؟ خودت بهش بگو. من با نورمشکلی ندارم. بره! معلومه که شما مشکل نداری. بالاخره شما سایه‌اید و اگه نور نباشه، شما هم نیستید. من چیکار کنم که فامیلم و نور پدرم رو در میاره. فامیل. حال ندارم امشب بهت فحش بدم. بگیربخواب. آهای! هپروتی. خاموش کن این چراغ رو اینم صداش خفه بشه. «نمی‌تونم» پاشو جمع کن خودتو. پاشو این چراغ رو بکش. تنبل نباش. «مشکلم تنبلی نیست آقای ابتهاج، حال گلدونا بده. باید نور بخوره بهشون. چند روز تحمل کنید.» چچچند روز؟ ببین آقای ابتهاج بدبخت شدیم رفت. بابا من تو روشنایی نمی‌تونم بخوابم. کولی‌بازی درنیار فامیل. نذار بهت یادآوری کنم عروسکی و خواب و خوراک نداری. هوی! هپروتی. تو که اتاقت تاریکه چرا می‌ری سراغ گلدون؟ یا از اون بدتر، تو که میخواستی بری سراغ گلدون، چرا اتاقت رو کردی تاریک‌خونه؟ «تاریکم و از سایه تو نیست گریزی /خورشید هم از روی تو آرام ندارد» بگیر بخواب پات رو توی کفش بزرگ‌تر نکن. این گلدونای بیچاره رو هم زودتر نجات بده، وگرنه مثل خودت میشن. بابا من دارم می‌میرم از بی‌خوابی، شما مشاعره می‌کنید؟ هعی دوره، هعی دوره...

گفت‌وگوی شبانه آقای ابتهاج، فامیل و راوی کور شدیم. به پیر به پیغمبر کور شدیم. اصلا انگار چشمای من دیگه باز نمیشه آقای ابتهاج. شما بگید این چراغ مطالعه رو خاموش کنه. به من چه؟ خودت بهش بگو. من با نورمشکلی ندارم. بره! معلومه که شما مشکل نداری. بالاخره شما سایه‌اید و اگه نور نباشه، شما هم نیستید. من چیکار کنم که فامیلم و نور پدرم رو در میاره. فامیل. حال ندارم امشب بهت فحش بدم. بگیربخواب. آهای! هپروتی. خاموش کن این چراغ رو اینم صداش خفه بشه. «نمی‌تونم» پاشو جمع کن خودتو. پاشو این چراغ رو بکش. تنبل نباش. «مشکلم تنبلی نیست آقای ابتهاج، حال گلدونا بده. باید نور بخوره بهشون. چند روز تحمل کنید.» چچچند روز؟ ببین آقای ابتهاج بدبخت شدیم رفت. بابا من تو روشنایی نمی‌تونم بخوابم. کولی‌بازی درنیار فامیل. نذار بهت یادآوری کنم عروسکی و خواب و خوراک نداری. هوی! هپروتی. تو که اتاقت تاریکه چرا می‌ری سراغ گلدون؟ یا از اون بدتر، تو که میخواستی بری سراغ گلدون، چرا اتاقت رو کردی تاریک‌خونه؟ «تاریکم و از سایه تو نیست گریزی /خورشید هم از روی تو آرام ندارد» بگیر بخواب پات رو توی کفش بزرگ‌تر نکن. این گلدونای بیچاره رو هم زودتر نجات بده، وگرنه مثل خودت میشن. بابا من دارم می‌میرم از بی‌خوابی، شما مشاعره می‌کنید؟ هعی دوره، هعی دوره...