مهدی فتحی*- بسیار شنیدهایم که معلمان و اولیا و کادر اجرایی مدارس، بعضی از دانشآموزان را تنبل مینامند و وقتی از آنها دلیلش را میپرسی میگویند به لحاظ درسی ضعیف هستند اما واقعیت اینجاست که واژه تنبل به دانشآموزی اطلاق نمیشود که به لحاظ درسی ضعیف باشد. بلکه تنبل در معنا به کسی گفته میشود که در همه امورات کند بوده و تحرک کمتری نسبت به سایر هم سن و سالان خود داشته باشد اما اگر در دانشآموزانی که به لحاظ درسی ضعیف هستند، ریز شویم و آنها را مورد کند و کاو قرار داهیم متوجه میشویم که ضعیف بودن در درسهایشان ناشی از دلایل متعددی است که کمترین ارتباطی با تحرک این نوع دانشآموزان دارد. در واقع این مساله بیشتر ناشی از بیانگیزگی و عدم جذابیت درسها، کلاسها و مدارس و در یک کلام سیستم آموزشی حاکم بر کشور است. سیستمی که با محیطی خشک و بخشنامهای و افکاری سنتی و به دور از همخوانی با نیازهای روز دانشآموزان در مدارسی قدیمی و تخریبی و فضاهایی کوچک با کمترین امکانات آموزشی، تفریحی و رفاهی ارائه میشود، بیشک نمیتواند کمترین جذابیت را برای دانشآموزان داشته باشد. اصولا دانشآموزانی در این سیستم موفق عمل میکنند که بار علمی و فکری زیادی نداشته و این روزمرگی برایشان عادی باشد. دانشآموزانی که افکار و تخیلاتشان وسیعتر از فضای مدرسه است و آیندهنگری قویتری دارند بیتردید کمتر خود را با این فضا وفق میدهند. بسیاری از دانشآموزان، این دروس و آموزههایی را که در مدرسه به آنها تحمیل میشود زیادی دانسته و چون به نظر خودشان این آموزهها در زندگی و آینده آنها هیچ نقشی را ایفا نمیکند از آنها فراری بوده و هر کاری هم که بکنند نمیتوانند خود را با آن وفق دهند. چون غالبا از طرف خانوادههایشان محکوم به رفتن به مدرسه و ادامه تحصیل هستند. معالوصف در مدرسه، خود را همانند یک زندانی میپندارند و هر لحظه به دنبال روزنهای جهت فرار از مدرسه یا برهم زدن نظم کلاس و مدرسه هستند. در این میان سعی و تلاش معلمان و کادر اجرایی مدارس در بیشتر مواقع کاملا بیفایده بوده و اگر بیش از اندازه به آنها فشار آورند ممکن است با پرخاش و رفتارهای خارج از عُرف از طرف این نوع دانشآموزان مواجه شوند. شاید بارها در مواجهه با اینگونه دانشآموزان متوجه شده باشیم که بعضی از آنها مثلا علاقه خاصی به خوانندگی دارند و اگر ازشان بخواهیم شروع به خواندن کنند از هر خواننده معروف یک یا چند ترانه را حفظ بوده و با تمام ریزهکاریهای موجود در آن آهنگ، ترانه موردنظر را برایتان میسرایند. یعنی اینکه این افراد توانایی حفظ کردن و ارائه مطلب را دارند. فقط این توانایی را در راستای مساله مورد علاقه خود به کار میبرند و انرژی خود را در کار روی دروس مدرسه مصرف نمیکنند یا بعضی دانشآموزان از همان کودکی علاقه خاصی به پولدار شدن و معامله در بازار دارند و درس خواندن و حضور در کلاس و مدرسه را در رسیدن به اهداف خود اتلاف وقت و هدر دادن سالهای زندگی خود میدانند و قس علیهذا... حال سوال اینجاست که چرا باید سیستم آموزشی ما به گونهای طراحی شده باشد که برای این نوع دانشآموزان و مشابه آنها هیچ حرفی برای گفتن نداشته باشد و برای رسیدن به اهداف این افراد مانع تلقی شود؟ پس لازم است که بهجای گیر دادن و ایجاد فضای خفقان در کلاسها و مدارس، بازنگری اساسی در سیستم آموزشی حاکم بر جامعه داشته باشیم. از سویی دیگر دانشآموزانی که به لحاظ درسی ضعیفند، سرمایههای هر معلم به جهت پیشرفت در کار معلمی هستند، با این توضیح که اگر این دانشآموزان نبودند، معلمان به دنبال روشهای دیگر و قویتر برای ارائه آموزهها به دانشآموزان نبوده و به همان روشهای پیشپا افتاده و قدیمی قناعت میکردند. دانشآموز درسخوان هرگونه که معلم در کلاس تدریس کند، باز میتواند گلیم خود را در زمینه مسایل درسی از آب بیرون بکشد و گاه حتی بدون معلم هم میتواند درسها را فرا گرفته و در آنها نمره قبولی کسب کند ولی دانشآموز ضعیف اینگونه نبوده و معلم را وادار به تکاپو و ارائه روشهای نوین و متفاوت میکند. اما بیانگیزگی دانشآموزان مساله دیگری بوده و کمترین ارتباط را با نوع و روشهای ارائهشده جهت تدریس در کلاس دارد. این بیانگیزگی در دانشآموزان بیشتر مرتبط با سیستم آموزشی حاکم بر کشور و میزان تامین زندگی آینده دانشآموزان از راه درس خواندن و باسواد شدن است. به عنوان مثال، وقتی دانشآموز مشاهده میکند افراد باسواد و درسخوانده پیرامونش، دائم به دنبال کار گشته و از آن طرف افراد دارای سواد کمتر و مدارج پایینتر، صرفا بر اساس روابط و ضوابط پنهانی که دارند در جایگاه شغلی مناسبی قرار گرفته یا به لحاظ مالی فرد موفقی در جامعه هستند، دیگر چگونه دل به درس خواندن خوش کرده و در این مدارس با سیستم قدیمی آموزشی و بدون خلاقیت که حتی در تامین ابتداییترین امکانات و تجهیزات و فضاهای آموزشی درماندهاند و دچار مشکل هستند، ادامه تحصیل داده و آیندهای مناسب را برای خود متصور شوند؟ بر این اساس لازم است در سیستم آموزشی کشور و نوع انتخاب گزینش افراد برای استخدام و همچنین نوع مدیریت منابع انسانی در کشور بازنگری اساسی کرده و منابع بودجهای خاص و قابل توجهی را برای امر آموزش و در راس آنها وزارت آموزشوپرورش اختصاص داده و نظارت دلسوزانهای بر این امر داشته باشیم. در غیر این صورت اتفاقات ناگواری در حوزه آموزشوپرورش و دانشآموزانی که در این نوع سیستم آموزشی، پرورش و تربیت میشوند، رخ خواهد داد. * معلم
مهدی فتحی*- بسیار شنیدهایم که معلمان و اولیا و کادر اجرایی مدارس، بعضی از دانشآموزان را تنبل مینامند و وقتی از آنها دلیلش را میپرسی میگویند به لحاظ درسی ضعیف هستند اما واقعیت اینجاست که واژه تنبل به دانشآموزی اطلاق نمیشود که به لحاظ درسی ضعیف باشد. بلکه تنبل در معنا به کسی گفته میشود که در همه امورات کند بوده و تحرک کمتری نسبت به سایر هم سن و سالان خود داشته باشد اما اگر در دانشآموزانی که به لحاظ درسی ضعیف هستند، ریز شویم و آنها را مورد کند و کاو قرار داهیم متوجه میشویم که ضعیف بودن در درسهایشان ناشی از دلایل متعددی است که کمترین ارتباطی با تحرک این نوع دانشآموزان دارد. در واقع این مساله بیشتر ناشی از بیانگیزگی و عدم جذابیت درسها، کلاسها و مدارس و در یک کلام سیستم آموزشی حاکم بر کشور است. سیستمی که با محیطی خشک و بخشنامهای و افکاری سنتی و به دور از همخوانی با نیازهای روز دانشآموزان در مدارسی قدیمی و تخریبی و فضاهایی کوچک با کمترین امکانات آموزشی، تفریحی و رفاهی ارائه میشود، بیشک نمیتواند کمترین جذابیت را برای دانشآموزان داشته باشد. اصولا دانشآموزانی در این سیستم موفق عمل میکنند که بار علمی و فکری زیادی نداشته و این روزمرگی برایشان عادی باشد. دانشآموزانی که افکار و تخیلاتشان وسیعتر از فضای مدرسه است و آیندهنگری قویتری دارند بیتردید کمتر خود را با این فضا وفق میدهند. بسیاری از دانشآموزان، این دروس و آموزههایی را که در مدرسه به آنها تحمیل میشود زیادی دانسته و چون به نظر خودشان این آموزهها در زندگی و آینده آنها هیچ نقشی را ایفا نمیکند از آنها فراری بوده و هر کاری هم که بکنند نمیتوانند خود را با آن وفق دهند. چون غالبا از طرف خانوادههایشان محکوم به رفتن به مدرسه و ادامه تحصیل هستند. معالوصف در مدرسه، خود را همانند یک زندانی میپندارند و هر لحظه به دنبال روزنهای جهت فرار از مدرسه یا برهم زدن نظم کلاس و مدرسه هستند. در این میان سعی و تلاش معلمان و کادر اجرایی مدارس در بیشتر مواقع کاملا بیفایده بوده و اگر بیش از اندازه به آنها فشار آورند ممکن است با پرخاش و رفتارهای خارج از عُرف از طرف این نوع دانشآموزان مواجه شوند. شاید بارها در مواجهه با اینگونه دانشآموزان متوجه شده باشیم که بعضی از آنها مثلا علاقه خاصی به خوانندگی دارند و اگر ازشان بخواهیم شروع به خواندن کنند از هر خواننده معروف یک یا چند ترانه را حفظ بوده و با تمام ریزهکاریهای موجود در آن آهنگ، ترانه موردنظر را برایتان میسرایند. یعنی اینکه این افراد توانایی حفظ کردن و ارائه مطلب را دارند. فقط این توانایی را در راستای مساله مورد علاقه خود به کار میبرند و انرژی خود را در کار روی دروس مدرسه مصرف نمیکنند یا بعضی دانشآموزان از همان کودکی علاقه خاصی به پولدار شدن و معامله در بازار دارند و درس خواندن و حضور در کلاس و مدرسه را در رسیدن به اهداف خود اتلاف وقت و هدر دادن سالهای زندگی خود میدانند و قس علیهذا... حال سوال اینجاست که چرا باید سیستم آموزشی ما به گونهای طراحی شده باشد که برای این نوع دانشآموزان و مشابه آنها هیچ حرفی برای گفتن نداشته باشد و برای رسیدن به اهداف این افراد مانع تلقی شود؟ پس لازم است که بهجای گیر دادن و ایجاد فضای خفقان در کلاسها و مدارس، بازنگری اساسی در سیستم آموزشی حاکم بر جامعه داشته باشیم. از سویی دیگر دانشآموزانی که به لحاظ درسی ضعیفند، سرمایههای هر معلم به جهت پیشرفت در کار معلمی هستند، با این توضیح که اگر این دانشآموزان نبودند، معلمان به دنبال روشهای دیگر و قویتر برای ارائه آموزهها به دانشآموزان نبوده و به همان روشهای پیشپا افتاده و قدیمی قناعت میکردند. دانشآموز درسخوان هرگونه که معلم در کلاس تدریس کند، باز میتواند گلیم خود را در زمینه مسایل درسی از آب بیرون بکشد و گاه حتی بدون معلم هم میتواند درسها را فرا گرفته و در آنها نمره قبولی کسب کند ولی دانشآموز ضعیف اینگونه نبوده و معلم را وادار به تکاپو و ارائه روشهای نوین و متفاوت میکند. اما بیانگیزگی دانشآموزان مساله دیگری بوده و کمترین ارتباط را با نوع و روشهای ارائهشده جهت تدریس در کلاس دارد. این بیانگیزگی در دانشآموزان بیشتر مرتبط با سیستم آموزشی حاکم بر کشور و میزان تامین زندگی آینده دانشآموزان از راه درس خواندن و باسواد شدن است. به عنوان مثال، وقتی دانشآموز مشاهده میکند افراد باسواد و درسخوانده پیرامونش، دائم به دنبال کار گشته و از آن طرف افراد دارای سواد کمتر و مدارج پایینتر، صرفا بر اساس روابط و ضوابط پنهانی که دارند در جایگاه شغلی مناسبی قرار گرفته یا به لحاظ مالی فرد موفقی در جامعه هستند، دیگر چگونه دل به درس خواندن خوش کرده و در این مدارس با سیستم قدیمی آموزشی و بدون خلاقیت که حتی در تامین ابتداییترین امکانات و تجهیزات و فضاهای آموزشی درماندهاند و دچار مشکل هستند، ادامه تحصیل داده و آیندهای مناسب را برای خود متصور شوند؟ بر این اساس لازم است در سیستم آموزشی کشور و نوع انتخاب گزینش افراد برای استخدام و همچنین نوع مدیریت منابع انسانی در کشور بازنگری اساسی کرده و منابع بودجهای خاص و قابل توجهی را برای امر آموزش و در راس آنها وزارت آموزشوپرورش اختصاص داده و نظارت دلسوزانهای بر این امر داشته باشیم. در غیر این صورت اتفاقات ناگواری در حوزه آموزشوپرورش و دانشآموزانی که در این نوع سیستم آموزشی، پرورش و تربیت میشوند، رخ خواهد داد. * معلم