نرسیدیم
در کوی محبت به وفایی نرسیدیم رفتیم ازین راه و به جایی نرسیدیم هر چند که در اوج طلب هستی ما سوخت چون شعله به معراج فنایی نرسیدیم با آن همه آشفتگی و حسرت پرواز چون گرد پریشان به هوایی نرسیدیم گشتیم تهی از خود و در سیر مقامات چون نای درین ره به نوایی نرسیدیم بیمهری او بود که چون غنچه ی پاییز هرگز به دم عقدهگشایی نرسیدیم ای خضر جنون ! رهبر ما شو که در این راه رفتیم و سرانجام به جایی نرسیدیم
در کوی محبت به وفایی نرسیدیم رفتیم ازین راه و به جایی نرسیدیم هر چند که در اوج طلب هستی ما سوخت چون شعله به معراج فنایی نرسیدیم با آن همه آشفتگی و حسرت پرواز چون گرد پریشان به هوایی نرسیدیم گشتیم تهی از خود و در سیر مقامات چون نای درین ره به نوایی نرسیدیم بیمهری او بود که چون غنچه ی پاییز هرگز به دم عقدهگشایی نرسیدیم ای خضر جنون ! رهبر ما شو که در این راه رفتیم و سرانجام به جایی نرسیدیم