چند یادداشت و اظهارنظر از معلمان به مناسبت روز معلم

چند یادداشت و اظهارنظر از معلمان به مناسبت روز معلم

گروه جامعه- روز معلم است. روز کوشندگان راه علم و تربیت. بی‌هیچ مقدمه‌ای به سراغ دغدغه‌های این قشر همیشه زحمتکش با معاش دشوار رفته‌ایم و حرف‌های دل‌شان از وجوه معلمی را به انتشار رسانده‌ایم. باشد که بلندای صدای این صنف تلاشگر باشیم. *** فریبا ایازی*- هنوز هستند کسانی که معلمی را حرفه نمی‌دانند. اینان دوازدهم اردبیهشت شب شعرشان برپاست. شمع روشن می‌کنند و در محفل شاعرانه‌ خود، حرفه معلمی را مصداق بارز هنرمند می‌خوانند. از دیرباز نگاه جامعه به مقوله معلمی‌ نگاهی‌ احساسی بوده است. این نگرش تا جایی پسندیده است که با مقوله معلم حرفه‌ای خلط مبحث نشود. به عنوان مثال اگر برنامه‌ریزان تعلیم و تربیت نگاهی احساسی به مقوله معلم داشته باشند دیگر بحث معلم حرفه‌ای، در نظام تعلیم و تربیت محلی از اعراب نخواهد داشت. بخشی از مشکلات عدیده معلمی بازتاب همین تفکرغلط است. تبیین جایگاه مقام معلم بی‌ارتباط با تعریفی جامع از معلم حرفه‌ای نیست. تسلط بر دانش علوم تربیتی، روانشناسی و شیوه‌های تدریس بخشی از لوازمات حرفه معلمی است. امروزه صرف داشتن مدرک دانشگاهی در رشته‌ای خاص موجب نمی‌شود که فرد شرایط احراز حرفه‌ معلمی را داشته باشد.نظر به آنکه در سال‌های اخیر برخی مدارس به بخش خصوصی واگذارشده است آیا می‌توان اطمینان حاصل کرد افرادی که برای تدریس در این مدارس به کار گرفته می‌شوند حائز شرایط معلمی هستند؟ نظام تعلیم و تربیت آینده‌سازان ایران فردا را درون خویش می‌پروراند. بدیهی است ازلحاظ شیوه‌های نوین تدریس باید منطبق با استانداردهای جهانی باشد. آنچه در مقوله کیفیت بخشی در آموزش بدان کمتر پرداخته‌ایم بحث «معلم حرفه‌ای»ست. شاکله‌ فن تدریس، از فنون شناخته و ناشناخته‌ای تشکیل یافته است که این فنون آموزشی از کلاسی به کلاسی و از مدرسه‌ای به مدرسه‌ای دیگر متفاوت می‌شود. اگر قادر بودیم به عقب باز گردیم؛ این تفاوت‌ها در نظام یادگیری نسل گذشته کمتر نمود داشت‌ اما امروز با سازوکاری مواجه هستیم که براساس آن مدارس ما با عناوینی مانند مدارس خاص و عادی یا هیات امنایی، دولتی، نمونه دولتی وغیر انتفاعی ازهم جدا شده‌اند‌ بدون آنکه کمترین تفاوتی در شیوه‌های آموزشی این مدارس دیده شود. به عبارتی دیگر مهم ترین عامل تقسیم‌بندی فعلی مدارس بحث مشارکت مالی خانواده‌ها و شناسایی استعدادهای درخشان بود تا در راستای این مشارکت باری از دوش دولت برداشته شود و دولت بتواند به مدارس عادی توجه بیشتری کند و همچنین استعدادهای خاص در کنار هم پرورش یابند. حال آنکه در روند این تحولات، تغییر محسوسی که حکایت از بهبود اوضاع آموزشی است به دست نیامد. به عنوان مثال در جریان تغییر و تحولات مدارس به خاص و عادی، بحث معلم حرفه‌ای پررنگ‌تر شد. مدیران اختیارتام یافتند تا نیروهای مدارس خاص را انتخاب کنند. این روند بر سازماندهی نیروهای آموزشی تاثیر گذاشت. رابطه بیش از ضابطه در گزینش نیروهای آموزشی دخیل شد تنها ابزار سنجش معلم متبحر، درصد بالای قبولی در امتحانات نهایی بود که خود عامل تشدید سازماندهی‌های بی‌سامان شد. مدارس عادی از دانش‌آموزان معدل بالا خالی شد و مدیران تنها ابزار سنجش معلم را درصد بالای قبولی او در امتحان نهایی می‌دانستند. بدیهی است که مدارس خاص همواره پیشرو بودند و مدارس عادی با وجود دانش‌آموزان بی‌انگیزه که ضعف پایه نیز دارند، یقینا در ماراتن نابرابر درصد قبولی بازنده هستند‌. به خصوص وقتی مدارس خاص و عادی با هم سنجیده شود و حتی گاه دیده می‌شود نمونه سوالات امتحان نهایی و هماهنگ شهری تیزهوشان و مدارس عادی یکسان است. مشکلات حرفه‌ معلمی به اینجا ختم نمی‌شود. ارسال بخشنامه‌های کارشناسی نشده به مدارس که توجیه آموزشی ندارند و گاه شتابزده اعمال می‌شوند، داستانی دیگر است. آزمون‌های پیشرفت تحصیلی از این دست هستند جدای از هزینه و زمانبر بودن، بازخورد این آزمون‌ها تاثیری در کارنامه‌ دانش‌آموز ندارد. حال آنکه چند سالی است با برگزاری امتحانات فصلی در اسفندماه تلاش می‌شود تقویم آموزشی تا پایان اسفند ادامه یابد و در این صورت دانش‌آموز گریزپای مدرسه رمقی برای ماندن و امتحان دادن ندارد. در مدارس ما جای نشاط خالی است. درعین حال آنچه می‌آموزیم با آنچه نیاز دانش‌آموزان است همخوانی ندارد. سال تحصیلی رو به اتمام است. طبق سند تحول بنیادی‌، سال آتی شاهد تحولی بزرگ در آموزش مقطع متوسطه دوم خواهیم بود. پرسش اصلی این است معلمان در فرآیند سند تحول بنیادی چقدر تاثیرگذار هستند‌؟ آیا این تحولات صرفا مختص کتب درسی خواهد بود یا همزمان با تغییر کتاب‌های درسی ساز‌و‌کار مربوط به سازماندهی نیروها‌ نیز دستخوش تغییر می‌شود؟ * معلم کامران فریدونی*- ایران را مانند یک شرکت سهامی عام می‌دانم که من هم در آن سهمی دارم، هم به دنبال سود سهمم هستم و هم خودم را موظف می‌دانم به‌عنوان یکی از مالکان، تمام تلاشم را برای ارتقای شرکتم انجام دهم. در سیستم آموزش و پرورش کشور، مثلثی را می‌توان فرض کرد با سه ضلع: مدرسه- خانواده- دانش‌آموز. طی ۱۰-۱۲ سالی که به‌عنوان مربی پرورشی در مدرسه‌ای خدمت کرده‌ام، متوجه شده‌ام بیش از اینکه لازم باشد روی دانش‌آموزان کار کنیم، لازم است روی خودمان به عنوان اولیای خانه و مدرسه کار کنیم. می‌گویند پایه شخصیتی هر کس در پنج سال نخستین زندگی پی‌ریزی می‌شود که در این دوران بچه‌ها اغلب در خانواده هستند و به ویژه زیر نظر و مراقبت نزدیک مادر و پس از آن وارد مدرسه می‌شوند. پس مهم‌ترین جا خانه است و کانون خانواده مادران هستند. اما در مورد خودم که عضوی از ضلع دوم یعنی مدرسه هستم، یاد گرفته‌ام اگر از هر کمبود و نارسایی گله‌مند هستم، لازم است درباره آن نارسایی ابتدا خودم درباره خودم کاری انجام دهم. ممکن است با یک انسان بی‌سواد یا کم‌سواد رفت‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمد داشته باشم و از آن رابطه هم خشنود باشم اما با یک فرد بی‌اخلاق، حق‌به‌جانب و دروغگو حاضر نیستم دمخور باشم. این موضوعات حیطه بسیار مهم پرورشی است که هیچ ربطی به مدرک تحصیلی ندارد. همان موضوعاتی که تاکنون منجر به عدم تفاهم و درک متقابل و منفعت‌طلبی در جامعه کنونی‌‌مان شده است. اگر درباره این خصلت‌ها ابتدا خودمان درباره خودمان اقدامی بنیادین نکنیم و مانند گذشته فقط وانمود کنیم که سرگرم کاری مفید هستیم، شاید به نقطه برگشت‌ناپذیری برسیم که هر گونه اصلاح بی‌ثمر باشد. کاملا امیدوارم و همه چیز را روشن می‌بینم. تجربه زندگی به من ثابت کرده که پس از هر دره‌ای، قله‌ای است و پس از هر قله‌ای، دره‌ای. *معاون پرورشی دبیرستان نگین یزدانی*- آنچه فرهنگیان را بیش از هر چیز می‌آزارد و عرصه را بر آنان تنگ کرده، عدم جایگاه و شان در‌خور یک معلم است؛ جایگاهی که متاسفانه روز‌به‌روز در حال تنزل پیدا کردن است. کمتر کسی در جامعه معلم را جزو قشر زحمتکش و موثر جامعه می‌انگارد و این باور تا آنجا پیش رفته است که حتی همین حقوق ناچیز را هم برای معلمان زیاد می‌انگارند و آنان را قشر پرتوقع و تن‌پرور قلمداد می‌کنند. سختی و فشار وارده بر شغل معلمی بر کمتر کسی آشکار است فشاری که شاید بیش از هر شغل دیگری باشد‌ اما هیچ تلاشی برای آشکار کردن آن بر مردم نمی‌شود و کمترین تلاش یک معلم شاید سر و کله زدن با دانش‌آموزان با شخصیت‌ها و فرهنگ‌های مختلف است و همچنین مدارا کردن با دانش‌آموزانی است که تحمل کردنشان حتی برای خانواده‌های خودشان هم کار دشواری است. معلمی شغلی است که تاثیر آن بر جامعه و آینده آن اجتناب‌ناپذیر است‌ اما سخن اینجاست که چرا شان و منزلت این شغل اساسی تا به این حد تنزل پیدا کرده است و چرا هیچ اقدامی برای بازگرداندن جایگاه واقعی آنان نمی‌شود، گویا بزرگ‌مردان و بزرگ زنان ما فراموش کرده‌اند که خودشان از دامان همین قشر برخاستند و حال باید فرزندان دلبندشان را هم به این قشر بسپارند تا تعلیم یابند و تربیت. بازتاب بی‌توجهی‌های جامعه به این قشر زحمتکش که از جان و مال خود برای سلامت جسمی و روحی دانش‌آموزان و آبادی مملکت می‌گذرند و در هر شرایطی تلاش کرده‌اند که حتی در کلاس‌های متروک‌ با کمترین امکانات‌ به بهترین شکل ممکن، یک تنه و بدون هیچ حمایتی از جانب مردم و جامعه، وظیفه خود را به درستی انجام دهند‌ به دانش‌آموزان هم سرایت کرده است و باعث شده دانش‌آموزان هم آن (عرق) لازم را به نسبت معلم و مدرسه از دست بدهند و آموزهای یک معلم را هیچ و پوچ بنگارند و نتیجه همین شود که همگی شاهد آن هستیم، شیوع و سرایت یک بیماری مسری که کمترین آن بی‌توجهی و بی‌تفاوتی نسبت به جامعه و کشورمان است و توجه بیش از اندازه به خود، منافع شخصی، خود‌بزرگ‌بینی و کوچک‌انگاری دیگران را رقم می‌زند. *دبیر انگلیسی کردستان فاطمه رحمانی*- خدمت در آموزش و پرورش استثنایی با در نظر گرفتن برنامه‌های خاص خود نیاز به کسب مهارت‌های منحصر به فردی دارد که خوشبختانه اکثر آموزگاران و عوامل این مجموعه آن را دارا هستند. یکی از مشکلات عدیده این مجموعه خدمت معلمان در کلاس‌های درس چند پایه به دلیل وجود تعداد کم دانش‌آموزان ناشنوا (با کتب عادی‌) یا به حد نصاب نرسیدن مدارس بعضی از مناطق هست (کلاس‌های چند پایه و حکم مدیر آموزگاری). معلم در این کلاس‌ها که با تعداد بیش از پنج نفر و گاهی با دارا بودن تا چهار پایه، ساعاتی مملو از استرس و فرسودگی را سپری می‌کند یک تنه در یک روز کاری، باید مسوولیت وظایف چهار تا پنج نیروی آموزشی را بر عهده گیرد. کلاس درس و مدرسه آموزش استثنایی تا حدودی همواره اینگونه است‌: تعدد پایه‌ها و فراوانی سنین مختلف در کنار هم، راه بردن و آرام کردن به هنگام بی‌قراری و گریه‌ها، تشنج و حملات عصبی فراگیران، عدم وجود گفتار درمان و کار درمان و مربی بهداشت و مشاور، عدم همکاری اولیای دانش‌آموزان در اکثر موارد، ملزم بودن معلم و توجه به تفاوت توانایی فردی دانش‌آموزان، ساعات کم آموزشی با طرح‌ها و برنامه‌های دست و پاگیر آموزش و پرورش منطقه ‌محل خدمت و ادارات استثنایی استان (پاسخ به بخشنامه‌ها و اجرای طرح‌ها )و همچنین وجود محتوای درسی بیش از توان این دانش‌آموزان. از مسوولان وزارت آموزش و پرورش و سازمان آموزش و پرورش استثنایی کشور خواهشمندم که برای دقایقی به این مهم بیندیشند و راهکاری قابل درک واجرا را ارائه دهند. *مدرس آموزشگاه استثنایی محمدرضا نیک‌نژاد*- دوازدهم اردیبهشت 1340 است و آموزگاران به پیگیری خواسته‌های صنفی - آموزشی خویش روبه‌روی مجلس و در میدان بهارستان گرد‌آمده‌اند. درگیری‌های پراکنده میان معلمان و پلیس که شمارشان رو به افزایش است، هنگامی بالا می‌گیرد که ماموران ضد‌شورش، برای پراکندن آنان به سوی خانم معلم‌ها آب می‌پاشد. اندک زمانی نمی‌گذرد که معلمی به نام «ابوالحسن خانعلی» به ماشین آبپاش یورش می‌برد و آب را به سوی نیروهای شهربانی می‌گیرد. ناصر شهرستانی فرمانده پلیس با شلیک گلوله‌ای آموزگار شجاع را نقش بر زمین می‌کند و پس از چند ساعت «دکتر خانعلی» دبیر ادبیات دبیرستان جامی تهران، جان خویش را از دست می‌دهد. این رویداد اعتراض آموزگاران را دامنه‌دارتر و شاه را وادار به کنار گذاشتن دولت کرد. در دولت تازه یکی از معلمان معترض به وزارت آموزش و پرورش برگزیده می‌شود و ضمن پاسخگویی به برخی خواسته‌های فرهنگیان تا چند سال این روز به نام «روز معلم» گرامی داشته می‌شود. اما با توانمندی نیروهای امنیتی(ساواک) شاه از سویی و بی‌انگیزگی فرهنگیان از دیگر سو از این روز جز خاطره‌ای در یادها نمی‌ماند. با پیروزی انقلاب اسلامی فرهنگیان انقلابی درصدد بازگرداندن این روز به گاهنامه‌ها بر‌می‌آیند. پیشنهاد به رهبر انقلاب ارائه می‌شود اما یک رویداد کوشش برای ثبت این روز در تاریخ را به نتیجه می‌رساند. در واپسین لحظه‌های نیمه‌شب یازدهم اردیبهشت 1358 در سکوت کوچه‌های مرکزی تهران، آیت‌الله «مرتضی مطهری» از رهبران نامدار انقلاب به دست گروه تروریستی فرقان، به خاک و خون کشیده شد‌ و پس از آن بود که این روز در سالنامه کشوری به نام روز معلم نام‌گذاری شد. از آن روز تاکنون هر ساله، دوازدهم اردیبهشت در نکوداشت جایگاه معلم برنامه‌هایی اجرا و جشن‌هایی برگزار می‌‌شود. *آموزگار

گروه جامعه- روز معلم است. روز کوشندگان راه علم و تربیت. بی‌هیچ مقدمه‌ای به سراغ دغدغه‌های این قشر همیشه زحمتکش با معاش دشوار رفته‌ایم و حرف‌های دل‌شان از وجوه معلمی را به انتشار رسانده‌ایم. باشد که بلندای صدای این صنف تلاشگر باشیم. *** فریبا ایازی*- هنوز هستند کسانی که معلمی را حرفه نمی‌دانند. اینان دوازدهم اردبیهشت شب شعرشان برپاست. شمع روشن می‌کنند و در محفل شاعرانه‌ خود، حرفه معلمی را مصداق بارز هنرمند می‌خوانند. از دیرباز نگاه جامعه به مقوله معلمی‌ نگاهی‌ احساسی بوده است. این نگرش تا جایی پسندیده است که با مقوله معلم حرفه‌ای خلط مبحث نشود. به عنوان مثال اگر برنامه‌ریزان تعلیم و تربیت نگاهی احساسی به مقوله معلم داشته باشند دیگر بحث معلم حرفه‌ای، در نظام تعلیم و تربیت محلی از اعراب نخواهد داشت. بخشی از مشکلات عدیده معلمی بازتاب همین تفکرغلط است. تبیین جایگاه مقام معلم بی‌ارتباط با تعریفی جامع از معلم حرفه‌ای نیست. تسلط بر دانش علوم تربیتی، روانشناسی و شیوه‌های تدریس بخشی از لوازمات حرفه معلمی است. امروزه صرف داشتن مدرک دانشگاهی در رشته‌ای خاص موجب نمی‌شود که فرد شرایط احراز حرفه‌ معلمی را داشته باشد.نظر به آنکه در سال‌های اخیر برخی مدارس به بخش خصوصی واگذارشده است آیا می‌توان اطمینان حاصل کرد افرادی که برای تدریس در این مدارس به کار گرفته می‌شوند حائز شرایط معلمی هستند؟ نظام تعلیم و تربیت آینده‌سازان ایران فردا را درون خویش می‌پروراند. بدیهی است ازلحاظ شیوه‌های نوین تدریس باید منطبق با استانداردهای جهانی باشد. آنچه در مقوله کیفیت بخشی در آموزش بدان کمتر پرداخته‌ایم بحث «معلم حرفه‌ای»ست. شاکله‌ فن تدریس، از فنون شناخته و ناشناخته‌ای تشکیل یافته است که این فنون آموزشی از کلاسی به کلاسی و از مدرسه‌ای به مدرسه‌ای دیگر متفاوت می‌شود. اگر قادر بودیم به عقب باز گردیم؛ این تفاوت‌ها در نظام یادگیری نسل گذشته کمتر نمود داشت‌ اما امروز با سازوکاری مواجه هستیم که براساس آن مدارس ما با عناوینی مانند مدارس خاص و عادی یا هیات امنایی، دولتی، نمونه دولتی وغیر انتفاعی ازهم جدا شده‌اند‌ بدون آنکه کمترین تفاوتی در شیوه‌های آموزشی این مدارس دیده شود. به عبارتی دیگر مهم ترین عامل تقسیم‌بندی فعلی مدارس بحث مشارکت مالی خانواده‌ها و شناسایی استعدادهای درخشان بود تا در راستای این مشارکت باری از دوش دولت برداشته شود و دولت بتواند به مدارس عادی توجه بیشتری کند و همچنین استعدادهای خاص در کنار هم پرورش یابند. حال آنکه در روند این تحولات، تغییر محسوسی که حکایت از بهبود اوضاع آموزشی است به دست نیامد. به عنوان مثال در جریان تغییر و تحولات مدارس به خاص و عادی، بحث معلم حرفه‌ای پررنگ‌تر شد. مدیران اختیارتام یافتند تا نیروهای مدارس خاص را انتخاب کنند. این روند بر سازماندهی نیروهای آموزشی تاثیر گذاشت. رابطه بیش از ضابطه در گزینش نیروهای آموزشی دخیل شد تنها ابزار سنجش معلم متبحر، درصد بالای قبولی در امتحانات نهایی بود که خود عامل تشدید سازماندهی‌های بی‌سامان شد. مدارس عادی از دانش‌آموزان معدل بالا خالی شد و مدیران تنها ابزار سنجش معلم را درصد بالای قبولی او در امتحان نهایی می‌دانستند. بدیهی است که مدارس خاص همواره پیشرو بودند و مدارس عادی با وجود دانش‌آموزان بی‌انگیزه که ضعف پایه نیز دارند، یقینا در ماراتن نابرابر درصد قبولی بازنده هستند‌. به خصوص وقتی مدارس خاص و عادی با هم سنجیده شود و حتی گاه دیده می‌شود نمونه سوالات امتحان نهایی و هماهنگ شهری تیزهوشان و مدارس عادی یکسان است. مشکلات حرفه‌ معلمی به اینجا ختم نمی‌شود. ارسال بخشنامه‌های کارشناسی نشده به مدارس که توجیه آموزشی ندارند و گاه شتابزده اعمال می‌شوند، داستانی دیگر است. آزمون‌های پیشرفت تحصیلی از این دست هستند جدای از هزینه و زمانبر بودن، بازخورد این آزمون‌ها تاثیری در کارنامه‌ دانش‌آموز ندارد. حال آنکه چند سالی است با برگزاری امتحانات فصلی در اسفندماه تلاش می‌شود تقویم آموزشی تا پایان اسفند ادامه یابد و در این صورت دانش‌آموز گریزپای مدرسه رمقی برای ماندن و امتحان دادن ندارد. در مدارس ما جای نشاط خالی است. درعین حال آنچه می‌آموزیم با آنچه نیاز دانش‌آموزان است همخوانی ندارد. سال تحصیلی رو به اتمام است. طبق سند تحول بنیادی‌، سال آتی شاهد تحولی بزرگ در آموزش مقطع متوسطه دوم خواهیم بود. پرسش اصلی این است معلمان در فرآیند سند تحول بنیادی چقدر تاثیرگذار هستند‌؟ آیا این تحولات صرفا مختص کتب درسی خواهد بود یا همزمان با تغییر کتاب‌های درسی ساز‌و‌کار مربوط به سازماندهی نیروها‌ نیز دستخوش تغییر می‌شود؟ * معلم کامران فریدونی*- ایران را مانند یک شرکت سهامی عام می‌دانم که من هم در آن سهمی دارم، هم به دنبال سود سهمم هستم و هم خودم را موظف می‌دانم به‌عنوان یکی از مالکان، تمام تلاشم را برای ارتقای شرکتم انجام دهم. در سیستم آموزش و پرورش کشور، مثلثی را می‌توان فرض کرد با سه ضلع: مدرسه- خانواده- دانش‌آموز. طی ۱۰-۱۲ سالی که به‌عنوان مربی پرورشی در مدرسه‌ای خدمت کرده‌ام، متوجه شده‌ام بیش از اینکه لازم باشد روی دانش‌آموزان کار کنیم، لازم است روی خودمان به عنوان اولیای خانه و مدرسه کار کنیم. می‌گویند پایه شخصیتی هر کس در پنج سال نخستین زندگی پی‌ریزی می‌شود که در این دوران بچه‌ها اغلب در خانواده هستند و به ویژه زیر نظر و مراقبت نزدیک مادر و پس از آن وارد مدرسه می‌شوند. پس مهم‌ترین جا خانه است و کانون خانواده مادران هستند. اما در مورد خودم که عضوی از ضلع دوم یعنی مدرسه هستم، یاد گرفته‌ام اگر از هر کمبود و نارسایی گله‌مند هستم، لازم است درباره آن نارسایی ابتدا خودم درباره خودم کاری انجام دهم. ممکن است با یک انسان بی‌سواد یا کم‌سواد رفت‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمد داشته باشم و از آن رابطه هم خشنود باشم اما با یک فرد بی‌اخلاق، حق‌به‌جانب و دروغگو حاضر نیستم دمخور باشم. این موضوعات حیطه بسیار مهم پرورشی است که هیچ ربطی به مدرک تحصیلی ندارد. همان موضوعاتی که تاکنون منجر به عدم تفاهم و درک متقابل و منفعت‌طلبی در جامعه کنونی‌‌مان شده است. اگر درباره این خصلت‌ها ابتدا خودمان درباره خودمان اقدامی بنیادین نکنیم و مانند گذشته فقط وانمود کنیم که سرگرم کاری مفید هستیم، شاید به نقطه برگشت‌ناپذیری برسیم که هر گونه اصلاح بی‌ثمر باشد. کاملا امیدوارم و همه چیز را روشن می‌بینم. تجربه زندگی به من ثابت کرده که پس از هر دره‌ای، قله‌ای است و پس از هر قله‌ای، دره‌ای. *معاون پرورشی دبیرستان نگین یزدانی*- آنچه فرهنگیان را بیش از هر چیز می‌آزارد و عرصه را بر آنان تنگ کرده، عدم جایگاه و شان در‌خور یک معلم است؛ جایگاهی که متاسفانه روز‌به‌روز در حال تنزل پیدا کردن است. کمتر کسی در جامعه معلم را جزو قشر زحمتکش و موثر جامعه می‌انگارد و این باور تا آنجا پیش رفته است که حتی همین حقوق ناچیز را هم برای معلمان زیاد می‌انگارند و آنان را قشر پرتوقع و تن‌پرور قلمداد می‌کنند. سختی و فشار وارده بر شغل معلمی بر کمتر کسی آشکار است فشاری که شاید بیش از هر شغل دیگری باشد‌ اما هیچ تلاشی برای آشکار کردن آن بر مردم نمی‌شود و کمترین تلاش یک معلم شاید سر و کله زدن با دانش‌آموزان با شخصیت‌ها و فرهنگ‌های مختلف است و همچنین مدارا کردن با دانش‌آموزانی است که تحمل کردنشان حتی برای خانواده‌های خودشان هم کار دشواری است. معلمی شغلی است که تاثیر آن بر جامعه و آینده آن اجتناب‌ناپذیر است‌ اما سخن اینجاست که چرا شان و منزلت این شغل اساسی تا به این حد تنزل پیدا کرده است و چرا هیچ اقدامی برای بازگرداندن جایگاه واقعی آنان نمی‌شود، گویا بزرگ‌مردان و بزرگ زنان ما فراموش کرده‌اند که خودشان از دامان همین قشر برخاستند و حال باید فرزندان دلبندشان را هم به این قشر بسپارند تا تعلیم یابند و تربیت. بازتاب بی‌توجهی‌های جامعه به این قشر زحمتکش که از جان و مال خود برای سلامت جسمی و روحی دانش‌آموزان و آبادی مملکت می‌گذرند و در هر شرایطی تلاش کرده‌اند که حتی در کلاس‌های متروک‌ با کمترین امکانات‌ به بهترین شکل ممکن، یک تنه و بدون هیچ حمایتی از جانب مردم و جامعه، وظیفه خود را به درستی انجام دهند‌ به دانش‌آموزان هم سرایت کرده است و باعث شده دانش‌آموزان هم آن (عرق) لازم را به نسبت معلم و مدرسه از دست بدهند و آموزهای یک معلم را هیچ و پوچ بنگارند و نتیجه همین شود که همگی شاهد آن هستیم، شیوع و سرایت یک بیماری مسری که کمترین آن بی‌توجهی و بی‌تفاوتی نسبت به جامعه و کشورمان است و توجه بیش از اندازه به خود، منافع شخصی، خود‌بزرگ‌بینی و کوچک‌انگاری دیگران را رقم می‌زند. *دبیر انگلیسی کردستان فاطمه رحمانی*- خدمت در آموزش و پرورش استثنایی با در نظر گرفتن برنامه‌های خاص خود نیاز به کسب مهارت‌های منحصر به فردی دارد که خوشبختانه اکثر آموزگاران و عوامل این مجموعه آن را دارا هستند. یکی از مشکلات عدیده این مجموعه خدمت معلمان در کلاس‌های درس چند پایه به دلیل وجود تعداد کم دانش‌آموزان ناشنوا (با کتب عادی‌) یا به حد نصاب نرسیدن مدارس بعضی از مناطق هست (کلاس‌های چند پایه و حکم مدیر آموزگاری). معلم در این کلاس‌ها که با تعداد بیش از پنج نفر و گاهی با دارا بودن تا چهار پایه، ساعاتی مملو از استرس و فرسودگی را سپری می‌کند یک تنه در یک روز کاری، باید مسوولیت وظایف چهار تا پنج نیروی آموزشی را بر عهده گیرد. کلاس درس و مدرسه آموزش استثنایی تا حدودی همواره اینگونه است‌: تعدد پایه‌ها و فراوانی سنین مختلف در کنار هم، راه بردن و آرام کردن به هنگام بی‌قراری و گریه‌ها، تشنج و حملات عصبی فراگیران، عدم وجود گفتار درمان و کار درمان و مربی بهداشت و مشاور، عدم همکاری اولیای دانش‌آموزان در اکثر موارد، ملزم بودن معلم و توجه به تفاوت توانایی فردی دانش‌آموزان، ساعات کم آموزشی با طرح‌ها و برنامه‌های دست و پاگیر آموزش و پرورش منطقه ‌محل خدمت و ادارات استثنایی استان (پاسخ به بخشنامه‌ها و اجرای طرح‌ها )و همچنین وجود محتوای درسی بیش از توان این دانش‌آموزان. از مسوولان وزارت آموزش و پرورش و سازمان آموزش و پرورش استثنایی کشور خواهشمندم که برای دقایقی به این مهم بیندیشند و راهکاری قابل درک واجرا را ارائه دهند. *مدرس آموزشگاه استثنایی محمدرضا نیک‌نژاد*- دوازدهم اردیبهشت 1340 است و آموزگاران به پیگیری خواسته‌های صنفی - آموزشی خویش روبه‌روی مجلس و در میدان بهارستان گرد‌آمده‌اند. درگیری‌های پراکنده میان معلمان و پلیس که شمارشان رو به افزایش است، هنگامی بالا می‌گیرد که ماموران ضد‌شورش، برای پراکندن آنان به سوی خانم معلم‌ها آب می‌پاشد. اندک زمانی نمی‌گذرد که معلمی به نام «ابوالحسن خانعلی» به ماشین آبپاش یورش می‌برد و آب را به سوی نیروهای شهربانی می‌گیرد. ناصر شهرستانی فرمانده پلیس با شلیک گلوله‌ای آموزگار شجاع را نقش بر زمین می‌کند و پس از چند ساعت «دکتر خانعلی» دبیر ادبیات دبیرستان جامی تهران، جان خویش را از دست می‌دهد. این رویداد اعتراض آموزگاران را دامنه‌دارتر و شاه را وادار به کنار گذاشتن دولت کرد. در دولت تازه یکی از معلمان معترض به وزارت آموزش و پرورش برگزیده می‌شود و ضمن پاسخگویی به برخی خواسته‌های فرهنگیان تا چند سال این روز به نام «روز معلم» گرامی داشته می‌شود. اما با توانمندی نیروهای امنیتی(ساواک) شاه از سویی و بی‌انگیزگی فرهنگیان از دیگر سو از این روز جز خاطره‌ای در یادها نمی‌ماند. با پیروزی انقلاب اسلامی فرهنگیان انقلابی درصدد بازگرداندن این روز به گاهنامه‌ها بر‌می‌آیند. پیشنهاد به رهبر انقلاب ارائه می‌شود اما یک رویداد کوشش برای ثبت این روز در تاریخ را به نتیجه می‌رساند. در واپسین لحظه‌های نیمه‌شب یازدهم اردیبهشت 1358 در سکوت کوچه‌های مرکزی تهران، آیت‌الله «مرتضی مطهری» از رهبران نامدار انقلاب به دست گروه تروریستی فرقان، به خاک و خون کشیده شد‌ و پس از آن بود که این روز در سالنامه کشوری به نام روز معلم نام‌گذاری شد. از آن روز تاکنون هر ساله، دوازدهم اردیبهشت در نکوداشت جایگاه معلم برنامه‌هایی اجرا و جشن‌هایی برگزار می‌‌شود. *آموزگار