صداوسیما و حسنی عزیز؛ لطفا هم نزنید!

صداوسیما و حسنی عزیز؛ لطفا هم نزنید!

آیا مشکل از صداوسیماست؟ آیا مشکل از فرزاد حسنی است؟ آیا مشکل از ماست؟ آیا از ماست که بر ماست؟ آیا از ماست که در ماست؟ از سال 86 که وارد رادیو شدم با فرزاد حسنی آشنا و کم کم دوست شدیم. از همان ابتدا با قسمت‌هایی از رفتار او مشکل داشتم ولی نفعش را بیشتر از ضررش می‌دانستم. البته آن روزها 22 ساله بودم و عقل و فهمم به رشد کامل نرسیده بود. هر‌چه جلوتر آمدیم متوجه شدم که ضررش بیش از نفعش است که‌ای کاش نبود. در حال حاضر فرزاد حسنی مثل چایی است. صداوسیما یک بار آن را دم کرده، رنگ داده بعد در 80 میلیون استکان ریخته و به ملت داده و خورده است. حالا بعد از مدتی چون چای خشکش تمام شده از روی ناچاری باز آب رویش ریخته تا شاید باز رنگ بدهد! یک اتفاق جالب افتاد! الان که دارم این مطلب را می‌نویسم بچه‌های تحریریه ویدئویی را نشانم دادند که حاوی پشت صحنه برنامه‌ای تلویزیونی حسنی است که نشان می‌دهد آیتمی که به عنوان زنده به مردم تحویل داده‌اند از قبل طراحی شده بوده و برای جذاب شدن این کار را کرده‌اند! اولا، چه لزومی دارد که از پشت صحنه ی یک آیتم معمولی یک برنامه معمولی در یک صداوسیمای خیلی معمولی‌تر فیلمبرداری کنند؟! چه چیز ویژه‌ای در پشت صحنه ‌آن وجود دارد که باید در تاریخ ثبت و ضبط شود؟! دوما، اگر در صداوسیما برای هر بخش از هر برنامه‌ای اینقدر وقت می‌گذاشتند و تمرین می‌کردند برنامه‌های این سازمان عریض و طویل اوضاع خیلی بهتری داشت! من از درون همین سازمان به بیرون رانده شدم. به نظر می‌آید این فیلم صحنه‌سازی شده، دیروز صبح بعد از انتقاد گسترده مردم در شبکه‌های مجازی ضبط شده تا این نمایش غیراخلاقی را غسل تعمید داده باشند. در آخر حتی اگر آن مرد میانسال شریف بازیگر باشد و همه چیز از قبل هماهنگ شده باشد چیزی از زشتی آن کم نمی‌کند به آن فرد به عنوان نماد یک شهروند عادی توهین شده است. مثل این است که ما در یک برنامه به کم سوادی یک کارگر ساختمانی توهین کنیم بعد بگوییم که او یک بازیگر بوده و همه چیز برنامه‌ریزی شده بوده است. اما فرقی نمی‌کند به هر حال به کارگران ساختمانی توهین شده است. در ثانی طراحی و برنامه‌ریزی چنین نمایش زننده‌ای عذر بدتر از گناه است! ای کاش فی‌البداهه بود، برنامه‌ریزی برای آن گناه سنگین‌تری است.

آیا مشکل از صداوسیماست؟ آیا مشکل از فرزاد حسنی است؟ آیا مشکل از ماست؟ آیا از ماست که بر ماست؟ آیا از ماست که در ماست؟ از سال 86 که وارد رادیو شدم با فرزاد حسنی آشنا و کم کم دوست شدیم. از همان ابتدا با قسمت‌هایی از رفتار او مشکل داشتم ولی نفعش را بیشتر از ضررش می‌دانستم. البته آن روزها 22 ساله بودم و عقل و فهمم به رشد کامل نرسیده بود. هر‌چه جلوتر آمدیم متوجه شدم که ضررش بیش از نفعش است که‌ای کاش نبود. در حال حاضر فرزاد حسنی مثل چایی است. صداوسیما یک بار آن را دم کرده، رنگ داده بعد در 80 میلیون استکان ریخته و به ملت داده و خورده است. حالا بعد از مدتی چون چای خشکش تمام شده از روی ناچاری باز آب رویش ریخته تا شاید باز رنگ بدهد! یک اتفاق جالب افتاد! الان که دارم این مطلب را می‌نویسم بچه‌های تحریریه ویدئویی را نشانم دادند که حاوی پشت صحنه برنامه‌ای تلویزیونی حسنی است که نشان می‌دهد آیتمی که به عنوان زنده به مردم تحویل داده‌اند از قبل طراحی شده بوده و برای جذاب شدن این کار را کرده‌اند! اولا، چه لزومی دارد که از پشت صحنه ی یک آیتم معمولی یک برنامه معمولی در یک صداوسیمای خیلی معمولی‌تر فیلمبرداری کنند؟! چه چیز ویژه‌ای در پشت صحنه ‌آن وجود دارد که باید در تاریخ ثبت و ضبط شود؟! دوما، اگر در صداوسیما برای هر بخش از هر برنامه‌ای اینقدر وقت می‌گذاشتند و تمرین می‌کردند برنامه‌های این سازمان عریض و طویل اوضاع خیلی بهتری داشت! من از درون همین سازمان به بیرون رانده شدم. به نظر می‌آید این فیلم صحنه‌سازی شده، دیروز صبح بعد از انتقاد گسترده مردم در شبکه‌های مجازی ضبط شده تا این نمایش غیراخلاقی را غسل تعمید داده باشند. در آخر حتی اگر آن مرد میانسال شریف بازیگر باشد و همه چیز از قبل هماهنگ شده باشد چیزی از زشتی آن کم نمی‌کند به آن فرد به عنوان نماد یک شهروند عادی توهین شده است. مثل این است که ما در یک برنامه به کم سوادی یک کارگر ساختمانی توهین کنیم بعد بگوییم که او یک بازیگر بوده و همه چیز برنامه‌ریزی شده بوده است. اما فرقی نمی‌کند به هر حال به کارگران ساختمانی توهین شده است. در ثانی طراحی و برنامه‌ریزی چنین نمایش زننده‌ای عذر بدتر از گناه است! ای کاش فی‌البداهه بود، برنامه‌ریزی برای آن گناه سنگین‌تری است.