دم خروس رامبد جوان
«راست گفتن بهترین انتخاب است.» این گفته را چندین و چندبار در شبکههای مختلف تلویزیونی و برنامههایش شنیدیم. برنامهها و مجریانی که مردم را به صداقت دعوت میکنند و در مذمت دروغ ساعتها حرف میزنند. اما وقتی در عمل میرسد اوضاع طور دیگری رقم میخورد. این روزها رامبد جوان اوضاع خوبی ندارد. بعد از سخنرانی آیتالله احمد خاتمی و انتقادش نسبت به خندیدن زنان در برنامه خندوانه، توییتی در توییتر منتسب به جوان منتشر شد که همه آن را در جواب به احمد خاتمی برداشت کردند. توییتی با این مضمون: گر تو بهتر میزنی، بستان بزن! پخش شدن این توییت همانا و عکسالعمل مردم در فضای مجازی همان. گفتوگوهایی که به سرعت بین توییتریها پخش شد و راهش را به تلگرام هم باز کرد. بعد از همهگیری این خبر رامبد جوان در اظهارنظری عجیب اعلام کرد که اصلا توییتر ندارد! کسانی که روزانه ساعتها وقتشان را در توییتر میگذرانند از این گفته جوان تعجب کردند. چون حساب کاربری که این جمله را نشر داده بود، توسط خود رامبد جوان در اینستاگرامش تبلیغ شده بود و در ارتباطش با او شکی وجود نداشت. وقتی سندها یکییکی رو شد و جوکهای فراوانی در مورد انکار وجود حساب کاربری این هنرمند منتشر شد، رامبد جوان در صفحه اینستاگرامش چهار ویدیو کوتاه نشر داد و در آن اعتراف کرد که حرفش در مورد انکار داشتن حساب کاربری در توییتر دروغ بوده است. البته خودش آن را اشتباه محاسباتی خواند! شاید بتوانیم دروغ را با اسمهای مشابهی از جمله اشتباه محاسباتی صدا بزنیم! اما در ماهیتش که تغییری ایجاد نمیشود. آن هم دروغی به این وضوح. هر چند این تمام ماجرا نیست. در ویدیوی دیگری که در صفحه رامبد جوان آپلود شده، این هنرمند ضمن اعتراف به اشتباه محاسباتی در انکار توییتر! میگوید آن توییت مورد مناقشه فتوشاپ است و شیطنت رسانهای! این جمله رامبد جوان هم تعجب خیلیها را برانگیخت. مخصوصا تعجب کسانی که این توییت را از صفحه رامبد جوان ریتوییت کرده بودند. (ابزاری برای اشتراکگذاری مطالب در توییتر). نگارنده قصد قضاوت ندارد اما ترجیح میدهد حرف چند صد نفری را باور کند که توییت رامبد جوان را به چشم دیدهاند، نه حرف کسی را که دو روز قبل در اشتباهی محاسباتی! طرفدارنش را سادهتر از آنچه باید فرض کرده است. حتما بعد از انتقادات چند روز آینده و رو شدن سندهایی در باب توییت مذکور، آقای جوان اینبار هشت ویدیو در ایستاگرامش آپلود میکند و انکار آن توییت را اشتباه محاسباتی دو یا حتی اسمهای دیگری مانند تصمیمی از سر ناآگاهی، اشتباهی جبران ناپذیر، دیوانه از قفس پرید، اخراجیهای 4 یا حتی کی بود کیبود من نبودم! صدا میزند. البته اگر تا آن روز در برنامه خندوانه داشتن اینستاگرام را منکر نشود! جلب اعتماد مردم اقدامی زمانبر است اما به باد دادن این سرمایه بزرگ به اندازه همان اشتباه محاسباتی است. رامبد جوان در ویدیو آخرش میگوید که او نباید به انتقادات برنامهاش از جمله صحبت احمد خاتمی جواب دهد و این وظیفه روسای سازمان صداوسیما است. حرف درستی است. خیلی راحتتر از روند فعلی میشد رفتار کرد. مثلا گفتن واقعیت به مردم و عدم تکرار چندین و چند اشتباه محاسباتی. اشتباهاتی که تیشه میزند به ریشه اعتمادی که مخاطب به برنامه محبوبی دارد که جایش را بین ایرانیها باز کرده است. جایی که میتواند در اشتباهی محاسباتی به راحتی پر شود. زرشک طلایی در دستان فرزاد حسنی داستان از این قرار است که رسانه ملی با بودجه هزار میلیارد تومانی در ماراتن جذب مخاطب به چند شبکه بیهویت و تازهتاسیس ماهوارهای بازی را واگذار کرده است. این شکست قابل پیشبینی باعث شده مدیران سازمان به فکر راهحلهای تازهای بیفتند. یکی از راههای پیش پای مدیران رسانه ملی، بازگشت مجریان ممنوعالتصویری بود که در زمان فعالیتشان برنامههای پرمخاطبی میساختند. از اوایل دهه 70 برنامههای مجریمحور و جنگهای روزانه در صداوسیما پا گرفت و با استقبال مخاطبان همراه شد. شاید استارت اولیهاش را برنامه نیمرخ زده باشد و بعد از آن چند برنامه موفق دیگر و بعد موجی که با «کولهپشتی» فرزاد حسنی راه افتاد و با «مثلث شیشه»ای رضا رشیدپور و «ماهعسل» احسان علیخانی اوج گرفت. موجی که البته خیلی دوام نیاورد و به خاطر سانسورها و خط قرمزهایی که هر روز در رسانه ملی پیشروی میکرد، سرانجام خوبی نداشت. هرچند در این میان، بعضی اقدامات مجریهای موفق تلویزیونی، مدیران این رسانه را مجاب کرده بود عطای وجود این نیروها را به لقایشان ببخشند. تصمیمی که وقتی کفگیر مخاطب به ته دیگ رسانه ملی خورد، مورد تجدید نظر قرار گرفت و این مجریان ممنوعالکار به صداوسیما بازگشتند. در این بین فرزاد حسنی حاشیههایی تمامنشدنی دارد. ازدواج پر سر و صدا و عجیبش با مجری دیگر تلویزیون و ماجراهای دنبالهداری که به فضای مجازی هم کشیده شد. دعوایی که هم نقشه مدیران سازمان را در تهیه و پرداخت زوجی صداوسیمایی به هم ریخت و هم موجب ناراحتی مخاطبانی شد که تصویر دیگری از آنها در ذهن داشتند و حالا هم تکهای از برنامه تازهاش که حسابی باعث رنجش مردم شده است. فرزاد حسنی در برنامه جدیدش که طبق روال این روزهای تلویزیون با مهمان مردمی همراه است، مرد میانسالی را بلند میکند و چند سوال بیربط از او میپرسد. در جواب هم مرد بیچاره با چهرهای بلاتکلیف و خندهای از روی ناچاری، چند کلمه میگوید و در انتظار جایزهای میشود که حسنی قولش را داده است. 50 میلیون تومان پول نقد. اما تنها چیزی که نصیب مرد میشود جعبهای است که حسنی طرفش دراز میکند و میخواهد مرد در آن را باز کند. بعد فنری که از توی جعبه بیرون میپرد و چند مشت زرشک و حرکات سیرکمآبانه حسنی که با بالا و پایین رفتن فنر جعبه ریتمی هماهنگ دارد. خیلی از مردم مخصوصا در فضای مجازی دلشان به حال مردی که در مقابل دریدگی اخلاقی حسنی هاج و واج ایستاده، میسوزد و برایش ناراحتند. اما نگارنده بیشتر به حال مجری تاسف میخورد که پلههای ابتذال و سقوط اخلاقی را با سر طی کرده و در چاهی افتاده که توان بلند شدن ندارد. مجری که دیگر خلاقیتش که بیشتر ثمره زبان چربش بود و رویی به سفتی سنگ پای قزوین! نم کشیده و حالا مجبور است با بالا و پایین پریدن و اداهای سر و صورت مخاطب را غافلگیر کند. در کنار آن تکرار چند باره کلماتی مانند پخمه، خنگ، بیشعور و ببو در صورت مردی که نمیداند بازیچه مجری شده که میخواهد هر طور شده از ماراتن تحقیر مخاطبی که در تلویزیون راه افتاده عقب نماند، اوضاع را بغرنجتر میکند. مارتنی که اوجش در برنامه «دورهمی» مهران مدیری بود و برخوردش با مهمانهای مردمی. زدن موی سر مردم بیچاره و بعد گرفتن ژست پیروزی و انسانی که از همه بیشتر میداند. رفتاری که باعث شد مدیری و برنامه دورهمی از صداوسیما تذکری جدی بگیرند. تذکری که انتظار میرود در مورد برنامه حسنی جدیتر باشد و بساط توهین به مردم به طور کلی برچیده شود. توهینی که انگار رویه روزانه صداوسیما شده و چه به صورت مستقیم در برنامههای مبتذلی مانند برنامه اکسیر فرزاد حسنی و چه به صورت غیرمستقیم و در برخوردهای جهتدار رسانه ملی با اخبار و رویدادهای کشور به شعور مردم دهنکجی میکند. رسانه ملی که الحق چند سالی است لقب« رسانه میلی» را یدک میکشد، بهتر است به جای بازگرداندن چند مجری تمام شده و لوس به فکر اصلاح برخورد با مخاطب باشد؛ مخاطبی که دیگر اعتمادی به رسانه رسمی کشورش ندارد و ترجیح میدهد در اوقات فراغت سراغ شبکههای ماهوارهای برود، شبکههایی که در آنها خبری از صدا و تصویر امثال فرزاد حسنی نیست.
«راست گفتن بهترین انتخاب است.» این گفته را چندین و چندبار در شبکههای مختلف تلویزیونی و برنامههایش شنیدیم. برنامهها و مجریانی که مردم را به صداقت دعوت میکنند و در مذمت دروغ ساعتها حرف میزنند. اما وقتی در عمل میرسد اوضاع طور دیگری رقم میخورد. این روزها رامبد جوان اوضاع خوبی ندارد. بعد از سخنرانی آیتالله احمد خاتمی و انتقادش نسبت به خندیدن زنان در برنامه خندوانه، توییتی در توییتر منتسب به جوان منتشر شد که همه آن را در جواب به احمد خاتمی برداشت کردند. توییتی با این مضمون: گر تو بهتر میزنی، بستان بزن! پخش شدن این توییت همانا و عکسالعمل مردم در فضای مجازی همان. گفتوگوهایی که به سرعت بین توییتریها پخش شد و راهش را به تلگرام هم باز کرد. بعد از همهگیری این خبر رامبد جوان در اظهارنظری عجیب اعلام کرد که اصلا توییتر ندارد! کسانی که روزانه ساعتها وقتشان را در توییتر میگذرانند از این گفته جوان تعجب کردند. چون حساب کاربری که این جمله را نشر داده بود، توسط خود رامبد جوان در اینستاگرامش تبلیغ شده بود و در ارتباطش با او شکی وجود نداشت. وقتی سندها یکییکی رو شد و جوکهای فراوانی در مورد انکار وجود حساب کاربری این هنرمند منتشر شد، رامبد جوان در صفحه اینستاگرامش چهار ویدیو کوتاه نشر داد و در آن اعتراف کرد که حرفش در مورد انکار داشتن حساب کاربری در توییتر دروغ بوده است. البته خودش آن را اشتباه محاسباتی خواند! شاید بتوانیم دروغ را با اسمهای مشابهی از جمله اشتباه محاسباتی صدا بزنیم! اما در ماهیتش که تغییری ایجاد نمیشود. آن هم دروغی به این وضوح. هر چند این تمام ماجرا نیست. در ویدیوی دیگری که در صفحه رامبد جوان آپلود شده، این هنرمند ضمن اعتراف به اشتباه محاسباتی در انکار توییتر! میگوید آن توییت مورد مناقشه فتوشاپ است و شیطنت رسانهای! این جمله رامبد جوان هم تعجب خیلیها را برانگیخت. مخصوصا تعجب کسانی که این توییت را از صفحه رامبد جوان ریتوییت کرده بودند. (ابزاری برای اشتراکگذاری مطالب در توییتر). نگارنده قصد قضاوت ندارد اما ترجیح میدهد حرف چند صد نفری را باور کند که توییت رامبد جوان را به چشم دیدهاند، نه حرف کسی را که دو روز قبل در اشتباهی محاسباتی! طرفدارنش را سادهتر از آنچه باید فرض کرده است. حتما بعد از انتقادات چند روز آینده و رو شدن سندهایی در باب توییت مذکور، آقای جوان اینبار هشت ویدیو در ایستاگرامش آپلود میکند و انکار آن توییت را اشتباه محاسباتی دو یا حتی اسمهای دیگری مانند تصمیمی از سر ناآگاهی، اشتباهی جبران ناپذیر، دیوانه از قفس پرید، اخراجیهای 4 یا حتی کی بود کیبود من نبودم! صدا میزند. البته اگر تا آن روز در برنامه خندوانه داشتن اینستاگرام را منکر نشود! جلب اعتماد مردم اقدامی زمانبر است اما به باد دادن این سرمایه بزرگ به اندازه همان اشتباه محاسباتی است. رامبد جوان در ویدیو آخرش میگوید که او نباید به انتقادات برنامهاش از جمله صحبت احمد خاتمی جواب دهد و این وظیفه روسای سازمان صداوسیما است. حرف درستی است. خیلی راحتتر از روند فعلی میشد رفتار کرد. مثلا گفتن واقعیت به مردم و عدم تکرار چندین و چند اشتباه محاسباتی. اشتباهاتی که تیشه میزند به ریشه اعتمادی که مخاطب به برنامه محبوبی دارد که جایش را بین ایرانیها باز کرده است. جایی که میتواند در اشتباهی محاسباتی به راحتی پر شود. زرشک طلایی در دستان فرزاد حسنی داستان از این قرار است که رسانه ملی با بودجه هزار میلیارد تومانی در ماراتن جذب مخاطب به چند شبکه بیهویت و تازهتاسیس ماهوارهای بازی را واگذار کرده است. این شکست قابل پیشبینی باعث شده مدیران سازمان به فکر راهحلهای تازهای بیفتند. یکی از راههای پیش پای مدیران رسانه ملی، بازگشت مجریان ممنوعالتصویری بود که در زمان فعالیتشان برنامههای پرمخاطبی میساختند. از اوایل دهه 70 برنامههای مجریمحور و جنگهای روزانه در صداوسیما پا گرفت و با استقبال مخاطبان همراه شد. شاید استارت اولیهاش را برنامه نیمرخ زده باشد و بعد از آن چند برنامه موفق دیگر و بعد موجی که با «کولهپشتی» فرزاد حسنی راه افتاد و با «مثلث شیشه»ای رضا رشیدپور و «ماهعسل» احسان علیخانی اوج گرفت. موجی که البته خیلی دوام نیاورد و به خاطر سانسورها و خط قرمزهایی که هر روز در رسانه ملی پیشروی میکرد، سرانجام خوبی نداشت. هرچند در این میان، بعضی اقدامات مجریهای موفق تلویزیونی، مدیران این رسانه را مجاب کرده بود عطای وجود این نیروها را به لقایشان ببخشند. تصمیمی که وقتی کفگیر مخاطب به ته دیگ رسانه ملی خورد، مورد تجدید نظر قرار گرفت و این مجریان ممنوعالکار به صداوسیما بازگشتند. در این بین فرزاد حسنی حاشیههایی تمامنشدنی دارد. ازدواج پر سر و صدا و عجیبش با مجری دیگر تلویزیون و ماجراهای دنبالهداری که به فضای مجازی هم کشیده شد. دعوایی که هم نقشه مدیران سازمان را در تهیه و پرداخت زوجی صداوسیمایی به هم ریخت و هم موجب ناراحتی مخاطبانی شد که تصویر دیگری از آنها در ذهن داشتند و حالا هم تکهای از برنامه تازهاش که حسابی باعث رنجش مردم شده است. فرزاد حسنی در برنامه جدیدش که طبق روال این روزهای تلویزیون با مهمان مردمی همراه است، مرد میانسالی را بلند میکند و چند سوال بیربط از او میپرسد. در جواب هم مرد بیچاره با چهرهای بلاتکلیف و خندهای از روی ناچاری، چند کلمه میگوید و در انتظار جایزهای میشود که حسنی قولش را داده است. 50 میلیون تومان پول نقد. اما تنها چیزی که نصیب مرد میشود جعبهای است که حسنی طرفش دراز میکند و میخواهد مرد در آن را باز کند. بعد فنری که از توی جعبه بیرون میپرد و چند مشت زرشک و حرکات سیرکمآبانه حسنی که با بالا و پایین رفتن فنر جعبه ریتمی هماهنگ دارد. خیلی از مردم مخصوصا در فضای مجازی دلشان به حال مردی که در مقابل دریدگی اخلاقی حسنی هاج و واج ایستاده، میسوزد و برایش ناراحتند. اما نگارنده بیشتر به حال مجری تاسف میخورد که پلههای ابتذال و سقوط اخلاقی را با سر طی کرده و در چاهی افتاده که توان بلند شدن ندارد. مجری که دیگر خلاقیتش که بیشتر ثمره زبان چربش بود و رویی به سفتی سنگ پای قزوین! نم کشیده و حالا مجبور است با بالا و پایین پریدن و اداهای سر و صورت مخاطب را غافلگیر کند. در کنار آن تکرار چند باره کلماتی مانند پخمه، خنگ، بیشعور و ببو در صورت مردی که نمیداند بازیچه مجری شده که میخواهد هر طور شده از ماراتن تحقیر مخاطبی که در تلویزیون راه افتاده عقب نماند، اوضاع را بغرنجتر میکند. مارتنی که اوجش در برنامه «دورهمی» مهران مدیری بود و برخوردش با مهمانهای مردمی. زدن موی سر مردم بیچاره و بعد گرفتن ژست پیروزی و انسانی که از همه بیشتر میداند. رفتاری که باعث شد مدیری و برنامه دورهمی از صداوسیما تذکری جدی بگیرند. تذکری که انتظار میرود در مورد برنامه حسنی جدیتر باشد و بساط توهین به مردم به طور کلی برچیده شود. توهینی که انگار رویه روزانه صداوسیما شده و چه به صورت مستقیم در برنامههای مبتذلی مانند برنامه اکسیر فرزاد حسنی و چه به صورت غیرمستقیم و در برخوردهای جهتدار رسانه ملی با اخبار و رویدادهای کشور به شعور مردم دهنکجی میکند. رسانه ملی که الحق چند سالی است لقب« رسانه میلی» را یدک میکشد، بهتر است به جای بازگرداندن چند مجری تمام شده و لوس به فکر اصلاح برخورد با مخاطب باشد؛ مخاطبی که دیگر اعتمادی به رسانه رسمی کشورش ندارد و ترجیح میدهد در اوقات فراغت سراغ شبکههای ماهوارهای برود، شبکههایی که در آنها خبری از صدا و تصویر امثال فرزاد حسنی نیست.