بحران مشروعیت در کشورهای عربی

بحران مشروعیت در کشورهای عربی

فاطمه رحیمی- اروپا و آمریکا اشتباه کردند اما بدبختی جهان عرب اساسا به دلیل ناکامی‌های خودش شکل گرفت. زمانی که مارک سایکس و فرانسوا ژرژ- پیکو به‌طور محرمانه مرزبندی‌های خود را روی نقشه مشرق کشیدند تا در می‌1916 و در اوج جنگ جهانی اول امپراتوری عثمانی را چند تکه کنند، نمی‌توانستند تصور کنند چه آشوبی را استارت زده‌اند؛ یک قرن خیانت امپریالیستی و خشم اعراب، بی‌ثباتی و کودتا، جنگ، آوارگی، اشغال و روند شکست‌خورده ایجاد صلح در فلسطین، ظلم، افراط‌گرایی و تروریسم در همه‌جا؛ مرزبندی برآمده از موافقتنامه سایکس. پیکو حاصل توافقی سری میان بریتانیای کبیر و فرانسه بود که در خلال جنگ جهانی اول و با رضایت روسیه برای تقسیم امپراتوری عثمانی منعقد شد. این توافقنامه به تقسیم سوریه، عراق، لبنان و فلسطین میان فرانسه و بریتانیا منجر شد. این مناطق قبل از آن تحت کنترل ترک‌های عثمانی بودند. این توافقنامه نامش را از سر مارک سایکس بریتانیایی و فرانسوا ژرژ پیکوی فرانسوی گرفته است. در پی ناآرامی‌های سال 2011، زمانی که دیکتاتورهای وحشتناک عرب یکی پس از دیگری سرنگون می‌شدند، به نظر می‌رسید اعراب بالاخره در حال چرخش به سمت دموکراسی هستند اما امروز شرایط آنها تاریک‌تر از هر زمانی است. مصر با رهبری عبدالفتاح السیسی حتی بیش از دوره دیکتاتوری حسنی مبارک به بدبختی افتاده است، دولت‌ها در عراق، سوریه، لیبی و یمن سقوط کرده‌اند، جنگ‌های داخلی اوج گرفته و فرقه‌گرایی تشدید شده است و دست آخر ظهور داعش که نتیجه عجیب خشم سنی‌ها بود، در حال سرایت به دیگر بخش‌های جهان عرب است. این شرایط، غم‌افزا به نظر می‌رسد و هنوز هم می‌تواند از این بدتر شود. اگر جنگ داخلی لبنان در سال‌های 1975 تا 1990 را معیار قرار دهیم، جنگ داخلی سوریه سال‌های زیادی ادامه خواهد داشت. دیگر بخش‌های منطقه هم ممکن است به سمت آشوب بروند. الجزایر با بحران رهبری روبه‌رو است، شورش در منطقه سینا ممکن است به مصر سرایت یابد، آشوب اردن را تهدید می‌کند. از طرفی ممکن است پای اسراییل به درگیری‌ها در مرزهایش کشیده شود و قیمت پایین نفت می‌تواند کشورهای حوزه خلیج‌فارس را بی‌ثبات کند، در نهایت جنگ نیابتی ایران و عربستان ممکن است به یک جنگ رودررو تبدیل شود. کسانی که خارج از جهان عرب هستند، نمی‌توانند شرایط را بهبود بخشند. با این حال اقدامات‌شان می‌تواند شرایط را اندکی بهتر یا به شدت بدتر کند. اول و از همه مهم‌تر اینکه توافق باید از سوی خود اعراب شکل گیرد. نسبت به جواب‌های آسان آگاه باشید کشورهای عرب در حال لطمه خوردن از بحران مشروعیت هستند. آنها از جهاتی هرگز سقوط امپراتوری عثمانی را پشت سر نگذاشته‌اند. ایدئولوژی‌های اصلی- عربیسم، اسلامیسم و حال جهادیسم- همگی به دنبال استقلال بیشتر هستند. حال که دولت‌ها رو به سقوط هستند، اعراب در حال بازگشت به هویت‌های قومی و مذهبی خود هستند. برای برخی این خونریزی‌ها یادآور جنگ‌های یوگسلاوی سابق در دهه 1990 است. دیگران آن را مشابه جنگ‌های مذهبی 30 ساله اروپا در قرن هفدهم می‌دانند. بحران جهان عرب مشابه هر بازه تاریخی هم که باشد، عمیق و پیچیده است. راه‌حل‌های آسان خطرناک هستند. چهار تفکر باید رد شوند؛ نخست اینکه بسیاری قدرت‌های غربی را سرزنش می‌کنند از سایکس- پیکو تا شکل‌گیری اسراییل، اشغال فرانسوی-انگلیسی کانال سوئز در 1956 و مداخلات مکرر آمریکایی. خارجی‌ها اغلب شرایط را بدتر می‌کنند؛ حمله آمریکا به عراق در سال 2003 اختلافات فرقه‌ای آن را رها کرد اما این تفکر که آمریکا باید از منطقه برود، می‌تواند به اندازه مداخله آن باعث بی‌ثباتی شود. تفکر اشتباه دوم این است که ترسیم مجدد مرزهای کشورهای عرب باعث شکل‌گیری دولت‌های باثباتی می‌شود که با جمعیت قومی و مذهبی هماهنگی دارند. در منطقه‌ای که گروه‌های قومی و فرقه‌ای از روستایی به روستای دیگر یا حتی از خیابانی به خیابان دیگر تغییر می‌کنند، نمی‌توان خطوط مشخصی ترسیم کرد. یک سایکس-پیکوی جدید می‌تواند به همان اندازه که حلال مشکلات است، بی‌عدالتی‌های بسیاری را ایجاد کند و حتی به دلیل تلاش‌ها برای برخورداری از سرزمینی بزرگ‌تر و بیرون راندن رقبا، خونریزی بیشتری به راه خواهد افتاد. تفکر اشتباه سومی که مطرح شده، این است که استبداد و حکومت مطلق عرب راه عقب راندن افراطی‌گری و آشوب است. حکومت السیسی در مصر همان‌قدر ظالمانه است که خودسرانه و از نظر اقتصادی بی‌کفایت. نارضایتی عمومی رو به افزایش است. در سوریه بشار اسد و متحدانش دوست دارند که رژیم او را تنها نیرویی جلوه دهند که می‌تواند بی‌نظمی را کنترل کند اما برعکس این مساله درست است: خشونت اسد دلیل اول آشوب است. استبداد عرب پایه ایجاد ثبات نیست. این مساله دست‌کم باید از ناآرامی‌های 2011 مشخص شده باشد. استدلال اشتباه دیگری که مطرح می‌شود، این است که این اغتشاش به دلیل وجود اسلام است. معرفی کردن اسلام به‌عنوان مشکل اصلی- همان‌طور که دونالد ترامپ و برخی محافظه‌کاران آمریکایی سعی کرده‌اند چنین کنند- مانند این است که مسیحیت را دلیل جنگ‌های اروپا و یهودی‌ستیزی خونبار بدانند. کدام اسلام می‌تواند این‌طور باشد؟ اسلام گردن‌زنی که داعش از آن حمایت می‌کند، اسلام انقلابی- دولتی ایران یا نوع اسلام سیاسی مورد حمایت رهبران کت و شلواری النهضه در تونس که حال خود را «دموکرات‌های مسلمان» می‌نامند؟ اهریمنی جلوه دادن اسلام به معنای تقویت دیدگاه داعش است. جهان باید انواع دیدگاه‌ها در اسلام را به رسمیت بشناسد و روندهای میانه رو را مورد حمایت قرار داده و افراطی‌ها را به چالش بکشد. بدون اسلام، هیچ راه‌حلی قابل اجرا نیست. و آخر اینکه بدون اصلاحات، وارد شدن ضربه بعدی فقط به زمان بستگی دارد. اما در این میان یک فرصت بزرگ وجود دارد. اعراب می‌توانند بار دیگر شکوفا شوند: آنها دارای رودخانه‌های بسیار، نفت، سواحل، اماکن باستانی، جمعیت جوان، مسیرهای تجاری و نزدیکی به بازارهای اروپا و سنت‌های غنی فکری و عملی هستند. تنها اگر رهبران و نظامیان آنها، این امکانات را ببینند.

فاطمه رحیمی- اروپا و آمریکا اشتباه کردند اما بدبختی جهان عرب اساسا به دلیل ناکامی‌های خودش شکل گرفت. زمانی که مارک سایکس و فرانسوا ژرژ- پیکو به‌طور محرمانه مرزبندی‌های خود را روی نقشه مشرق کشیدند تا در می‌1916 و در اوج جنگ جهانی اول امپراتوری عثمانی را چند تکه کنند، نمی‌توانستند تصور کنند چه آشوبی را استارت زده‌اند؛ یک قرن خیانت امپریالیستی و خشم اعراب، بی‌ثباتی و کودتا، جنگ، آوارگی، اشغال و روند شکست‌خورده ایجاد صلح در فلسطین، ظلم، افراط‌گرایی و تروریسم در همه‌جا؛ مرزبندی برآمده از موافقتنامه سایکس. پیکو حاصل توافقی سری میان بریتانیای کبیر و فرانسه بود که در خلال جنگ جهانی اول و با رضایت روسیه برای تقسیم امپراتوری عثمانی منعقد شد. این توافقنامه به تقسیم سوریه، عراق، لبنان و فلسطین میان فرانسه و بریتانیا منجر شد. این مناطق قبل از آن تحت کنترل ترک‌های عثمانی بودند. این توافقنامه نامش را از سر مارک سایکس بریتانیایی و فرانسوا ژرژ پیکوی فرانسوی گرفته است. در پی ناآرامی‌های سال 2011، زمانی که دیکتاتورهای وحشتناک عرب یکی پس از دیگری سرنگون می‌شدند، به نظر می‌رسید اعراب بالاخره در حال چرخش به سمت دموکراسی هستند اما امروز شرایط آنها تاریک‌تر از هر زمانی است. مصر با رهبری عبدالفتاح السیسی حتی بیش از دوره دیکتاتوری حسنی مبارک به بدبختی افتاده است، دولت‌ها در عراق، سوریه، لیبی و یمن سقوط کرده‌اند، جنگ‌های داخلی اوج گرفته و فرقه‌گرایی تشدید شده است و دست آخر ظهور داعش که نتیجه عجیب خشم سنی‌ها بود، در حال سرایت به دیگر بخش‌های جهان عرب است. این شرایط، غم‌افزا به نظر می‌رسد و هنوز هم می‌تواند از این بدتر شود. اگر جنگ داخلی لبنان در سال‌های 1975 تا 1990 را معیار قرار دهیم، جنگ داخلی سوریه سال‌های زیادی ادامه خواهد داشت. دیگر بخش‌های منطقه هم ممکن است به سمت آشوب بروند. الجزایر با بحران رهبری روبه‌رو است، شورش در منطقه سینا ممکن است به مصر سرایت یابد، آشوب اردن را تهدید می‌کند. از طرفی ممکن است پای اسراییل به درگیری‌ها در مرزهایش کشیده شود و قیمت پایین نفت می‌تواند کشورهای حوزه خلیج‌فارس را بی‌ثبات کند، در نهایت جنگ نیابتی ایران و عربستان ممکن است به یک جنگ رودررو تبدیل شود. کسانی که خارج از جهان عرب هستند، نمی‌توانند شرایط را بهبود بخشند. با این حال اقدامات‌شان می‌تواند شرایط را اندکی بهتر یا به شدت بدتر کند. اول و از همه مهم‌تر اینکه توافق باید از سوی خود اعراب شکل گیرد. نسبت به جواب‌های آسان آگاه باشید کشورهای عرب در حال لطمه خوردن از بحران مشروعیت هستند. آنها از جهاتی هرگز سقوط امپراتوری عثمانی را پشت سر نگذاشته‌اند. ایدئولوژی‌های اصلی- عربیسم، اسلامیسم و حال جهادیسم- همگی به دنبال استقلال بیشتر هستند. حال که دولت‌ها رو به سقوط هستند، اعراب در حال بازگشت به هویت‌های قومی و مذهبی خود هستند. برای برخی این خونریزی‌ها یادآور جنگ‌های یوگسلاوی سابق در دهه 1990 است. دیگران آن را مشابه جنگ‌های مذهبی 30 ساله اروپا در قرن هفدهم می‌دانند. بحران جهان عرب مشابه هر بازه تاریخی هم که باشد، عمیق و پیچیده است. راه‌حل‌های آسان خطرناک هستند. چهار تفکر باید رد شوند؛ نخست اینکه بسیاری قدرت‌های غربی را سرزنش می‌کنند از سایکس- پیکو تا شکل‌گیری اسراییل، اشغال فرانسوی-انگلیسی کانال سوئز در 1956 و مداخلات مکرر آمریکایی. خارجی‌ها اغلب شرایط را بدتر می‌کنند؛ حمله آمریکا به عراق در سال 2003 اختلافات فرقه‌ای آن را رها کرد اما این تفکر که آمریکا باید از منطقه برود، می‌تواند به اندازه مداخله آن باعث بی‌ثباتی شود. تفکر اشتباه دوم این است که ترسیم مجدد مرزهای کشورهای عرب باعث شکل‌گیری دولت‌های باثباتی می‌شود که با جمعیت قومی و مذهبی هماهنگی دارند. در منطقه‌ای که گروه‌های قومی و فرقه‌ای از روستایی به روستای دیگر یا حتی از خیابانی به خیابان دیگر تغییر می‌کنند، نمی‌توان خطوط مشخصی ترسیم کرد. یک سایکس-پیکوی جدید می‌تواند به همان اندازه که حلال مشکلات است، بی‌عدالتی‌های بسیاری را ایجاد کند و حتی به دلیل تلاش‌ها برای برخورداری از سرزمینی بزرگ‌تر و بیرون راندن رقبا، خونریزی بیشتری به راه خواهد افتاد. تفکر اشتباه سومی که مطرح شده، این است که استبداد و حکومت مطلق عرب راه عقب راندن افراطی‌گری و آشوب است. حکومت السیسی در مصر همان‌قدر ظالمانه است که خودسرانه و از نظر اقتصادی بی‌کفایت. نارضایتی عمومی رو به افزایش است. در سوریه بشار اسد و متحدانش دوست دارند که رژیم او را تنها نیرویی جلوه دهند که می‌تواند بی‌نظمی را کنترل کند اما برعکس این مساله درست است: خشونت اسد دلیل اول آشوب است. استبداد عرب پایه ایجاد ثبات نیست. این مساله دست‌کم باید از ناآرامی‌های 2011 مشخص شده باشد. استدلال اشتباه دیگری که مطرح می‌شود، این است که این اغتشاش به دلیل وجود اسلام است. معرفی کردن اسلام به‌عنوان مشکل اصلی- همان‌طور که دونالد ترامپ و برخی محافظه‌کاران آمریکایی سعی کرده‌اند چنین کنند- مانند این است که مسیحیت را دلیل جنگ‌های اروپا و یهودی‌ستیزی خونبار بدانند. کدام اسلام می‌تواند این‌طور باشد؟ اسلام گردن‌زنی که داعش از آن حمایت می‌کند، اسلام انقلابی- دولتی ایران یا نوع اسلام سیاسی مورد حمایت رهبران کت و شلواری النهضه در تونس که حال خود را «دموکرات‌های مسلمان» می‌نامند؟ اهریمنی جلوه دادن اسلام به معنای تقویت دیدگاه داعش است. جهان باید انواع دیدگاه‌ها در اسلام را به رسمیت بشناسد و روندهای میانه رو را مورد حمایت قرار داده و افراطی‌ها را به چالش بکشد. بدون اسلام، هیچ راه‌حلی قابل اجرا نیست. و آخر اینکه بدون اصلاحات، وارد شدن ضربه بعدی فقط به زمان بستگی دارد. اما در این میان یک فرصت بزرگ وجود دارد. اعراب می‌توانند بار دیگر شکوفا شوند: آنها دارای رودخانه‌های بسیار، نفت، سواحل، اماکن باستانی، جمعیت جوان، مسیرهای تجاری و نزدیکی به بازارهای اروپا و سنت‌های غنی فکری و عملی هستند. تنها اگر رهبران و نظامیان آنها، این امکانات را ببینند.