فوتبال ایرانی، آینه تمام‌نمای جامعه ایرانی

فوتبال ایرانی، آینه تمام‌نمای جامعه ایرانی

مازیار اسکوئی - بی‌گمان راز محبوبیت فوتبال در آن است که این ورزش ماکتی شبیه‌سازی شده از زندگی واقعی انسان‌هاست. فوتبال هر کشور همچون آینه‌ای است که حقایق جامعه و فرهنگ مردمان آن را منعکس می‌کند. در جامعه امروزی ایران که ناشکیبایی، پرخاش، سقوط اخلاقی، خودخواهی، عدم آینده‌نگری، سطحی‌اندیشی و حذف مخالف به هر قیمتی از مشخصه‌های بارز آن است، نمی‌توان و نباید انتظار داشتن فوتبالی علمی، زیبا و تماشگرپسند در کنار هوادارانی اخلاق مدار، صبور و وفادار داشت. بنابراین هیچ جای تعجب نیست که در این فوتبال، حرمت مدیر و مربی و شاگرد و استاد شکسته شود، مربی تیم ملی و دبیر کل برای یکدیگر اسلحه از رو ببندند، کادر فنی تیم بزرگسالان و امید به خون هم تشنه باشند، نشریات هواداری با ادبیاتی سخیف و بی‌ادبانه به جان یکدیگر بیفتند و هرشخصی به‌جای قبول اشتباه خویش، آن را به گردن دیگری بیندازد. دراین میان هوادار سرخورده از فضای اجتماعی، زمانی‌که با مشقت فراوان خود را به استادیوم می‌رساند و در آنجا با کوچک‌ترین احترام و کرامت و امکاناتی روبه‌رو نمی‌شود، ورزشگاه را محلی برای تخلیه تمام عقده‌ها و بغض‌های فرو خفته خود می‌یابد تا با فحاشی، شکستن و آتش زدن صندلی و پرتاب سنگ و ترقه و... انتقام خود را از زمین و زمان بگیرد. این‌گونه است فوتبالی که قرار بود وسیله‌ای برای شادی عمومی و نزدیک کردن دوستی‌ها باشد به سلاحی خطرناک برای کینه‌توزی‌ها و دشمنی‌ها تبدیل می‌شود. مدیری که بر پایه ارتباط پایش به فوتبال باز شده با اولین شکست تنها چاره را در تعویض مربی می‌بیند تا مربی نیز علنا با وی وارد جنگ شده و او را به بی‌کفایتی متهم کند. تیمی که در ابتدای فصل در چند بازی با اشتباهات داوری امتیاز از دست داده است، به‌جای قبول ضعف فنی خود در دروازه و خط دفاع، زمین و زمان را به هم می‌دوزد و با هجمه بی‌سابقه تبلیغاتی و حمایت رسانه‌ای، تمام تقصیرات را به گردن داوران می‌اندازد تا..نارضایتی هواداران خود را خاموش کند و عجیب آنکه در این میان مدیرعامل سابق باشگاه و عضو فعلی هیات‌مدیره فدراسیون که با توجه به مقام خویش باید اصل بی‌طرفی را رعایت کند در دو مقطع علنا کمیته داوران را تهدید کرده و به آن اخطار می‌دهد. در سوی دیگر، مربی و شاگردی که تا چند وقت پیش در کنار هم آخرین قهرمانی باشگاه را رقم زدند، در حساس‌ترین مسابقه فصل که تعیین‌کننده قهرمانی است، زمین مسابقه را محلی برای تصفیه‌حساب‌های شخصی خود می‌بینند و بدون کوچک‌ترین احترامی به هوادار تا آستانه دست به یقه شدن با یکدیگر پیش می‌روند تا یکی بی‌دلیل قهرمانی را از تیم خود بگیرد و دیگری تمامی شهرت و اعتبار و آبروی خود را نزد هوادار یکجا از دست داده و درهای بازگشت به باشگاه را روی خود ببندد اما پرافتخارترین باشگاه در تاریخ لیگ برتر که نماد مدیریت فوتبال در یک دهه اخیر است، عنان اختیار خود را به دست اسطوره به حاشیه رفته خود می‌دهد تا وی هر زمان که هوس کرد مربی تیم را تغییر داده و پایه بازیکن‌سالاری را بنا نهد. به این‌گونه است که در هفته‌های پایانی لیگ، تیم‌هایی که یک فصل کامل چشم بر ضعف‌ها و اشتباهات خود بسته‌اند، چشم امید خود را به مربیان و بازیکنان تیم‌های دیگر می‌دوزند تا بلکه آنها با جان نثاری بی‌دلیل در برابر حریفان، زمینه‌ساز قهرمانی تیم دیگری گردند و اگر در انجام این امر ناموفق شوند، آماج رکیک‌ترین توهین‌ها و کینه‌توزی‌ها قرار می‌گیرند. آری این فوتبال آینه‌ای است که واقعیت جامعه امروزی ما را در برابر دیدگانمان قرار می‌دهد. زمانی‌که در قرن بیست‌ویکم و در عصر تکنولوژی و ارتباطات همچنان اندرخم فروش الکتریکی یا دستی بلیت بازی‌ها هستیم، زمانی‌که هنوز توانایی برنامه‌ریزی برای برگزاری 30 هفته مسابقات لیگ را نداریم و به هر بهانه‌ای لیگ را تعطیل کرده و به انتظار قضا و قدر نشسته‌ایم که اگر بر فرض مثال تیم امید در دور مقدماتی حذف شود لیگ را به موقع به پایان خواهیم رساند و چنانچه به مراحل بالاتر صعود کند چه کنم چه کنم‌گویان بر سر خود می‌کوبیم، زمانی‌که هنوز داشتن ورزشگاه اختصاصی و فروشگاه‌های انحصاری برای باشگاها آرزویی دست نیافتنی است، زمانی‌که در فوتبال صددرصد دولتی ایران، رسانه ملی با وقاحت تمام حاضر به پرداخت حق پخش تلویزیونی مسابقات که بزرگ‌ترین منبع درآمد باشگاها در سراسر دنیاست، نیست و مجلس نیز در قبال این موضوع سیاست سکوت در پیش گرفته و خود را به خواب خرگوشی زده تا کاسه گدایی باشگاه‌ها هر روز بیشتر به سمت دولتی دراز شود که با دخالت علنی خود در امور فدراسیون و انتصاب مدیران کارنابلد و نالایق، کمر به نابودی تیم‌های بزرگ و ریشه‌دار بسته است، صحبت از داشتن لیگی حرفه‌ای و فوتبالی مدرن همچون لطیفه‌ای است که مستقیما شعور و فهم عمومی را به مضحکه می‌گیرد.

مازیار اسکوئی - بی‌گمان راز محبوبیت فوتبال در آن است که این ورزش ماکتی شبیه‌سازی شده از زندگی واقعی انسان‌هاست. فوتبال هر کشور همچون آینه‌ای است که حقایق جامعه و فرهنگ مردمان آن را منعکس می‌کند. در جامعه امروزی ایران که ناشکیبایی، پرخاش، سقوط اخلاقی، خودخواهی، عدم آینده‌نگری، سطحی‌اندیشی و حذف مخالف به هر قیمتی از مشخصه‌های بارز آن است، نمی‌توان و نباید انتظار داشتن فوتبالی علمی، زیبا و تماشگرپسند در کنار هوادارانی اخلاق مدار، صبور و وفادار داشت. بنابراین هیچ جای تعجب نیست که در این فوتبال، حرمت مدیر و مربی و شاگرد و استاد شکسته شود، مربی تیم ملی و دبیر کل برای یکدیگر اسلحه از رو ببندند، کادر فنی تیم بزرگسالان و امید به خون هم تشنه باشند، نشریات هواداری با ادبیاتی سخیف و بی‌ادبانه به جان یکدیگر بیفتند و هرشخصی به‌جای قبول اشتباه خویش، آن را به گردن دیگری بیندازد. دراین میان هوادار سرخورده از فضای اجتماعی، زمانی‌که با مشقت فراوان خود را به استادیوم می‌رساند و در آنجا با کوچک‌ترین احترام و کرامت و امکاناتی روبه‌رو نمی‌شود، ورزشگاه را محلی برای تخلیه تمام عقده‌ها و بغض‌های فرو خفته خود می‌یابد تا با فحاشی، شکستن و آتش زدن صندلی و پرتاب سنگ و ترقه و... انتقام خود را از زمین و زمان بگیرد. این‌گونه است فوتبالی که قرار بود وسیله‌ای برای شادی عمومی و نزدیک کردن دوستی‌ها باشد به سلاحی خطرناک برای کینه‌توزی‌ها و دشمنی‌ها تبدیل می‌شود. مدیری که بر پایه ارتباط پایش به فوتبال باز شده با اولین شکست تنها چاره را در تعویض مربی می‌بیند تا مربی نیز علنا با وی وارد جنگ شده و او را به بی‌کفایتی متهم کند. تیمی که در ابتدای فصل در چند بازی با اشتباهات داوری امتیاز از دست داده است، به‌جای قبول ضعف فنی خود در دروازه و خط دفاع، زمین و زمان را به هم می‌دوزد و با هجمه بی‌سابقه تبلیغاتی و حمایت رسانه‌ای، تمام تقصیرات را به گردن داوران می‌اندازد تا..نارضایتی هواداران خود را خاموش کند و عجیب آنکه در این میان مدیرعامل سابق باشگاه و عضو فعلی هیات‌مدیره فدراسیون که با توجه به مقام خویش باید اصل بی‌طرفی را رعایت کند در دو مقطع علنا کمیته داوران را تهدید کرده و به آن اخطار می‌دهد. در سوی دیگر، مربی و شاگردی که تا چند وقت پیش در کنار هم آخرین قهرمانی باشگاه را رقم زدند، در حساس‌ترین مسابقه فصل که تعیین‌کننده قهرمانی است، زمین مسابقه را محلی برای تصفیه‌حساب‌های شخصی خود می‌بینند و بدون کوچک‌ترین احترامی به هوادار تا آستانه دست به یقه شدن با یکدیگر پیش می‌روند تا یکی بی‌دلیل قهرمانی را از تیم خود بگیرد و دیگری تمامی شهرت و اعتبار و آبروی خود را نزد هوادار یکجا از دست داده و درهای بازگشت به باشگاه را روی خود ببندد اما پرافتخارترین باشگاه در تاریخ لیگ برتر که نماد مدیریت فوتبال در یک دهه اخیر است، عنان اختیار خود را به دست اسطوره به حاشیه رفته خود می‌دهد تا وی هر زمان که هوس کرد مربی تیم را تغییر داده و پایه بازیکن‌سالاری را بنا نهد. به این‌گونه است که در هفته‌های پایانی لیگ، تیم‌هایی که یک فصل کامل چشم بر ضعف‌ها و اشتباهات خود بسته‌اند، چشم امید خود را به مربیان و بازیکنان تیم‌های دیگر می‌دوزند تا بلکه آنها با جان نثاری بی‌دلیل در برابر حریفان، زمینه‌ساز قهرمانی تیم دیگری گردند و اگر در انجام این امر ناموفق شوند، آماج رکیک‌ترین توهین‌ها و کینه‌توزی‌ها قرار می‌گیرند. آری این فوتبال آینه‌ای است که واقعیت جامعه امروزی ما را در برابر دیدگانمان قرار می‌دهد. زمانی‌که در قرن بیست‌ویکم و در عصر تکنولوژی و ارتباطات همچنان اندرخم فروش الکتریکی یا دستی بلیت بازی‌ها هستیم، زمانی‌که هنوز توانایی برنامه‌ریزی برای برگزاری 30 هفته مسابقات لیگ را نداریم و به هر بهانه‌ای لیگ را تعطیل کرده و به انتظار قضا و قدر نشسته‌ایم که اگر بر فرض مثال تیم امید در دور مقدماتی حذف شود لیگ را به موقع به پایان خواهیم رساند و چنانچه به مراحل بالاتر صعود کند چه کنم چه کنم‌گویان بر سر خود می‌کوبیم، زمانی‌که هنوز داشتن ورزشگاه اختصاصی و فروشگاه‌های انحصاری برای باشگاها آرزویی دست نیافتنی است، زمانی‌که در فوتبال صددرصد دولتی ایران، رسانه ملی با وقاحت تمام حاضر به پرداخت حق پخش تلویزیونی مسابقات که بزرگ‌ترین منبع درآمد باشگاها در سراسر دنیاست، نیست و مجلس نیز در قبال این موضوع سیاست سکوت در پیش گرفته و خود را به خواب خرگوشی زده تا کاسه گدایی باشگاه‌ها هر روز بیشتر به سمت دولتی دراز شود که با دخالت علنی خود در امور فدراسیون و انتصاب مدیران کارنابلد و نالایق، کمر به نابودی تیم‌های بزرگ و ریشه‌دار بسته است، صحبت از داشتن لیگی حرفه‌ای و فوتبالی مدرن همچون لطیفه‌ای است که مستقیما شعور و فهم عمومی را به مضحکه می‌گیرد.