شرایط دشوار روحی بازماندگان

شرایط دشوار روحی بازماندگان

شیدا ملکی- اخبار خودکشی این روزها بیش از همیشه به گوش می‌رسد و متاسفانه به نظر می‌رسد جامعه حساسیت خود را نسبت به این موضوع از دست داده است. این بار اما زن 25 ساله‌ای در یکی از روستاهای مهاباد خودکشی کرده و شبیه چندین خودکشی دیگر که خبرش مسکوت ماند و خبری نشد تا امروز خارج از گود رسانه‌ها ماند. اما در نهایت توسط یکی از افراد بومی به «جهان‌صنعت» گزارش شد که این حادثه رخ داده است. از میان چندین خودکشی که قلب جامعه را به درد می‌آورند این خبر اما دردناک‌تر است. مادری در حالی خود را با شال کردی حلق‌آویز کرده که فرزند سه‌ساله‌اش او را در حال جان دادن در آخرین لحظه‌های زندگی نگاه می‌کرده است. در همان لحظه سخت بوده است که گویی زندگی این کودک برای همیشه تغییر کرده است. دخترم زندگی‌اش خوب بود! «مثل شیرین و فرهاد بودند و هیچ مشکلی هم با همسرش نداشت. باورم نمی‌شود این اتفاق برای دختر من افتاده است. دخترم مریض بود ولی می‌بردیمش دکتر. هنوز نوبت دکترش نشده بود. افسردگی شدید داشت اما همین روزهای آخر حالش خوب به نظر می‌رسید. دخترم همیشه سردردهای شدید داشت و حتی گاهی از شدت سردرد بیهوش می‌شد. از تابستان سال گذشته مشکلات روحی او بیشتر و بیشتر شد و تحت نظر روانپزشک بود.» این جمله‌ها را پدری می‌گوید که چند روز قبل دختر 25 ساله‌اش خود را با شال کردی حلق‌آویز کرده. صدایش، صدای پدری است که توفانی ناگهانی همه زندگی‌اش را نابود کرده است. اما سعی می‌کند محکم بایستد و دست نوه‌هایش را بگیرد که در این توفان کمتر آسیب ببینند. اما مگر می‌شود کودک سه‌ساله‌ای را زمانی که مادرش خود را حلق آویز کرده است، آرام کرد و مشکلات آینده‌اش را کنترل کرد؟ مرگ مادر بی‌شک تاثیرات بسیار عمیقی بر روند زندگی کودک می‌گذارد اما دیدن صحنه خودکشی مادر بسیار دشوارتر خواهد بود. جای خالی مادر، در زندگی یک کودک زخم عمیقی است اما دیدن نوع مرگ مادر، آن هم حلق‌آویز شدن، زخم این کودک را تبدیل به زخمی چرکی می‌کند. اعضای خانواده زن جوانی که در مهاباد خودکشی کرده، درباره ناآرامی‌ها و هذیان‌ها و گریه‌های فرزند او می‌گویند همه مشکلات بچه یک طرف اما پسر سه ساله‌اش انگار هنوز صحنه حلق‌آویز شدن مادرش، جلوی چشمانش است، این را می‌شود از فریاد‌زدن‌هایش و جمله: «اون دختر کی بود؟» متوجه شد. موقعیت روحی و عاطفی بازماندگان خودکشی از همین رو، امیرحسین جلالی، روانپزشک و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران، درباره موقعیت و مشکلات بازماندگان آسیب خودکشی به «جهان صنعت» می‌گوید: تحقیقات و بررسی‌های بسیاری درباره خودکشی در کشور انجام شده اما گروهی که خیلی کم به آنها توجه شده است، بازماندگان و در واقع خانواده افرادی هستند که خودکشی کرده‌اند. این در حالی ست که این گروه بیشترین آسیب و مشکلات را بعد از خودکشی یکی از اعضای خانواده‌شان پیدا می‌کنند.امیرحسین جلالی معتقد است خدمات درمانی و پشتیبانی‌های اجتماعی از بازماندگان افرادی که خودکشی کرده‌اند به دلیل دشواری‌ها و پیچیدگی‌های روحی بعد از چنین حوادثی بسیار بااهمیت است. بازماندگان خانواده‌ای که یک یا چند نفر از اعضای آن خودکشی کرده‌اند؛ دچار مشکلاتی از قبیل، خشم، احساس شرم، نگرانی از قضاوت‌های جامعه و نگرانی از پیشگویی‌های دیگران می‌شوند. وی تاکید می‌کند: افرادی از خانواده که با صحنه حادثه روبه‌رو شده‌اند دچار علایم و نشانه‌های سندروم استرس بعد از حادثه می‌شوند. این سندروم در افرادی که حوادث بزرگی از قبیل جنگ و حوادث غیرمترقبه را تجربه کرده‌اند، نیز مشاهده می‌شود. این افراد در لحظه حادثه فریز می‌شوند و مدام کابوس آن روز را می‌بینند و به دنبال سانحه رخ داده تمام فصول زندگی‌شان درگیر مشکل به وجود آمده می‌شود و به شدت به کمک روانشناس و روانپزشک نیازمند هستند. اگر پیگیری‌های کافی و لازم برای درمان اعضای این خانواده‌ها انجام نشود، مشکلات این افراد بیشتر می‌شود و تا جایی پیش می‌رود که ممکن است دچار آسیب‌های غیرقابل جبرانی شوند.این در حالی است که این خانواده در یکی از روستاهای حاشیه‌ای مهاباد زندگی می‌کنند و دسترسی به روانشناس و روانپزشک هم ندارند. از همین رو حتی در دوره درمان زنی که خودکشی کرده است، خانواده‌اش به پزشکان تبریز و مهاباد مراجعه می‌کردند. حالا اما این سوال به وجود می‌آید که شاید اگر دسترسی به خدمات درمانی روانپزشکی ساده‌تر بود این حادثه رخ نمی‌داد.از سویی دیگر به گفته جلالی، مراکز خدمات بهورزی در روستاها از سوی پزشکان عمومی می‌توانند خدمات ابتدایی روانشناسی را به بیماران ارائه دهند و در مراحل بعدی درمانی به مراکز استان‌ها و شهرهای بزرگ منتقل شوند. این گفته جلالی در شرایطی مطرح می‌شود که چندی پیش عده‌ای از بهورزان روستایی به «جهان صنعت» گفته‌اند، هیچ اختیاری غیر از تجویز داروهای ساده و عمومی را ندارند. 2 بیماری روحی و درمانی که پیگیری نشد از سویی دیگر همسر زن 25 ساله‌ای که خودکشی کرده است، به «جهان صنعت» می‌گوید: «از روزی که همسرم خودکشی کرد، وضعیت روحی من و فرزندانم به شدت آشفته و نامناسب است. بچه‌ها آرام نمی‌خوابند و حتی درست غذا نمی‌خورند. مادرشان خیلی با آنها خوب بود و نمی‌توانم مثل او به بچه‌ها رسیدگی کنم. همسرم بچه‌ها را خیلی دوست داشت، روزی پنج، شش بار لباس بچه‌ها را عوض می‌کرد و آنها را به حمام می‌برد. هیچ‌کس به اندازه او بچه‌هایمان را دوست ندارد و نمی‌تواند تا این اندازه به آنها رسیدگی کند.» همسر وی در شرایطی معتقد است هیچ کس نمی‌تواند به اندازه مادر بچه‌ها به آنها رسیدگی کند که براساس گفته‌های او به نظر می‌رسد همسرش علاوه بر افسردگی از بیماری وسواس حاد هم رنج می‌برده است. وقتی زنی فرزندانش را بیش از حد معمول تحت حمایت‌های مختلف قرار می‌دهد، آنها را استحمام و چندین بار در روز لباس‌هایشان را تعویض می‌کند، احتمال بیماری افسردگی در این فرد بسیار بالا می‌رود اما آیا این زن از خدمات روانشناسی و روان‌پزشکی کامل و کافی بهره می‌برده است؟ وی از افسردگی حاد رنج می‌برده و به گفته خانواده‌اش، تحت درمان و رسیدگی روانشناس بوده است. شاید اگر روند پیگیری درمان این زن جوان به درستی انجام می‌شد، جانش را از دست نمی‌داد و خانواده‌اش با بحرانی عمیق روبه‌رو نمی‌شد. آیا خدمات بهداشت روانی کافی است مردی که همسر جوانش را به دلیل خودکشی از دست داده است بارها تکرار می‌کند، پسرمان وقتی مادرش را حلق‌آویز دید جیغ می‌زد و گریه می‌کرد، و مدام می‌گفت: «این دختر کیه؟» این در حالی است که حتی پدری که همسرش را از دست داده است و از این پس باید به تنهایی دو فرزند سه و هفت ساله‌اش را مورد حمایت قرار دهد خودش هم شرایط روحی و روانی خوبی ندارد، او در پایان حرف‌هایش می‌گوید: «من هیچ‌وقت نمی‌تونم به زندگی ادامه بدم، ریشه‌هایم قطع شده.» این جمله بسیار نگران‌کننده به نظر می‌رسد و این مهم که باید به دنبال راهکار و چاره‌ای برای رسیدگی و پیگیری وضعیت سلامت افراد چنین خانواده‌هایی بود را تشدید می‌کند.

شیدا ملکی- اخبار خودکشی این روزها بیش از همیشه به گوش می‌رسد و متاسفانه به نظر می‌رسد جامعه حساسیت خود را نسبت به این موضوع از دست داده است. این بار اما زن 25 ساله‌ای در یکی از روستاهای مهاباد خودکشی کرده و شبیه چندین خودکشی دیگر که خبرش مسکوت ماند و خبری نشد تا امروز خارج از گود رسانه‌ها ماند. اما در نهایت توسط یکی از افراد بومی به «جهان‌صنعت» گزارش شد که این حادثه رخ داده است. از میان چندین خودکشی که قلب جامعه را به درد می‌آورند این خبر اما دردناک‌تر است. مادری در حالی خود را با شال کردی حلق‌آویز کرده که فرزند سه‌ساله‌اش او را در حال جان دادن در آخرین لحظه‌های زندگی نگاه می‌کرده است. در همان لحظه سخت بوده است که گویی زندگی این کودک برای همیشه تغییر کرده است. دخترم زندگی‌اش خوب بود! «مثل شیرین و فرهاد بودند و هیچ مشکلی هم با همسرش نداشت. باورم نمی‌شود این اتفاق برای دختر من افتاده است. دخترم مریض بود ولی می‌بردیمش دکتر. هنوز نوبت دکترش نشده بود. افسردگی شدید داشت اما همین روزهای آخر حالش خوب به نظر می‌رسید. دخترم همیشه سردردهای شدید داشت و حتی گاهی از شدت سردرد بیهوش می‌شد. از تابستان سال گذشته مشکلات روحی او بیشتر و بیشتر شد و تحت نظر روانپزشک بود.» این جمله‌ها را پدری می‌گوید که چند روز قبل دختر 25 ساله‌اش خود را با شال کردی حلق‌آویز کرده. صدایش، صدای پدری است که توفانی ناگهانی همه زندگی‌اش را نابود کرده است. اما سعی می‌کند محکم بایستد و دست نوه‌هایش را بگیرد که در این توفان کمتر آسیب ببینند. اما مگر می‌شود کودک سه‌ساله‌ای را زمانی که مادرش خود را حلق آویز کرده است، آرام کرد و مشکلات آینده‌اش را کنترل کرد؟ مرگ مادر بی‌شک تاثیرات بسیار عمیقی بر روند زندگی کودک می‌گذارد اما دیدن صحنه خودکشی مادر بسیار دشوارتر خواهد بود. جای خالی مادر، در زندگی یک کودک زخم عمیقی است اما دیدن نوع مرگ مادر، آن هم حلق‌آویز شدن، زخم این کودک را تبدیل به زخمی چرکی می‌کند. اعضای خانواده زن جوانی که در مهاباد خودکشی کرده، درباره ناآرامی‌ها و هذیان‌ها و گریه‌های فرزند او می‌گویند همه مشکلات بچه یک طرف اما پسر سه ساله‌اش انگار هنوز صحنه حلق‌آویز شدن مادرش، جلوی چشمانش است، این را می‌شود از فریاد‌زدن‌هایش و جمله: «اون دختر کی بود؟» متوجه شد. موقعیت روحی و عاطفی بازماندگان خودکشی از همین رو، امیرحسین جلالی، روانپزشک و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران، درباره موقعیت و مشکلات بازماندگان آسیب خودکشی به «جهان صنعت» می‌گوید: تحقیقات و بررسی‌های بسیاری درباره خودکشی در کشور انجام شده اما گروهی که خیلی کم به آنها توجه شده است، بازماندگان و در واقع خانواده افرادی هستند که خودکشی کرده‌اند. این در حالی ست که این گروه بیشترین آسیب و مشکلات را بعد از خودکشی یکی از اعضای خانواده‌شان پیدا می‌کنند.امیرحسین جلالی معتقد است خدمات درمانی و پشتیبانی‌های اجتماعی از بازماندگان افرادی که خودکشی کرده‌اند به دلیل دشواری‌ها و پیچیدگی‌های روحی بعد از چنین حوادثی بسیار بااهمیت است. بازماندگان خانواده‌ای که یک یا چند نفر از اعضای آن خودکشی کرده‌اند؛ دچار مشکلاتی از قبیل، خشم، احساس شرم، نگرانی از قضاوت‌های جامعه و نگرانی از پیشگویی‌های دیگران می‌شوند. وی تاکید می‌کند: افرادی از خانواده که با صحنه حادثه روبه‌رو شده‌اند دچار علایم و نشانه‌های سندروم استرس بعد از حادثه می‌شوند. این سندروم در افرادی که حوادث بزرگی از قبیل جنگ و حوادث غیرمترقبه را تجربه کرده‌اند، نیز مشاهده می‌شود. این افراد در لحظه حادثه فریز می‌شوند و مدام کابوس آن روز را می‌بینند و به دنبال سانحه رخ داده تمام فصول زندگی‌شان درگیر مشکل به وجود آمده می‌شود و به شدت به کمک روانشناس و روانپزشک نیازمند هستند. اگر پیگیری‌های کافی و لازم برای درمان اعضای این خانواده‌ها انجام نشود، مشکلات این افراد بیشتر می‌شود و تا جایی پیش می‌رود که ممکن است دچار آسیب‌های غیرقابل جبرانی شوند.این در حالی است که این خانواده در یکی از روستاهای حاشیه‌ای مهاباد زندگی می‌کنند و دسترسی به روانشناس و روانپزشک هم ندارند. از همین رو حتی در دوره درمان زنی که خودکشی کرده است، خانواده‌اش به پزشکان تبریز و مهاباد مراجعه می‌کردند. حالا اما این سوال به وجود می‌آید که شاید اگر دسترسی به خدمات درمانی روانپزشکی ساده‌تر بود این حادثه رخ نمی‌داد.از سویی دیگر به گفته جلالی، مراکز خدمات بهورزی در روستاها از سوی پزشکان عمومی می‌توانند خدمات ابتدایی روانشناسی را به بیماران ارائه دهند و در مراحل بعدی درمانی به مراکز استان‌ها و شهرهای بزرگ منتقل شوند. این گفته جلالی در شرایطی مطرح می‌شود که چندی پیش عده‌ای از بهورزان روستایی به «جهان صنعت» گفته‌اند، هیچ اختیاری غیر از تجویز داروهای ساده و عمومی را ندارند. 2 بیماری روحی و درمانی که پیگیری نشد از سویی دیگر همسر زن 25 ساله‌ای که خودکشی کرده است، به «جهان صنعت» می‌گوید: «از روزی که همسرم خودکشی کرد، وضعیت روحی من و فرزندانم به شدت آشفته و نامناسب است. بچه‌ها آرام نمی‌خوابند و حتی درست غذا نمی‌خورند. مادرشان خیلی با آنها خوب بود و نمی‌توانم مثل او به بچه‌ها رسیدگی کنم. همسرم بچه‌ها را خیلی دوست داشت، روزی پنج، شش بار لباس بچه‌ها را عوض می‌کرد و آنها را به حمام می‌برد. هیچ‌کس به اندازه او بچه‌هایمان را دوست ندارد و نمی‌تواند تا این اندازه به آنها رسیدگی کند.» همسر وی در شرایطی معتقد است هیچ کس نمی‌تواند به اندازه مادر بچه‌ها به آنها رسیدگی کند که براساس گفته‌های او به نظر می‌رسد همسرش علاوه بر افسردگی از بیماری وسواس حاد هم رنج می‌برده است. وقتی زنی فرزندانش را بیش از حد معمول تحت حمایت‌های مختلف قرار می‌دهد، آنها را استحمام و چندین بار در روز لباس‌هایشان را تعویض می‌کند، احتمال بیماری افسردگی در این فرد بسیار بالا می‌رود اما آیا این زن از خدمات روانشناسی و روان‌پزشکی کامل و کافی بهره می‌برده است؟ وی از افسردگی حاد رنج می‌برده و به گفته خانواده‌اش، تحت درمان و رسیدگی روانشناس بوده است. شاید اگر روند پیگیری درمان این زن جوان به درستی انجام می‌شد، جانش را از دست نمی‌داد و خانواده‌اش با بحرانی عمیق روبه‌رو نمی‌شد. آیا خدمات بهداشت روانی کافی است مردی که همسر جوانش را به دلیل خودکشی از دست داده است بارها تکرار می‌کند، پسرمان وقتی مادرش را حلق‌آویز دید جیغ می‌زد و گریه می‌کرد، و مدام می‌گفت: «این دختر کیه؟» این در حالی است که حتی پدری که همسرش را از دست داده است و از این پس باید به تنهایی دو فرزند سه و هفت ساله‌اش را مورد حمایت قرار دهد خودش هم شرایط روحی و روانی خوبی ندارد، او در پایان حرف‌هایش می‌گوید: «من هیچ‌وقت نمی‌تونم به زندگی ادامه بدم، ریشه‌هایم قطع شده.» این جمله بسیار نگران‌کننده به نظر می‌رسد و این مهم که باید به دنبال راهکار و چاره‌ای برای رسیدگی و پیگیری وضعیت سلامت افراد چنین خانواده‌هایی بود را تشدید می‌کند.