من و شهرام جزایری یهویی!

من و شهرام جزایری یهویی!

چند سال پیش زمان اختلاس سه هزار میلیارد تومانی مطلبی نوشتم در مورد افرادی که در این سال‌ها درگیر اختلاس شده‌اند. در آن مطلب از شهرام جزایری هم اسم بردم. چند روز بعد شهرام جزایری از زندان اوین به تحریریه زنگ زد و دنبال من می‌گشت. خوشبختانه یا متاسفانه آن لحظه روزنامه نبودم وقتی به روزنامه رسیدم دبیر صفحه گفت: شهرام جزایری زنگ زد و کارت داشت، گفتیم نیست. گفت: بهش بگید بیام بیرون باهاش کار دارم! از آن روز تقریبا سه سال می‌گذرد. دیروز بعد از نود بوقی یک قرار (کاری) داشتم. در راه قرار (کاری) وقتی رسیدم به میدان آرژانتین، مدیر مسوول روزنامه زنگ زد و گفت: ساعت 6:30 اینجا باش. شهرام جزایری میاد روزنامه برای مصاحبه. با شنیدن اسم شهرام جزایری در عرض چند ثانیه گلبول‌های سفید و سیستم دفاعی بدنم به حالت آماده‌باش درآمدند و گفتم: خب مصاحبه چه ارتباطی به من دارد. فکر نمی‌کنم نیازی به حضور باشد! مدیرمسوول گفت: سفارش کرده که ستوده هم باشد می‌خواهم ببینمش! فهمیدم که بعد از سه سال هنوز فراموش نکرده و عزمش برای تسویه‌حساب جزم است. احتمالا سه سال آخر زندان را روی دیوار چوب خط می‌کشیده تا روز آزادی فرا برسد و مرا به سزای اعمالم برساند! وقتی رسیدم روزنامه او هم در دفتر مدیرمسوول نشسته بود. وارد دفتر شدم. سلام علیک کردیم. هنگامی‌که فهمید ستوده من هستم، خندید. قبل از هر چیز می‌خواستم خسارت کنسل شدن قرارم را بگیرم. یک قرار (کاری) مثل قرار دیروز حداقل دو میلیون تومان خسارت برمی‌دارد. تا الان هر‌کس به ما خسارت زده از ما بی‌پول‌تر بوده و به ناچار از او گذشته‌ایم. این اولین‌بار بود که یک شخصیت خیلی پولدار به من خسارت وارد کرده بود و می‌توانستم با خیال راحت خسارتم را از او بگیرم. دو میلیون تومان برای شهرام جزایری پول خرد است. یک زمانی می‌گفتند چند صد میلیون به آن جناح داده و چند صد میلیون به آن یکی، حالا چه می‌شود دو میلیون تومان هم به ما دهد. فکر کند ما هم جناح وسط هستیم! گفتم: از طنز آن روز ناراحت شدید؟ گفت: نه اصلا... من همیشه طرفدار مطالب طنز هستم. گویا آن روز کمی عصبانی شده ولی وقتی عصبانیتش فروکش کرده بی‌خیال ماجرا شده است. می‌خواستم عکس سلفی بگیریم تا در بالای ستون امروز کار کنیم ولی دیدم درست نیست که شهرام جزایری با آن همه پول و مال و مکنت و بنز و سرمایه و دارایی و من که روزهای آخر برج پایشان را روی حلقومم فشار می‌دادند و برای خریدن دو کیلو گوجه‌سبز منتظر بودم تا حقوق بدهند کنار هم بایستیم و اندازه‌مان در عکس یکی باشد. به همین خاطر تصمیم گرفتم اندازه هر کس در عکس به اندازه پولی باشدکه در حسابش دارد! با فتوشاپ این کار را کردیم ولی من اندازه‌ یک نقطه شدم. مثل یک جرم آسمانی در کهکشان راه شیری! بچه‌ها گفتند اگر بخواهیم نسبت واقعی را رعایت کنیم تو اصلا دیده نمی‌شوی، همین که از او کوچک‌تر باشی مفهوم را می‌رساند و مخاطب متوجه می‌شود که تو از نظر مالی نسبت به شهرام جزایری بسیار وضعیت اسفناکی داری!

چند سال پیش زمان اختلاس سه هزار میلیارد تومانی مطلبی نوشتم در مورد افرادی که در این سال‌ها درگیر اختلاس شده‌اند. در آن مطلب از شهرام جزایری هم اسم بردم. چند روز بعد شهرام جزایری از زندان اوین به تحریریه زنگ زد و دنبال من می‌گشت. خوشبختانه یا متاسفانه آن لحظه روزنامه نبودم وقتی به روزنامه رسیدم دبیر صفحه گفت: شهرام جزایری زنگ زد و کارت داشت، گفتیم نیست. گفت: بهش بگید بیام بیرون باهاش کار دارم! از آن روز تقریبا سه سال می‌گذرد. دیروز بعد از نود بوقی یک قرار (کاری) داشتم. در راه قرار (کاری) وقتی رسیدم به میدان آرژانتین، مدیر مسوول روزنامه زنگ زد و گفت: ساعت 6:30 اینجا باش. شهرام جزایری میاد روزنامه برای مصاحبه. با شنیدن اسم شهرام جزایری در عرض چند ثانیه گلبول‌های سفید و سیستم دفاعی بدنم به حالت آماده‌باش درآمدند و گفتم: خب مصاحبه چه ارتباطی به من دارد. فکر نمی‌کنم نیازی به حضور باشد! مدیرمسوول گفت: سفارش کرده که ستوده هم باشد می‌خواهم ببینمش! فهمیدم که بعد از سه سال هنوز فراموش نکرده و عزمش برای تسویه‌حساب جزم است. احتمالا سه سال آخر زندان را روی دیوار چوب خط می‌کشیده تا روز آزادی فرا برسد و مرا به سزای اعمالم برساند! وقتی رسیدم روزنامه او هم در دفتر مدیرمسوول نشسته بود. وارد دفتر شدم. سلام علیک کردیم. هنگامی‌که فهمید ستوده من هستم، خندید. قبل از هر چیز می‌خواستم خسارت کنسل شدن قرارم را بگیرم. یک قرار (کاری) مثل قرار دیروز حداقل دو میلیون تومان خسارت برمی‌دارد. تا الان هر‌کس به ما خسارت زده از ما بی‌پول‌تر بوده و به ناچار از او گذشته‌ایم. این اولین‌بار بود که یک شخصیت خیلی پولدار به من خسارت وارد کرده بود و می‌توانستم با خیال راحت خسارتم را از او بگیرم. دو میلیون تومان برای شهرام جزایری پول خرد است. یک زمانی می‌گفتند چند صد میلیون به آن جناح داده و چند صد میلیون به آن یکی، حالا چه می‌شود دو میلیون تومان هم به ما دهد. فکر کند ما هم جناح وسط هستیم! گفتم: از طنز آن روز ناراحت شدید؟ گفت: نه اصلا... من همیشه طرفدار مطالب طنز هستم. گویا آن روز کمی عصبانی شده ولی وقتی عصبانیتش فروکش کرده بی‌خیال ماجرا شده است. می‌خواستم عکس سلفی بگیریم تا در بالای ستون امروز کار کنیم ولی دیدم درست نیست که شهرام جزایری با آن همه پول و مال و مکنت و بنز و سرمایه و دارایی و من که روزهای آخر برج پایشان را روی حلقومم فشار می‌دادند و برای خریدن دو کیلو گوجه‌سبز منتظر بودم تا حقوق بدهند کنار هم بایستیم و اندازه‌مان در عکس یکی باشد. به همین خاطر تصمیم گرفتم اندازه هر کس در عکس به اندازه پولی باشدکه در حسابش دارد! با فتوشاپ این کار را کردیم ولی من اندازه‌ یک نقطه شدم. مثل یک جرم آسمانی در کهکشان راه شیری! بچه‌ها گفتند اگر بخواهیم نسبت واقعی را رعایت کنیم تو اصلا دیده نمی‌شوی، همین که از او کوچک‌تر باشی مفهوم را می‌رساند و مخاطب متوجه می‌شود که تو از نظر مالی نسبت به شهرام جزایری بسیار وضعیت اسفناکی داری!