سرگشته
شبی که آوای نی تو شنیدم چو آهوی تشنه پی تو دویدم دوان دوان تا لبه چشمه رسیدم نشانهای از نی و نغمه ندیدم توای پری کجایی که رخ نمینمایی از آن بهشت پنهان دری نمیگشایی من همه جا پی تو گشتهام از مه مهر نشان گرفتهام بوی ترا زگل شنیدهام دامن گل از آن گرفتهام توای پری کجایی که رخ نمینمایی از آن بهشت پنهان دری نمیگشایی دل من سرگشته تو نفسم آغشته تو به باغ رویاها چو گلت بویم بر آب و آئینه چو مهت جویم در این شب یلدا ز پیات پویم به خواب و بیداری سخنت گویم مه و ستاره درد من میداند که همچو من پی تو سرگرداند شبی کنار چشمه پیدا شو میان اشک من چو گل وا شو توای پری کجایی که رخ نمینمایی
شبی که آوای نی تو شنیدم چو آهوی تشنه پی تو دویدم دوان دوان تا لبه چشمه رسیدم نشانهای از نی و نغمه ندیدم توای پری کجایی که رخ نمینمایی از آن بهشت پنهان دری نمیگشایی من همه جا پی تو گشتهام از مه مهر نشان گرفتهام بوی ترا زگل شنیدهام دامن گل از آن گرفتهام توای پری کجایی که رخ نمینمایی از آن بهشت پنهان دری نمیگشایی دل من سرگشته تو نفسم آغشته تو به باغ رویاها چو گلت بویم بر آب و آئینه چو مهت جویم در این شب یلدا ز پیات پویم به خواب و بیداری سخنت گویم مه و ستاره درد من میداند که همچو من پی تو سرگرداند شبی کنار چشمه پیدا شو میان اشک من چو گل وا شو توای پری کجایی که رخ نمینمایی