روابط اجتماعی مردم در چنبره مشکلات اقتصادی و تنگناهای معیشتی
روابط اجتماعی مردم در چنبره مشکلات اقتصادی و تنگناهای معیشتی
غلامرضا کیامهر- مشکلات اقتصادی و تنگناهای معیشتی نهتنها بر کاهش قدرت خرید و سطح رفاه مردم که بر روابط اجتماعی آنها نیز تاثیرات سوئی برجای گذاشته است. تحتتاثیر این مشکلات نوعی روحیه پرخاشگری بر افراد در سنین مختلف حاکم شده و در نتیجه آن مردم تحمل خود را در قبال کوچکترین تخلف ناخواستهای که از نزدیکترین دوست یا همسایه دیوار به دیوارشان سر میزند، از دست دادهاند و با کوچکترین بهانهای درگیر برخوردهای لفظی با یکدیگر میشوند که در موارد بسیاری کار این درگیریهای لفظی به درگیریهای فیزیکی میکشد و سروکار دو طرف به نیروی انتظامی و مراجع قضایی میافتد. نمونههای بارز اثرات سوء مشکلات اقتصادی و تنگناهای معیشتی را در رفتارهای خشن و دور از منطق رانندگان خودروهایی که در خیابانهای سطح شهر ناخواسته با هم تصادف میکنند، حتی در تصادفهایی که خسارت چندانی به هیچیک از دو خودرو وارد نشده است، هر روز در گوشه و کنار شهرهایمان خصوصا کلانشهرهایی چون تهران مشاهده میکنیم یا در شیوه رانندگی شهروندانی که وقتی پشت فرمان اتومبیلهای خود مینشینند انگار سر جنگ با دیگران را دارند، حق و حقوق سایر رانندگان و حتی عابران پیاده را رعایت نمیکنند و دور از چشم ماموران راهنمایی و پلیس هر تخلفی را که بخواهند در حالتی کاملا عصبی مرتکب میشوند. تفاوتی هم نمیکند که چه نوع اتومبیلی و در چه کلاسی زیرپای شهروندان عصبی و ناشکیبا شهرهایمان باشد؛ از ارزانترین خودروها گرفته تا گرانترین آنها رفتار رانندگان شباهت زیادی به یکدیگر دارد، از اندختن زبالهها و پسماندهای داخل خودرو به سطح معابر گرفته تا قانونشکنیهای مکرر در رانندگی و واکنشهای خشنی که رانندگان در مواقع بروز حوادث رانندگی نسبت به یکدیگر از خود نشان میدهند. تحتتاثیر نابسامانیهای اقتصادی و کاهش شدید امید مردم نسبت به آینده و نیز در نتیجه تشدید کشمکشهای بیحاصل میان جناحهای سیاسی و کانونهای قدرت، مردم اعتماد خود را تا حدود زیادی نسبت به کارگزاران حکومت و یکدیگر از دست دادهاند و به قول عوام شرایطی در جامعه امروز ایران به وجود آمده که دیگر این چشم به آن چشم اعتماد نمیکند و در این فضای بیاعتمادی و پر از مشکلات و فشارهای اقتصادی چه وقایع تلخی در زیر پوست جامعه روی نمیدهد که نمونه دیگر آن خشونت رایج در روابط خانوادگی و افزایش آمار طلاق است. تحتتاثیر همین مشکلات چیزی به نام گذشت از جامعه ما رخت بربسته و اغلب مردم تنها به فکر بیرون کشیدن گلیم خود از آب هستند. به قول عوام از آن لوطیگریهای قدیمی دیگر نشانی در جامعه به چشم نمیخورد. اینها سیاهنمایی نیست. واقعیتهای تلخی است که برخی به صورت عریان و برخی دیگر به صورت زیرپوستی در جامعه ما جریان دارد. برای پی بردن مقامات مسوول به این واقعیتها کافی است چند روز بدون خدم و حشم به میان مردم بیایند و با آنها زندگی کنند که صدالبته این یک آرزوی برآوردهنشدنی است. مدتهاست شنیدن جمله معروف «مگر من چقدر حقوق میگیرم» از زبان کارمندان و مدیران دونپایه دستگاهها و سازمانهای دولتی که مردم هر روز با آنها سروکار دارند اما مشکلاتشان در آن سازمانها به آسانی برطرف نمیشود، به امری عادی برای همه ما تبدیل شده است. دیگر نه از تکریم و راهاندازی کار (اربابرجوع) در سازمانهای دولتی و شبهدولتی و شهرداریها اثری است و نه از جد و جهد برای گرهگشایی از کار آنها. شکوه و اعتراضی هم که بکنی سرت فریاد میزنند «مگر من چقدر حقوق میگیرم که باید هر روز به کار این همه (اربابرجوع) رسیدگی کنم.» اصلا دیگر واژه ارباب هیچ سنخیتی با حال و روز پریشان کسانی که سروکارشان با آن سازمانها میافتد، ندارد و باید آن را با عبارت (رعایای رجوع) جایگزین کنند. باید به آن کارمند و مدیر میانی آن سازمانها هم که زندگی و رفاهشان تابعی از همین متغیرهای آسیبزای اقتصادی است، حق دادبه دلیل بالا بودن هزینههای زندگی نمیتواند با حقوقی که میگیرد، آنطور که شایسته و در شان خود میداند، زندگیاش را اداره کند. بیتفاوتی و واکنشهای تلخ و غیردوستانهای که آنها نسبت به اربابرجوع نشان میدهند به نوعی ریشه در همین مشکلات اقتصادی و فشارهای معیشتی دارد. خبرها و گزارشهای مربوط به انواع مفاسد بزرگ اقتصادی که جسته و گریخته در رسانهها منتشر میشود و مردم در ضمیر ناخودآگاه خود وقوع این مفاسد را یکی از عوامل پایمال شدن حقوق و افزایش فشارهای معیشتی بر خود تلقی میکنند، مزید بر علت شده و رفتارهای عصبی و پر از استرس مردم را نسبت به یکدیگر تشدید کرده است. حقوقبگیرانی که سالها با سلامت نفس انجام وظیفه کردهاند با خواندن و شنیدن خبرهای مربوط به اختلاسها و مفاسد بزرگ اقتصادی احساس میکنند در بازی زندگی سرشان بیکلاه مانده و اهالی کسبوکار که سعی در خوردن نان حلال داشتهاند، از تاثیرات سوء خواندن و شنیدن خبرهای مربوط به این بخوربخورها و اختلاسهای بزرگ در امان نمیمانند و برای ادامه شیوه کار خود دچار تردید میشوند. جامعهشناسی و رجوع به جامعهشناسان برای پی بردن به آسیبهای اجتماعی متاثر از مشکلات اقتصادی در جامعه جایی در قاموس مدیران اجرایی ما ندارد و این در حالی است که سالهاست صدها نفر با مدرک لیسانس، فوقلیسانس و دکترای جامعهشناسی از دانشگاههای ما فارغالتحصیل میشوند. اما به همان دلایلی که پیشتر ذکر آن رفت متخصصان جامعهشناسی هم مانند دانشآموختههای رشتههای روانشناسی فرصت نمییابند تا از علمی که بعد از سالها تحصیل در دانشگاه آموختهاند برای تلطیف روابط اجتماعی مردم استفاده کنند و برای درمان این آسیبها نسخههای شفابخش به دولتمردان و مدیران اجرایی کشور ارائه دهند. نتیجه نادیده گرفتن نقش جامعهشناسان و روانشناسان این میشود که با وجود زرق و برق ظاهری زندگی در کلانشهرهایی چون تهران، مشکلات اقتصادی و تنگناهای معیشتی هر روز انواع تنشها، استرسها و دلشورهها را به جامعه تزریق میکند و تحت تاثیر آن مردم هر روز نسبت به هم ناسازگارتر، ناشکیباتر و نامهربانتر میشوند. در چنین فضا و حال و هوایی تفاوتی نمیکند که خانهات در الهیه و زعفرانیه باشد یا در جنوبیترین نقطه شهر یا اتومبیلت پورشه و مازاراتی و بنزی باشد که تازه دیروز از زرورق درآمده یا پیکان و پرایدی عهدبوقی و زوار دررفته. در یک جامعه پر از استرس، نامهربانی و بیاعتمادی از ابزارهای زندگی برای تلطیف روابط اجتماعی مردم و ایجاد امید و آرامش در آنها کار زیادی ساخته نیست. باید تا دیر نشده و نامهربانیها و بیاعتمادیها و خشونتهای کلامی و رفتاری مردم نسبت به یکدیگر بیش از این شدت پیدا نکرده، زعمای امور و کارگزاران حکومت برای رفع مشکلات اقتصادی و تنگناهای معیشتی مردم هرچه زودتر چارهاندیشی کنند. همین امروز که فردا خیلی دیر است. Kiamehr_gh@yahoo.com
غلامرضا کیامهر- مشکلات اقتصادی و تنگناهای معیشتی نهتنها بر کاهش قدرت خرید و سطح رفاه مردم که بر روابط اجتماعی آنها نیز تاثیرات سوئی برجای گذاشته است. تحتتاثیر این مشکلات نوعی روحیه پرخاشگری بر افراد در سنین مختلف حاکم شده و در نتیجه آن مردم تحمل خود را در قبال کوچکترین تخلف ناخواستهای که از نزدیکترین دوست یا همسایه دیوار به دیوارشان سر میزند، از دست دادهاند و با کوچکترین بهانهای درگیر برخوردهای لفظی با یکدیگر میشوند که در موارد بسیاری کار این درگیریهای لفظی به درگیریهای فیزیکی میکشد و سروکار دو طرف به نیروی انتظامی و مراجع قضایی میافتد. نمونههای بارز اثرات سوء مشکلات اقتصادی و تنگناهای معیشتی را در رفتارهای خشن و دور از منطق رانندگان خودروهایی که در خیابانهای سطح شهر ناخواسته با هم تصادف میکنند، حتی در تصادفهایی که خسارت چندانی به هیچیک از دو خودرو وارد نشده است، هر روز در گوشه و کنار شهرهایمان خصوصا کلانشهرهایی چون تهران مشاهده میکنیم یا در شیوه رانندگی شهروندانی که وقتی پشت فرمان اتومبیلهای خود مینشینند انگار سر جنگ با دیگران را دارند، حق و حقوق سایر رانندگان و حتی عابران پیاده را رعایت نمیکنند و دور از چشم ماموران راهنمایی و پلیس هر تخلفی را که بخواهند در حالتی کاملا عصبی مرتکب میشوند. تفاوتی هم نمیکند که چه نوع اتومبیلی و در چه کلاسی زیرپای شهروندان عصبی و ناشکیبا شهرهایمان باشد؛ از ارزانترین خودروها گرفته تا گرانترین آنها رفتار رانندگان شباهت زیادی به یکدیگر دارد، از اندختن زبالهها و پسماندهای داخل خودرو به سطح معابر گرفته تا قانونشکنیهای مکرر در رانندگی و واکنشهای خشنی که رانندگان در مواقع بروز حوادث رانندگی نسبت به یکدیگر از خود نشان میدهند. تحتتاثیر نابسامانیهای اقتصادی و کاهش شدید امید مردم نسبت به آینده و نیز در نتیجه تشدید کشمکشهای بیحاصل میان جناحهای سیاسی و کانونهای قدرت، مردم اعتماد خود را تا حدود زیادی نسبت به کارگزاران حکومت و یکدیگر از دست دادهاند و به قول عوام شرایطی در جامعه امروز ایران به وجود آمده که دیگر این چشم به آن چشم اعتماد نمیکند و در این فضای بیاعتمادی و پر از مشکلات و فشارهای اقتصادی چه وقایع تلخی در زیر پوست جامعه روی نمیدهد که نمونه دیگر آن خشونت رایج در روابط خانوادگی و افزایش آمار طلاق است. تحتتاثیر همین مشکلات چیزی به نام گذشت از جامعه ما رخت بربسته و اغلب مردم تنها به فکر بیرون کشیدن گلیم خود از آب هستند. به قول عوام از آن لوطیگریهای قدیمی دیگر نشانی در جامعه به چشم نمیخورد. اینها سیاهنمایی نیست. واقعیتهای تلخی است که برخی به صورت عریان و برخی دیگر به صورت زیرپوستی در جامعه ما جریان دارد. برای پی بردن مقامات مسوول به این واقعیتها کافی است چند روز بدون خدم و حشم به میان مردم بیایند و با آنها زندگی کنند که صدالبته این یک آرزوی برآوردهنشدنی است. مدتهاست شنیدن جمله معروف «مگر من چقدر حقوق میگیرم» از زبان کارمندان و مدیران دونپایه دستگاهها و سازمانهای دولتی که مردم هر روز با آنها سروکار دارند اما مشکلاتشان در آن سازمانها به آسانی برطرف نمیشود، به امری عادی برای همه ما تبدیل شده است. دیگر نه از تکریم و راهاندازی کار (اربابرجوع) در سازمانهای دولتی و شبهدولتی و شهرداریها اثری است و نه از جد و جهد برای گرهگشایی از کار آنها. شکوه و اعتراضی هم که بکنی سرت فریاد میزنند «مگر من چقدر حقوق میگیرم که باید هر روز به کار این همه (اربابرجوع) رسیدگی کنم.» اصلا دیگر واژه ارباب هیچ سنخیتی با حال و روز پریشان کسانی که سروکارشان با آن سازمانها میافتد، ندارد و باید آن را با عبارت (رعایای رجوع) جایگزین کنند. باید به آن کارمند و مدیر میانی آن سازمانها هم که زندگی و رفاهشان تابعی از همین متغیرهای آسیبزای اقتصادی است، حق دادبه دلیل بالا بودن هزینههای زندگی نمیتواند با حقوقی که میگیرد، آنطور که شایسته و در شان خود میداند، زندگیاش را اداره کند. بیتفاوتی و واکنشهای تلخ و غیردوستانهای که آنها نسبت به اربابرجوع نشان میدهند به نوعی ریشه در همین مشکلات اقتصادی و فشارهای معیشتی دارد. خبرها و گزارشهای مربوط به انواع مفاسد بزرگ اقتصادی که جسته و گریخته در رسانهها منتشر میشود و مردم در ضمیر ناخودآگاه خود وقوع این مفاسد را یکی از عوامل پایمال شدن حقوق و افزایش فشارهای معیشتی بر خود تلقی میکنند، مزید بر علت شده و رفتارهای عصبی و پر از استرس مردم را نسبت به یکدیگر تشدید کرده است. حقوقبگیرانی که سالها با سلامت نفس انجام وظیفه کردهاند با خواندن و شنیدن خبرهای مربوط به اختلاسها و مفاسد بزرگ اقتصادی احساس میکنند در بازی زندگی سرشان بیکلاه مانده و اهالی کسبوکار که سعی در خوردن نان حلال داشتهاند، از تاثیرات سوء خواندن و شنیدن خبرهای مربوط به این بخوربخورها و اختلاسهای بزرگ در امان نمیمانند و برای ادامه شیوه کار خود دچار تردید میشوند. جامعهشناسی و رجوع به جامعهشناسان برای پی بردن به آسیبهای اجتماعی متاثر از مشکلات اقتصادی در جامعه جایی در قاموس مدیران اجرایی ما ندارد و این در حالی است که سالهاست صدها نفر با مدرک لیسانس، فوقلیسانس و دکترای جامعهشناسی از دانشگاههای ما فارغالتحصیل میشوند. اما به همان دلایلی که پیشتر ذکر آن رفت متخصصان جامعهشناسی هم مانند دانشآموختههای رشتههای روانشناسی فرصت نمییابند تا از علمی که بعد از سالها تحصیل در دانشگاه آموختهاند برای تلطیف روابط اجتماعی مردم استفاده کنند و برای درمان این آسیبها نسخههای شفابخش به دولتمردان و مدیران اجرایی کشور ارائه دهند. نتیجه نادیده گرفتن نقش جامعهشناسان و روانشناسان این میشود که با وجود زرق و برق ظاهری زندگی در کلانشهرهایی چون تهران، مشکلات اقتصادی و تنگناهای معیشتی هر روز انواع تنشها، استرسها و دلشورهها را به جامعه تزریق میکند و تحت تاثیر آن مردم هر روز نسبت به هم ناسازگارتر، ناشکیباتر و نامهربانتر میشوند. در چنین فضا و حال و هوایی تفاوتی نمیکند که خانهات در الهیه و زعفرانیه باشد یا در جنوبیترین نقطه شهر یا اتومبیلت پورشه و مازاراتی و بنزی باشد که تازه دیروز از زرورق درآمده یا پیکان و پرایدی عهدبوقی و زوار دررفته. در یک جامعه پر از استرس، نامهربانی و بیاعتمادی از ابزارهای زندگی برای تلطیف روابط اجتماعی مردم و ایجاد امید و آرامش در آنها کار زیادی ساخته نیست. باید تا دیر نشده و نامهربانیها و بیاعتمادیها و خشونتهای کلامی و رفتاری مردم نسبت به یکدیگر بیش از این شدت پیدا نکرده، زعمای امور و کارگزاران حکومت برای رفع مشکلات اقتصادی و تنگناهای معیشتی مردم هرچه زودتر چارهاندیشی کنند. همین امروز که فردا خیلی دیر است. Kiamehr_gh@yahoo.com