خیری که از عادل فردوسی‌پور به احمدزیدآبادی رسید

خیری که از عادل فردوسی‌پور به احمدزیدآبادی رسید

یک روز که نمایشگاه تعطیل شده بود، جوانی سراسیمه خودش را به من رساند و نفس نفس زنان کلماتی را جویده جویده به زبان آورد. وقتی که نفسش جا آمد، برایم روشن کرد که از یکی از استان‌های جنوبی خودش را به نمایشگاه رسانده است بدان امید که مرا ببیند. با این وصف، از تعریف و تمجید چیزی کم نگذاشت و خود را در حد شیفته و علاقه‌مندی دلخسته معرفی کرد! برای اینکه او را از ادامه نطقش بازدارم سر شوخی را با او باز کردم.

یک روز که نمایشگاه تعطیل شده بود، جوانی سراسیمه خودش را به من رساند و نفس نفس زنان کلماتی را جویده جویده به زبان آورد. وقتی که نفسش جا آمد، برایم روشن کرد که از یکی از استان‌های جنوبی خودش را به نمایشگاه رسانده است بدان امید که مرا ببیند. با این وصف، از تعریف و تمجید چیزی کم نگذاشت و خود را در حد شیفته و علاقه‌مندی دلخسته معرفی کرد! برای اینکه او را از ادامه نطقش بازدارم سر شوخی را با او باز کردم.