ایلنا- روحالله حجازی (کارگردان سینمای ایران) یادداشتی خطاب به سازندگان فیلم ایستاده در غبار نوشت و از سازندگان فیلم قدردانی کرد. متن یادداشت روحالله حجازی به شرح زیر است: میخواهم جادو شوم گوشی بیسیم در دستی از پشت ماشینی نظامی در میان هیاهو و غبار ناشی از جنگ نگاهمان را از آن خودش میکند. انگار قرار است این سر و صدای برخاسته از زمانی نه چندان غریب، برایمان قریب شود. و چه خوب محمدحسین مهدویان و دوستانش بیهیچ واسطهای ما را در میان این زمان گمشده در تاریخ پرتاب میکنند. زمانی که در این زمانه سکه اصحابش خریداری ندارد! و چه خوب ما را خریدار مردی میکند که خود خریدار دل مردمانش بوده و هست! من عاشق شدم! عاشق برادر احمد (متوسلیان)، عاشق اطرافیان او، عاشق مردمانش و عاشق حال خوبشان عاشق آن بخش از تاریخ که قهرمانی از جنس مردم را در خودش گم کرد و چنان رازی سر به مهر برایمان نگهش داشت. برای مایی که در میان هیاهوی قدرت و ثروت و غبار آلودگی این شهر دستمان بر زمین و زمان بسته شده است. ای کاش چراغهای سالن روشن نمیشد. ای کاش سینما ما را برای همیشه در همان حالهایی که موقع تماشای فیلمهای دوست داشتنیمان داشتیم، جادو میکرد و نگهمان میداشت. ای کاش آن مرد در قاب آخر فیلم ظاهر میگشت و ما را این چنین منتظر نمیگذاشت. آخر امروز خیلی نیازش داشتیم! ایکاش...
ایلنا- روحالله حجازی (کارگردان سینمای ایران) یادداشتی خطاب به سازندگان فیلم ایستاده در غبار نوشت و از سازندگان فیلم قدردانی کرد. متن یادداشت روحالله حجازی به شرح زیر است: میخواهم جادو شوم گوشی بیسیم در دستی از پشت ماشینی نظامی در میان هیاهو و غبار ناشی از جنگ نگاهمان را از آن خودش میکند. انگار قرار است این سر و صدای برخاسته از زمانی نه چندان غریب، برایمان قریب شود. و چه خوب محمدحسین مهدویان و دوستانش بیهیچ واسطهای ما را در میان این زمان گمشده در تاریخ پرتاب میکنند. زمانی که در این زمانه سکه اصحابش خریداری ندارد! و چه خوب ما را خریدار مردی میکند که خود خریدار دل مردمانش بوده و هست! من عاشق شدم! عاشق برادر احمد (متوسلیان)، عاشق اطرافیان او، عاشق مردمانش و عاشق حال خوبشان عاشق آن بخش از تاریخ که قهرمانی از جنس مردم را در خودش گم کرد و چنان رازی سر به مهر برایمان نگهش داشت. برای مایی که در میان هیاهوی قدرت و ثروت و غبار آلودگی این شهر دستمان بر زمین و زمان بسته شده است. ای کاش چراغهای سالن روشن نمیشد. ای کاش سینما ما را برای همیشه در همان حالهایی که موقع تماشای فیلمهای دوست داشتنیمان داشتیم، جادو میکرد و نگهمان میداشت. ای کاش آن مرد در قاب آخر فیلم ظاهر میگشت و ما را این چنین منتظر نمیگذاشت. آخر امروز خیلی نیازش داشتیم! ایکاش...