کنستانسیا

کنستانسیا

وقت برگشت احساس می کنم که برای ما همین شهر باقی مانده، شهری که با وجود تاخت‌وتازهای تجاری که بهشان اشاره کردم خودمان ساخته‌ایم و در ساختن آن از سیاهان کمک گرفتیم آن هم با وجود تمایل خودشان چون این سیاهان به میل خودشان از آفریقا سفر نکرده بودند (البته اگر این جور حرف زدن از پناهندگان درست باشد) بلکه آنها را با زنجیر از سرزمین خودشان بیرون کشیدند. گاهی اوقات همان‌طور که روی صندلی تاب می‌خورم و برای غلبه بر گرما به گذر آرام روز فکر می‌کنم، یا وقتی از بالای آتلانتا رد می‌شوم و سعی می‌کنم آن پایین تکه‌پاره‌های سوخته گذشته را پیدا کنم، از این پیرمرد خواب‌آلود که خودم باشم می‌پرسم آیا ما تاوان گناهمان را داده‌ایم؟ چطور می‌توانیم از شر این ماجرا خلاص بشویم. یا شاید آسایش ما در گرو این است که یاد بگیریم با این گناه تا ابد زندگی کنیم؟ از خودم می‌پرسم ایام توبه‌ای که آن خشونت تاریخی بر دوش ما می‌گذارد چقدر طول خواهد کشید؟ کی رخصت استراحت به ما می‌دهد؟ من چندان سروکاری با سیاهان ساوانا ندارم، فقط وقتی ناچار باشم با آنها حرف می‌زنم. اما این فکر دست از سرم برنمی‌دارد که تاریخ ما سرانجام به کجا می‌کشد، مسوولیت فردی من در قبال بیدادی که خودم مرتکب نشده‌ام تا کجا می‌تواند، یا باید کشیده شود؟

وقت برگشت احساس می کنم که برای ما همین شهر باقی مانده، شهری که با وجود تاخت‌وتازهای تجاری که بهشان اشاره کردم خودمان ساخته‌ایم و در ساختن آن از سیاهان کمک گرفتیم آن هم با وجود تمایل خودشان چون این سیاهان به میل خودشان از آفریقا سفر نکرده بودند (البته اگر این جور حرف زدن از پناهندگان درست باشد) بلکه آنها را با زنجیر از سرزمین خودشان بیرون کشیدند. گاهی اوقات همان‌طور که روی صندلی تاب می‌خورم و برای غلبه بر گرما به گذر آرام روز فکر می‌کنم، یا وقتی از بالای آتلانتا رد می‌شوم و سعی می‌کنم آن پایین تکه‌پاره‌های سوخته گذشته را پیدا کنم، از این پیرمرد خواب‌آلود که خودم باشم می‌پرسم آیا ما تاوان گناهمان را داده‌ایم؟ چطور می‌توانیم از شر این ماجرا خلاص بشویم. یا شاید آسایش ما در گرو این است که یاد بگیریم با این گناه تا ابد زندگی کنیم؟ از خودم می‌پرسم ایام توبه‌ای که آن خشونت تاریخی بر دوش ما می‌گذارد چقدر طول خواهد کشید؟ کی رخصت استراحت به ما می‌دهد؟ من چندان سروکاری با سیاهان ساوانا ندارم، فقط وقتی ناچار باشم با آنها حرف می‌زنم. اما این فکر دست از سرم برنمی‌دارد که تاریخ ما سرانجام به کجا می‌کشد، مسوولیت فردی من در قبال بیدادی که خودم مرتکب نشده‌ام تا کجا می‌تواند، یا باید کشیده شود؟