سندرز به مرکز صحنه می‌آید

سندرز به مرکز صحنه می‌آید

محمد هدایتی- برنی سندرز پدیده انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکاست. در عصری که سیاستمداران و احزاب روز به روز بیشتر به هم شبیه می‌شوند و حتی سیاست حزبی در نوعی بحران به سر می‌برد، سندرز صدای متفاوتی است. مخالفینش حرف‌هایش را رادیکال و خطرناک می‌دانند. در یکی از سخنرانی‌ها خیلی ساده پاسخ داد(نقل به مضمون) «‌اینکه من می‌گویم نابرابری‌ها باید کاهش یابد، توزیع امکانات و مواهب چنین نامتقارن نباشد، کجایش رادیکال است». می‌گوید به دنبال احیای طبقه متوسط است؛ طبقه‌ای که دارد له می‌شود. با این حال این سخنان را بر نمی‌تابند و او را خطرناک جلوه می‌دهند. پدیده سندرز اما نشان‌دهنده واقعیت دیگری هم هست. سندرز سیاستمدار جوانی نیست، تقریبا نزدیک به چهار دهه سیاست‌ورزی را تجربه کرده است. در این مدت زمان طولانی، تقریبا بر همین مواضع بوده است. از دهه‌ها پیش. حتی در دوره ریگان از لزوم اتخاذ سیاست‌هایی دولتی برای کاستن از نابرابری‌ها گفته است. چرا تاکنون دیده نشده است؟. به نظرم پرسش مهمی است. شاید یک پاسخ به چنین پرسشی به ساخت سیاسی خاص آمریکا اشاره داشته باشد. در این ساخت پیچیده و نهادینه شده، افراد با مواضع متفاوت حذف نخواهند شد (هرچند در آمریکای دهه 50 و در دوره مک کارتیسم چنین اتفاقی هم افتاد) اما نادیده گرفته می‌شوند. یعنی شیوه نهادینه‌سازی امر سیاسی و ساخت قلمرو سیاست به گونه‌ای است که افراد با مواضع متفاوت اساسا دیده نمی‌شوند. آن گوشه‌ها هستند. بعضا فریاد می‌زنند. اما گوش شنوایی برای آنها نیست. این ویژگی نشان‌دهنده قوت نظام سیاسی است؛ قوتی نه الزاما مطلوب و در راستای ارزش‌های دموکراتیک‌ بلکه اتفاقا در پاره‌ای موارد خطرناک. برنی سندرز در تمام این سال‌ها بود‌ اما نمی‌شد او را دید. آمریکایی‌ها باید خوشحال باشند که سندرز بالاخره به مرکز صحنه آمده است و چه انتخاب شود و چه نه آمریکا به صدای متفاوتی نیاز داشت؛ صدایی که نماینده گروه‌های قدرتمند و ثروتمند نباشد.

محمد هدایتی- برنی سندرز پدیده انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکاست. در عصری که سیاستمداران و احزاب روز به روز بیشتر به هم شبیه می‌شوند و حتی سیاست حزبی در نوعی بحران به سر می‌برد، سندرز صدای متفاوتی است. مخالفینش حرف‌هایش را رادیکال و خطرناک می‌دانند. در یکی از سخنرانی‌ها خیلی ساده پاسخ داد(نقل به مضمون) «‌اینکه من می‌گویم نابرابری‌ها باید کاهش یابد، توزیع امکانات و مواهب چنین نامتقارن نباشد، کجایش رادیکال است». می‌گوید به دنبال احیای طبقه متوسط است؛ طبقه‌ای که دارد له می‌شود. با این حال این سخنان را بر نمی‌تابند و او را خطرناک جلوه می‌دهند. پدیده سندرز اما نشان‌دهنده واقعیت دیگری هم هست. سندرز سیاستمدار جوانی نیست، تقریبا نزدیک به چهار دهه سیاست‌ورزی را تجربه کرده است. در این مدت زمان طولانی، تقریبا بر همین مواضع بوده است. از دهه‌ها پیش. حتی در دوره ریگان از لزوم اتخاذ سیاست‌هایی دولتی برای کاستن از نابرابری‌ها گفته است. چرا تاکنون دیده نشده است؟. به نظرم پرسش مهمی است. شاید یک پاسخ به چنین پرسشی به ساخت سیاسی خاص آمریکا اشاره داشته باشد. در این ساخت پیچیده و نهادینه شده، افراد با مواضع متفاوت حذف نخواهند شد (هرچند در آمریکای دهه 50 و در دوره مک کارتیسم چنین اتفاقی هم افتاد) اما نادیده گرفته می‌شوند. یعنی شیوه نهادینه‌سازی امر سیاسی و ساخت قلمرو سیاست به گونه‌ای است که افراد با مواضع متفاوت اساسا دیده نمی‌شوند. آن گوشه‌ها هستند. بعضا فریاد می‌زنند. اما گوش شنوایی برای آنها نیست. این ویژگی نشان‌دهنده قوت نظام سیاسی است؛ قوتی نه الزاما مطلوب و در راستای ارزش‌های دموکراتیک‌ بلکه اتفاقا در پاره‌ای موارد خطرناک. برنی سندرز در تمام این سال‌ها بود‌ اما نمی‌شد او را دید. آمریکایی‌ها باید خوشحال باشند که سندرز بالاخره به مرکز صحنه آمده است و چه انتخاب شود و چه نه آمریکا به صدای متفاوتی نیاز داشت؛ صدایی که نماینده گروه‌های قدرتمند و ثروتمند نباشد.