بیا با جغد‌ها درباره دیابت تحقیق کنیم

بیا با جغد‌ها درباره دیابت تحقیق کنیم

بار قبل روی تخت دراز کشیده بودم که غده‌ای زیر قفسه سینه‌ام پیدا کردم. انگار یک تخم‌مرغ پخته کرده بودند زیر پوستم. فکر کردم، سرطان! یک تلفن و 20 دقیقه بعد با پیرهن بالا زده دراز کشیدم روی تخت معاینه. دکتر گفت: «هیچی نیست. یه غده کوچولوی چربی. سگ‌ها هم خیلی وقت‌ها از اینها در می‌آرن» به چیزهای دیگری فکر کردم که سگ‌ها دارند ولی من علاقه‌ای به‌شان ندارم: ناخن اضافی پنجه مثلا. کرم قلاب دار! «می‌تونم درش بیارم؟» «فکر کنم بتونی، ولی برای چی می‌خوای درش بیاری؟» جوری رفتار کرد که بابت تصور درآوردنش هم احساس حماقت و نفهمی کردم. گفتم «درست می‌گین. مایوم رو یه‌کم می‌کشم بالاتر» وقتی گفتم غده بزرگ‌تر می‌شود یا نه دکتر آرام فشارش داد: «بزرگ‌تر؟ حتما، شاید» «خیلی بزرگ‌تر می‌شه؟» «نه» پرسیدم «چرا نه؟» بعد با لحنی بی‌حوصله گفت: «نمی‌دونم. چرا درخت‌ها نمی‌رسن به آسمون؟»

بار قبل روی تخت دراز کشیده بودم که غده‌ای زیر قفسه سینه‌ام پیدا کردم. انگار یک تخم‌مرغ پخته کرده بودند زیر پوستم. فکر کردم، سرطان! یک تلفن و 20 دقیقه بعد با پیرهن بالا زده دراز کشیدم روی تخت معاینه. دکتر گفت: «هیچی نیست. یه غده کوچولوی چربی. سگ‌ها هم خیلی وقت‌ها از اینها در می‌آرن» به چیزهای دیگری فکر کردم که سگ‌ها دارند ولی من علاقه‌ای به‌شان ندارم: ناخن اضافی پنجه مثلا. کرم قلاب دار! «می‌تونم درش بیارم؟» «فکر کنم بتونی، ولی برای چی می‌خوای درش بیاری؟» جوری رفتار کرد که بابت تصور درآوردنش هم احساس حماقت و نفهمی کردم. گفتم «درست می‌گین. مایوم رو یه‌کم می‌کشم بالاتر» وقتی گفتم غده بزرگ‌تر می‌شود یا نه دکتر آرام فشارش داد: «بزرگ‌تر؟ حتما، شاید» «خیلی بزرگ‌تر می‌شه؟» «نه» پرسیدم «چرا نه؟» بعد با لحنی بی‌حوصله گفت: «نمی‌دونم. چرا درخت‌ها نمی‌رسن به آسمون؟»