آسیا به آموزگاران ارج بیشتری می‌دهد

آسیا به آموزگاران ارج بیشتری می‌دهد

: مهدی بهلولیدر گفت‌و‌گو درباره چگونگی بهبود استانداردهای آموزشی، نقش آموزگاران، سرنوشت‌ساز است. در واقع در سال‌های اخیر این نکته به حقیقتی تبدیل شده که جذب افراد کیفی و به خوبی آموزش‌دیده به پیشه آموزش، شرط لازم افزایش استانداردهای آموزشی است. در فنلاند و سنگاپور آموزگاران از میان بهترین دانش‌آموختگان و همه با مدرک فوق‌لیسانس استخدام می‌شوند. یک راه روشن و ساده این کشورها در جذب بهترین و باهوش‌ترین افراد به آموزش، پرداخت حقوق خوب به آنان است. همان‌گونه که در پژوهش پیشینم نشان داده‌ام، پیوستگی اثبات‌پذیری میان سطح حقوق آموزگاران یک کشور و پیشینه کار آموزشی‌شان وجود دارد اما اندازه‌گیری نفوذ جایگاه آموزگاران بر نیروهای اجتماعی و فرهنگی که روشن می‌کند ما تا چه اندازه به آموزگاران ارج می‌نهیم، کار دشوارتری است. از این رو بسیار مهم است که بکوشیم و اینچنین عمل کنیم چراکه باهوش‌ترین دانش‌آموختگان در برابر درخواست بهترین کارفرمایان، تمایلی به پیوستن به پیشه آموزش نخواهند داشت؛ پیشه‌ای که نزد مردم دست‌کم گرفته می‌شود یا از دید دانش‌آموختگان، گزینه‌ای درجه 2 به شمار می‌رود. حکومت‌هایی که در جذب بهترین افراد به آموزش جدی هستند باید- در کنار سازه‌های دیگری همچون حقوق‌شان صادقانه به جایگاه آموزگاران نیز بیندیشند. سنجش‌های جهانی زیادی همچون آزمون‌های جهانی پیزا برای بررسی عملکرد آموزشی وجود دارند اما تاکنون پژوهشی همه‌جانبه درباره جایگاه آموزگاران انجام نشده است. در میان مردم، معمول است که از دوره از بین رفته سخن بگویند که آموزگاران ارج و احترام داشتند یا احساس کنند تنها کشور خودشان است که از ارج‌نهی به آموزگاران که سزاوار آن هستند، دست برداشته است. اما تاکنون، گواه بسیار اندکی به دست آمده که درستی این برداشت را نشان دهد. بنیاد GEMS، با خبر از این کمبود، به من ماموریت داد تا نخستین سنجش بزرگ جهانی جایگاه آموزگاران، با عنوان «پژوهش جهانی 2013 درباره جایگاه آموزگاران» را سرپرستی کنم. در 21 کشور آسیا، اروپا، آمریکای جنوبی و اروپای شرقی، از حدود 21 هزار نفر، با پرسش‌هایی یکسان، نظرسنجی انجام شد. برای ارزیابی جایگاه اجتماعی آموزگاران، از مردم خواستیم که آموزگاران را در برابر افراد دیگری همچون پزشکان، حقوقدانان و کتابداران رتبه‌بندی کنند. ما پرسشی را پرسیدیم که تا قلب نگاه به آموزگاران، پیش می‌رود: آیا شما کودک خودتان را تشویق خواهید کرد که آموزگار شود؟ همچنین پرسیدیم که در یک دنیای عادلانه، به آموزگاران باید چقدر حقوق بدهند؟ این نظرسنجی، در پایان در شاخصی خلاصه شد و 21 کشور حاضر در نظرسنجی، با توجه به آن، درجه‌بندی شدند. نتیجه‌های به‌دست آمده، سراسر، پیش‌بینی‌پذیر نبودند. آموزگاران در چین و یونان بالاترین و در اسراییل و برزیل پایین‌ترین جایگاه را داشتند. بیشتر کشورهای اروپایی، از آن میان انگلستان و آمریکا، در زیر میانه این شاخص قرار گرفتند اما انگلستان، در شاخص جایگاه آموزگاران، از بیشتر کشورهای اروپایی از جمله فنلاند و همچنین کشورهای دیگر با سرانه GDP همسان، همچون آلمان و فرانسه، بالاتر بود. آموزگاران دبیرستانی انگلستان در سنجش با هر کشور دیگر اروپایی در نظرسنجی، از جایگاه بالاتری برخوردار بودند. بریتانیایی‌ها، همانند بیشتر کشورهای دیگر در نظرسنجی، احتمال بیشتری داشت تا آموزگاران را با پرستاران و کارگران اجتماعی مقایسه کنند و پیرامون یک‌چهارم آنان، بچه‌شان را تشویق خواهند کرد تا آموزگار شوند که گرچه نسبت کمی است اما از نسبت آلمان، فرانسه و فنلاند، بالاتر است. ولی چرا آموزگاران انگلستان، در سنجش با کشورهای دیگر اروپایی، از جایگاه نسبی بالایی برخوردارند؟ پاسخ بی‌کم‌و‌کاست به این پرسش، کار دشواری است اما نکته نخست اینکه آموزگاران انگلستان، از کشورهای دیگر اروپایی- از آن میان ایتالیا، پرتغال، اسپانیا و فرانسه- درآمد بیشتری دارند. نکته دوم اینکه آموزش‌وپرورش انگلستان در سال‌های اخیر، سخت بر دستیابی به اهدافش متمرکز شده پس درکی همگانی به وجود آمده که به خاطر آن، آموزش تبدیل به پیشه‌ای توانفرسا و مهم شده است. نکته پایانی اینکه کامیابی نسبی بریتانیا در سنجش با دیگر کشورها در اروپا، می‌تواند بیشتر به احساس ناخرسندی همسایه‌هایمان از وضعیت آموزشی‌شان برگردد. در فرانسه و آلمان درباره کیفیت سیستم‌های آموزشی‌شان، بحث‌های همگانی تند و تیزی رخ داده است که این امر می‌تواند اثر بدی بر جایگاه آموزگاران گذاشته باشد. در هر دو این کشورها پس از اینکه در رتبه‌بندی پیزا، نتیجه‌های ناامیدانه‌ای به دست آمد یک دوره واکاوی ملی درباره استانداردهای آموزشی رخ داد که در انگلستان نبود. در انگلستان، جایگاه مدیران مدرسه از هر کشور دیگری بالاتر بود. این شاید به این موضوع بازگردد که در انگلستان، طی چند سال گذشته، با پدیده «رییس برتر» روبه‌رو بوده‌ایم و مدیران مدرسه، همچون کارگزاران دگرگونی در سیستم آموزش‌وپرورش دیده شده‌اند. این فرق دارد با فرهنگ کشورهای دیگری که به مدیران مدرسه، بیشتر به عنوان مجری نگاه می‌کنند تا رهبران آموزشی. در بیشتر کشورها در نظرسنجی، سلسله مراتبی آشکار دیده می‌شد: به مدیران مدرسه، بیش از همه ارج داده می‌شد، پس از آنان آموزگاران دبیرستانی و سپس آموزگارانی دبستان. (گرچه نه در فرانسه، چین، ترکیه و آمریکا که آموزگاران دبستانی بالاتر از همکاران دبیرستانی‌شان می‌نشینند.) در بیشتر کشورها، مردم احساس می‌کردند که باید آموزگاران، حقوق بالاتری داشته باشند- گرچه استثناهایی هم وجود داشت. فرانسه، آمریکا و ژاپن، فکر می‌کردند آنان باید حقوق کمتری دریافت کنند. دست کم نیمی از همه مردم در نظرسنجی از عملکرد مرتبط با حقوق برای آموزگاران دفاع می‌کردند. در دوسوم کشورهای نظرسنجی‌شده، احتمال بیشتری داشت که آموزگاران با کارگران اجتماعی سنجیده شوند. درخور درنگ اینکه در آمریکا آموزگاران بیشتر با کتابداران مقایسه می‌شدند. شاید از این رو که کتابخانه‌ها در بسیاری از شهرهای میانی آمریکا، نزدیک به مدرسه‌ها قرار دارند. این سنجش‌ها نشان می‌دهند که باید پیشرفت‌های زیادی شود تا آموزگاران در همان رده حقوقدانان و پزشکان به حساب آورده شوند اما میان کشورهای شرقی و غربی، تفاوت‌های بسیار زیادی است. گذشته از استثنای یونان، آموزگاران در چین، کره‌جنوبی، مصر، ترکیه و سنگاپور، از آمریکا و هر کشور اروپایی دیگری در نظرسنجی جایگاه بالاتری داشتند. در کشورهای اروپایی، بین 10 تا 25 درصد از مردم باور داشتند که شاگردان آموزگاران را ارج می‌نهند. در مقایسه با 75 درصد در چین. کمتر از 20 درصد از آلمانی‌ها، فرزندشان را تشویق خواهند کرد تا آموزگار شوند در مقایسه با نزدیک به 50 درصد چین. از میان همه کشورهای نظرسنجی شده، تنها مردم چین گرایش به مقایسه آموزگاران با پزشکان داشتند. به نظر می‌رسد اینجا موضوع‌های فرهنگی دست‌اندرکار باشند. در جوامع آسیایی به ویژه در چین با آموزش با احترام برخورد می‌شود. این یافته‌ها، در این زمانه سختگیری، پیام‌های مهمی برای حکومت‌ها هم دارند. هیچ پیوستگی آشکاری میان جایگاه آموزگاران و نتایج دانش‌آموزی [در آزمون‌های جهانی] به دست نیامد. دلیل آن تا اندازه زیادی این است که در برخی کشورها، جایگاه حرفه‌ای، از پاداش‌ها، جداناشدنی‌اند. بگذریم از اینکه در کشورهای دیگر، جایگاه حرفه‌ای سراسر با میزان دریافتی روشن می‌شود. پیام این یافته‌ها این است که حکومت‌ها نمی‌توانند انتظار داشته باشند که بهبود جایگاه آموزگاران، در نبود آموزگارانی که به خوبی پاداش می‌گیرند، به نتایج دانش‌آموزی بهتری بینجامد. معرفی آموزش، به عنوان پیشه‌ای که پاداش‌هایش، تنها از ارج‌گذاری اجتماعی به دست می‌آید، محکوم به شکست است. بی‌مایه فطیر است و حکومت‌ها نمی‌توانند از آموزگاران بخواهند که با دریافتی کم، کار بیشتری انجام دهند. با این همه این سخن به ناگزیر درخواست سرراستی برای افزایش حقوق همه آموزگاران کنونی نیست. آنچه ما می‌خواهیم برای بسیاری از توانمندترین دانش‌آموختگان‌مان است تا به این پیشه پا بگذارند و با شاگردان‌شان به بهترین نحو کار کنند. تنها زمانی خواهیم توانست آنان را جذب کنیم که آموزش همچون پیشه‌ای نگریسته شود که هم دریافتی بالا دارد و هم جایگاه برتر. دید خود من این است که ما در انگلستان نخواهیم توانست جایگاه آموزگاران را بهبود بخشیم مگر اینکه آموزش به عنوان یک پیشه، ارج نهاده شود. حقوقدانان و پزشکان، گروه‌های حرفه‌ای خودشان همچون «جامعه حقوق» و «انجمن فراگیر پزشکان» را دارند. این سازمان‌ها، حرفه‌شان را نمایندگی می‌کنند، همچنین رفتار اعضایشان را در نظر می‌گیرند. اگر روشن شود که یک پزشک، استانداردهای حرفه‌ای را زیرپا گذاشته «انجمن فراگیر پزشکان» می‌تواند برای او مجازات در نظر بگیرد. بنابراین این گروه‌ها، از سوی مردم محترم‌اند، از جهتی که اتحادیه‌ها نیستند زیرا در طرف مردم دیده و دانسته می‌شوند. در اینکه چگونه جایگاه آموزش را افزایش دهیم، ایده‌های گوناگونی وجود دارد. با انتشار «شاخص جایگاه جهانی آموزگار» (Globa- Teacher Status Index) در سال 2013، امیدواریم چنین گفت‌و‌گوهایی را دامن زنیم. از وزیران آموزش‌وپرورش تا اتاق‌های پرسنل؛ اینکه چگونه می‌توانیم باعث دگرگشتی در جایگاه آموزگار شویم، جایگاهی که نسل بعدی به آن نیاز دارد و خود آموزگاران سزاوار آن هستند. برداشتی از مقاله پیتر دالتون

: مهدی بهلولیدر گفت‌و‌گو درباره چگونگی بهبود استانداردهای آموزشی، نقش آموزگاران، سرنوشت‌ساز است. در واقع در سال‌های اخیر این نکته به حقیقتی تبدیل شده که جذب افراد کیفی و به خوبی آموزش‌دیده به پیشه آموزش، شرط لازم افزایش استانداردهای آموزشی است. در فنلاند و سنگاپور آموزگاران از میان بهترین دانش‌آموختگان و همه با مدرک فوق‌لیسانس استخدام می‌شوند. یک راه روشن و ساده این کشورها در جذب بهترین و باهوش‌ترین افراد به آموزش، پرداخت حقوق خوب به آنان است. همان‌گونه که در پژوهش پیشینم نشان داده‌ام، پیوستگی اثبات‌پذیری میان سطح حقوق آموزگاران یک کشور و پیشینه کار آموزشی‌شان وجود دارد اما اندازه‌گیری نفوذ جایگاه آموزگاران بر نیروهای اجتماعی و فرهنگی که روشن می‌کند ما تا چه اندازه به آموزگاران ارج می‌نهیم، کار دشوارتری است. از این رو بسیار مهم است که بکوشیم و اینچنین عمل کنیم چراکه باهوش‌ترین دانش‌آموختگان در برابر درخواست بهترین کارفرمایان، تمایلی به پیوستن به پیشه آموزش نخواهند داشت؛ پیشه‌ای که نزد مردم دست‌کم گرفته می‌شود یا از دید دانش‌آموختگان، گزینه‌ای درجه 2 به شمار می‌رود. حکومت‌هایی که در جذب بهترین افراد به آموزش جدی هستند باید- در کنار سازه‌های دیگری همچون حقوق‌شان صادقانه به جایگاه آموزگاران نیز بیندیشند. سنجش‌های جهانی زیادی همچون آزمون‌های جهانی پیزا برای بررسی عملکرد آموزشی وجود دارند اما تاکنون پژوهشی همه‌جانبه درباره جایگاه آموزگاران انجام نشده است. در میان مردم، معمول است که از دوره از بین رفته سخن بگویند که آموزگاران ارج و احترام داشتند یا احساس کنند تنها کشور خودشان است که از ارج‌نهی به آموزگاران که سزاوار آن هستند، دست برداشته است. اما تاکنون، گواه بسیار اندکی به دست آمده که درستی این برداشت را نشان دهد. بنیاد GEMS، با خبر از این کمبود، به من ماموریت داد تا نخستین سنجش بزرگ جهانی جایگاه آموزگاران، با عنوان «پژوهش جهانی 2013 درباره جایگاه آموزگاران» را سرپرستی کنم. در 21 کشور آسیا، اروپا، آمریکای جنوبی و اروپای شرقی، از حدود 21 هزار نفر، با پرسش‌هایی یکسان، نظرسنجی انجام شد. برای ارزیابی جایگاه اجتماعی آموزگاران، از مردم خواستیم که آموزگاران را در برابر افراد دیگری همچون پزشکان، حقوقدانان و کتابداران رتبه‌بندی کنند. ما پرسشی را پرسیدیم که تا قلب نگاه به آموزگاران، پیش می‌رود: آیا شما کودک خودتان را تشویق خواهید کرد که آموزگار شود؟ همچنین پرسیدیم که در یک دنیای عادلانه، به آموزگاران باید چقدر حقوق بدهند؟ این نظرسنجی، در پایان در شاخصی خلاصه شد و 21 کشور حاضر در نظرسنجی، با توجه به آن، درجه‌بندی شدند. نتیجه‌های به‌دست آمده، سراسر، پیش‌بینی‌پذیر نبودند. آموزگاران در چین و یونان بالاترین و در اسراییل و برزیل پایین‌ترین جایگاه را داشتند. بیشتر کشورهای اروپایی، از آن میان انگلستان و آمریکا، در زیر میانه این شاخص قرار گرفتند اما انگلستان، در شاخص جایگاه آموزگاران، از بیشتر کشورهای اروپایی از جمله فنلاند و همچنین کشورهای دیگر با سرانه GDP همسان، همچون آلمان و فرانسه، بالاتر بود. آموزگاران دبیرستانی انگلستان در سنجش با هر کشور دیگر اروپایی در نظرسنجی، از جایگاه بالاتری برخوردار بودند. بریتانیایی‌ها، همانند بیشتر کشورهای دیگر در نظرسنجی، احتمال بیشتری داشت تا آموزگاران را با پرستاران و کارگران اجتماعی مقایسه کنند و پیرامون یک‌چهارم آنان، بچه‌شان را تشویق خواهند کرد تا آموزگار شوند که گرچه نسبت کمی است اما از نسبت آلمان، فرانسه و فنلاند، بالاتر است. ولی چرا آموزگاران انگلستان، در سنجش با کشورهای دیگر اروپایی، از جایگاه نسبی بالایی برخوردارند؟ پاسخ بی‌کم‌و‌کاست به این پرسش، کار دشواری است اما نکته نخست اینکه آموزگاران انگلستان، از کشورهای دیگر اروپایی- از آن میان ایتالیا، پرتغال، اسپانیا و فرانسه- درآمد بیشتری دارند. نکته دوم اینکه آموزش‌وپرورش انگلستان در سال‌های اخیر، سخت بر دستیابی به اهدافش متمرکز شده پس درکی همگانی به وجود آمده که به خاطر آن، آموزش تبدیل به پیشه‌ای توانفرسا و مهم شده است. نکته پایانی اینکه کامیابی نسبی بریتانیا در سنجش با دیگر کشورها در اروپا، می‌تواند بیشتر به احساس ناخرسندی همسایه‌هایمان از وضعیت آموزشی‌شان برگردد. در فرانسه و آلمان درباره کیفیت سیستم‌های آموزشی‌شان، بحث‌های همگانی تند و تیزی رخ داده است که این امر می‌تواند اثر بدی بر جایگاه آموزگاران گذاشته باشد. در هر دو این کشورها پس از اینکه در رتبه‌بندی پیزا، نتیجه‌های ناامیدانه‌ای به دست آمد یک دوره واکاوی ملی درباره استانداردهای آموزشی رخ داد که در انگلستان نبود. در انگلستان، جایگاه مدیران مدرسه از هر کشور دیگری بالاتر بود. این شاید به این موضوع بازگردد که در انگلستان، طی چند سال گذشته، با پدیده «رییس برتر» روبه‌رو بوده‌ایم و مدیران مدرسه، همچون کارگزاران دگرگونی در سیستم آموزش‌وپرورش دیده شده‌اند. این فرق دارد با فرهنگ کشورهای دیگری که به مدیران مدرسه، بیشتر به عنوان مجری نگاه می‌کنند تا رهبران آموزشی. در بیشتر کشورها در نظرسنجی، سلسله مراتبی آشکار دیده می‌شد: به مدیران مدرسه، بیش از همه ارج داده می‌شد، پس از آنان آموزگاران دبیرستانی و سپس آموزگارانی دبستان. (گرچه نه در فرانسه، چین، ترکیه و آمریکا که آموزگاران دبستانی بالاتر از همکاران دبیرستانی‌شان می‌نشینند.) در بیشتر کشورها، مردم احساس می‌کردند که باید آموزگاران، حقوق بالاتری داشته باشند- گرچه استثناهایی هم وجود داشت. فرانسه، آمریکا و ژاپن، فکر می‌کردند آنان باید حقوق کمتری دریافت کنند. دست کم نیمی از همه مردم در نظرسنجی از عملکرد مرتبط با حقوق برای آموزگاران دفاع می‌کردند. در دوسوم کشورهای نظرسنجی‌شده، احتمال بیشتری داشت که آموزگاران با کارگران اجتماعی سنجیده شوند. درخور درنگ اینکه در آمریکا آموزگاران بیشتر با کتابداران مقایسه می‌شدند. شاید از این رو که کتابخانه‌ها در بسیاری از شهرهای میانی آمریکا، نزدیک به مدرسه‌ها قرار دارند. این سنجش‌ها نشان می‌دهند که باید پیشرفت‌های زیادی شود تا آموزگاران در همان رده حقوقدانان و پزشکان به حساب آورده شوند اما میان کشورهای شرقی و غربی، تفاوت‌های بسیار زیادی است. گذشته از استثنای یونان، آموزگاران در چین، کره‌جنوبی، مصر، ترکیه و سنگاپور، از آمریکا و هر کشور اروپایی دیگری در نظرسنجی جایگاه بالاتری داشتند. در کشورهای اروپایی، بین 10 تا 25 درصد از مردم باور داشتند که شاگردان آموزگاران را ارج می‌نهند. در مقایسه با 75 درصد در چین. کمتر از 20 درصد از آلمانی‌ها، فرزندشان را تشویق خواهند کرد تا آموزگار شوند در مقایسه با نزدیک به 50 درصد چین. از میان همه کشورهای نظرسنجی شده، تنها مردم چین گرایش به مقایسه آموزگاران با پزشکان داشتند. به نظر می‌رسد اینجا موضوع‌های فرهنگی دست‌اندرکار باشند. در جوامع آسیایی به ویژه در چین با آموزش با احترام برخورد می‌شود. این یافته‌ها، در این زمانه سختگیری، پیام‌های مهمی برای حکومت‌ها هم دارند. هیچ پیوستگی آشکاری میان جایگاه آموزگاران و نتایج دانش‌آموزی [در آزمون‌های جهانی] به دست نیامد. دلیل آن تا اندازه زیادی این است که در برخی کشورها، جایگاه حرفه‌ای، از پاداش‌ها، جداناشدنی‌اند. بگذریم از اینکه در کشورهای دیگر، جایگاه حرفه‌ای سراسر با میزان دریافتی روشن می‌شود. پیام این یافته‌ها این است که حکومت‌ها نمی‌توانند انتظار داشته باشند که بهبود جایگاه آموزگاران، در نبود آموزگارانی که به خوبی پاداش می‌گیرند، به نتایج دانش‌آموزی بهتری بینجامد. معرفی آموزش، به عنوان پیشه‌ای که پاداش‌هایش، تنها از ارج‌گذاری اجتماعی به دست می‌آید، محکوم به شکست است. بی‌مایه فطیر است و حکومت‌ها نمی‌توانند از آموزگاران بخواهند که با دریافتی کم، کار بیشتری انجام دهند. با این همه این سخن به ناگزیر درخواست سرراستی برای افزایش حقوق همه آموزگاران کنونی نیست. آنچه ما می‌خواهیم برای بسیاری از توانمندترین دانش‌آموختگان‌مان است تا به این پیشه پا بگذارند و با شاگردان‌شان به بهترین نحو کار کنند. تنها زمانی خواهیم توانست آنان را جذب کنیم که آموزش همچون پیشه‌ای نگریسته شود که هم دریافتی بالا دارد و هم جایگاه برتر. دید خود من این است که ما در انگلستان نخواهیم توانست جایگاه آموزگاران را بهبود بخشیم مگر اینکه آموزش به عنوان یک پیشه، ارج نهاده شود. حقوقدانان و پزشکان، گروه‌های حرفه‌ای خودشان همچون «جامعه حقوق» و «انجمن فراگیر پزشکان» را دارند. این سازمان‌ها، حرفه‌شان را نمایندگی می‌کنند، همچنین رفتار اعضایشان را در نظر می‌گیرند. اگر روشن شود که یک پزشک، استانداردهای حرفه‌ای را زیرپا گذاشته «انجمن فراگیر پزشکان» می‌تواند برای او مجازات در نظر بگیرد. بنابراین این گروه‌ها، از سوی مردم محترم‌اند، از جهتی که اتحادیه‌ها نیستند زیرا در طرف مردم دیده و دانسته می‌شوند. در اینکه چگونه جایگاه آموزش را افزایش دهیم، ایده‌های گوناگونی وجود دارد. با انتشار «شاخص جایگاه جهانی آموزگار» (Globa- Teacher Status Index) در سال 2013، امیدواریم چنین گفت‌و‌گوهایی را دامن زنیم. از وزیران آموزش‌وپرورش تا اتاق‌های پرسنل؛ اینکه چگونه می‌توانیم باعث دگرگشتی در جایگاه آموزگار شویم، جایگاهی که نسل بعدی به آن نیاز دارد و خود آموزگاران سزاوار آن هستند. برداشتی از مقاله پیتر دالتون