خاطرات من و صادق
موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر به مناسبت نخستین سالگرد درگذشت یکی از بنیانگذاران خود، دکتر سیدمحمد صادق طباطبایی یادمانی در سالن اجتماعات و گردهماییهای فرهنگی شهر کتاب در ساختمان فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزار کرد که ضمن آن سخنرانان در زمانی دو ساعته به بازگویی یاد و خاطرات خود از دکتر طباطبایی و معرفی بیشتر او پرداختند.مهدی فیروزان، مدیرعامل شهر کتاب، لوریس چکناواریان، آهنگساز و موسیقیدان، دکتر غزاله طباطبایی، تنها دختر صادق طباطبایی و همچنین حجتالاسلام سیدمحمود دعایی با بیان شیرین و اثرگذار خود از خاطرات سالهای همکاری با صادق طباطبایی گفت ضمن اینکه حجتالاسلام دکتر مقدم، مهندس کاشفی، دکتر علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و دکتر جعفری که همگی از سالهای پیش از انقلاب و رهبران آلمان با دکتر صادق طباطبایی دوست و دمخور بودهاند هر یک از خاطرات و یادهای خود گوشههایی از خلقیات و باورهای آن روانشاد را در اختیار حاضران قرار دادند. بنده نیز به عنوان دوست قدیمی دکتر طباطبایی قرار بود سخنران باشم که به دلیل کمی وقت به این امر توفیق نیافتم که متن آن را در زیر میخوانید: 55 سال پیش سال 1339 ما دو طباطبایی کلاس پنجم یا 11 دبیرستان حکمت قم بودیم و این شباهت نام خانوادگی، ما را به هم نزدیکتر و دوستیمان را مستحکمتر کرد. بیشتر درس خواندنها یا در خانه ما یا در منزل آیتالله طباطباییسلطانی اتفاق میافتاد. ما در پایان سال تحصیلی از قم به تهران آمدیم اما رشته ارتباطیمان همچنان در جریان و به روز بود تا آنکه صادق خبر از رفتنش به بیروت نزد دایی جان موسی و سپس ادامه تحصیل در آلمان داد. در سالهای اوایل دهه 40 که او در آلمان و من در انگلیس بودم هر از گاهی گفتوگویی تلفنی یا دیداری کوتاه دست میداد که همواره مغتنم و به یادماندنی بود. سالهای اشتغال و عیالواری، ما را از یکدیگر دور و بیخبر کرد تا آنکه روز 12 بهمن 1357 بر فراز پلکان هواپیمای ایرفرانس که امام خمینی (ره) و همراهان را به ایران آورد، صادق طباطبایی را در معیت امام و داماد خانوادهشان سیداحمد خمینی دیدم.تا فروردین 58 و برگزاری رفراندوم استقرار جمهوری اسلامی که صادق به عنوان معاون سیاسی وزارت کشور، مسوول برگزاری آن بود، دورادور خبرها و گزارشهای مربوط به او را دنبال میکردم تا روزی که به دیدارش رفتم و پس از گلایهها از بیخبریها و دوریها، مدار دوستی را از قوه به فعل درآوردیم. به عنوان دوست قدیمی سعی داشتم این یار قدیمی را با ملک و ملتی که سالها از آن دور بوده، بیشتر آشنا کنم. جمهوری نوپای اسلامی آن روزها مرکز توجه تمام خبرگزاریها، رسانههای گروهی و خبرنگاران و گزارشگران آنها بود. حسنین هیکل، والتر لیپمن از آمریکا، اوریانا فالاچی از ایتالیا و دکتر پیتر شورلاتور از آلمان شهرهترین این گروه بودند که هر یک چندین بار به ایران آمدند و مصاحبهها و گزارشهای بسیار به دفاتر اروپایی، آفریقایی و آمریکایی خود بردند. در این بین عامل آورنده برنامهساز و خبرنگار برجسته آلمانی، پیتر شورلاتور به ایران شخص دکتر صادق طباطبایی بود که دوستی و همکاریشان به سالها پیش در آلمان بازمیگشت. شورلاتور روزی به من گفت صادق آنقدر زبان آلمانی را خوب میداند که پارهای اوقات الفاظ و واژگانی را به کار میبرد که خود آلمانیهای خبره نیز نمیدانند.ولی ما در جای خود ماندیم. هنگام آنتراکت بسیاری از هنرمندان و افراد حاضر با صادق گفتوگو و از آنچه پیش آمده بود، اظهار تاسف کردند، خلاصه آنکه ما مجددا به سالن بازگشتیم و برنامه بزرگداشت را تا پایان تماشاگر بودیم.صادق دارای بهترین خط و ربطها بود و چنین مینمود که دوره کامل خوشنویسی را طی کرده است. صادق علاوه بر تبحری که در نواختن پیانو داشت، نهتنها موسیقی کلاسیک را به خوبی میدانست بلکه در شناخت ردیف و دستگاههای موسیقی سنتی ایران نیز چیزی از اساتید کم نداشت و همواره میگفت موسیقی ودیعهای است که از دایی موسی برایش مانده است.و سرانجام اینکه صادق طباطبایی ایامی را که برای شناخت، کاشت و برداشت گلهای گوناگون صرف شده بود، بهترین بخشهای عمر خویش میدانست. خود او نیز گلی بود که به خار بیماری از نفس افتاد. روانش شاد و یادش همیشه در دل و جایگاهش متعالی
موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر به مناسبت نخستین سالگرد درگذشت یکی از بنیانگذاران خود، دکتر سیدمحمد صادق طباطبایی یادمانی در سالن اجتماعات و گردهماییهای فرهنگی شهر کتاب در ساختمان فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزار کرد که ضمن آن سخنرانان در زمانی دو ساعته به بازگویی یاد و خاطرات خود از دکتر طباطبایی و معرفی بیشتر او پرداختند.مهدی فیروزان، مدیرعامل شهر کتاب، لوریس چکناواریان، آهنگساز و موسیقیدان، دکتر غزاله طباطبایی، تنها دختر صادق طباطبایی و همچنین حجتالاسلام سیدمحمود دعایی با بیان شیرین و اثرگذار خود از خاطرات سالهای همکاری با صادق طباطبایی گفت ضمن اینکه حجتالاسلام دکتر مقدم، مهندس کاشفی، دکتر علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و دکتر جعفری که همگی از سالهای پیش از انقلاب و رهبران آلمان با دکتر صادق طباطبایی دوست و دمخور بودهاند هر یک از خاطرات و یادهای خود گوشههایی از خلقیات و باورهای آن روانشاد را در اختیار حاضران قرار دادند. بنده نیز به عنوان دوست قدیمی دکتر طباطبایی قرار بود سخنران باشم که به دلیل کمی وقت به این امر توفیق نیافتم که متن آن را در زیر میخوانید: 55 سال پیش سال 1339 ما دو طباطبایی کلاس پنجم یا 11 دبیرستان حکمت قم بودیم و این شباهت نام خانوادگی، ما را به هم نزدیکتر و دوستیمان را مستحکمتر کرد. بیشتر درس خواندنها یا در خانه ما یا در منزل آیتالله طباطباییسلطانی اتفاق میافتاد. ما در پایان سال تحصیلی از قم به تهران آمدیم اما رشته ارتباطیمان همچنان در جریان و به روز بود تا آنکه صادق خبر از رفتنش به بیروت نزد دایی جان موسی و سپس ادامه تحصیل در آلمان داد. در سالهای اوایل دهه 40 که او در آلمان و من در انگلیس بودم هر از گاهی گفتوگویی تلفنی یا دیداری کوتاه دست میداد که همواره مغتنم و به یادماندنی بود. سالهای اشتغال و عیالواری، ما را از یکدیگر دور و بیخبر کرد تا آنکه روز 12 بهمن 1357 بر فراز پلکان هواپیمای ایرفرانس که امام خمینی (ره) و همراهان را به ایران آورد، صادق طباطبایی را در معیت امام و داماد خانوادهشان سیداحمد خمینی دیدم.تا فروردین 58 و برگزاری رفراندوم استقرار جمهوری اسلامی که صادق به عنوان معاون سیاسی وزارت کشور، مسوول برگزاری آن بود، دورادور خبرها و گزارشهای مربوط به او را دنبال میکردم تا روزی که به دیدارش رفتم و پس از گلایهها از بیخبریها و دوریها، مدار دوستی را از قوه به فعل درآوردیم. به عنوان دوست قدیمی سعی داشتم این یار قدیمی را با ملک و ملتی که سالها از آن دور بوده، بیشتر آشنا کنم. جمهوری نوپای اسلامی آن روزها مرکز توجه تمام خبرگزاریها، رسانههای گروهی و خبرنگاران و گزارشگران آنها بود. حسنین هیکل، والتر لیپمن از آمریکا، اوریانا فالاچی از ایتالیا و دکتر پیتر شورلاتور از آلمان شهرهترین این گروه بودند که هر یک چندین بار به ایران آمدند و مصاحبهها و گزارشهای بسیار به دفاتر اروپایی، آفریقایی و آمریکایی خود بردند. در این بین عامل آورنده برنامهساز و خبرنگار برجسته آلمانی، پیتر شورلاتور به ایران شخص دکتر صادق طباطبایی بود که دوستی و همکاریشان به سالها پیش در آلمان بازمیگشت. شورلاتور روزی به من گفت صادق آنقدر زبان آلمانی را خوب میداند که پارهای اوقات الفاظ و واژگانی را به کار میبرد که خود آلمانیهای خبره نیز نمیدانند.ولی ما در جای خود ماندیم. هنگام آنتراکت بسیاری از هنرمندان و افراد حاضر با صادق گفتوگو و از آنچه پیش آمده بود، اظهار تاسف کردند، خلاصه آنکه ما مجددا به سالن بازگشتیم و برنامه بزرگداشت را تا پایان تماشاگر بودیم.صادق دارای بهترین خط و ربطها بود و چنین مینمود که دوره کامل خوشنویسی را طی کرده است. صادق علاوه بر تبحری که در نواختن پیانو داشت، نهتنها موسیقی کلاسیک را به خوبی میدانست بلکه در شناخت ردیف و دستگاههای موسیقی سنتی ایران نیز چیزی از اساتید کم نداشت و همواره میگفت موسیقی ودیعهای است که از دایی موسی برایش مانده است.و سرانجام اینکه صادق طباطبایی ایامی را که برای شناخت، کاشت و برداشت گلهای گوناگون صرف شده بود، بهترین بخشهای عمر خویش میدانست. خود او نیز گلی بود که به خار بیماری از نفس افتاد. روانش شاد و یادش همیشه در دل و جایگاهش متعالی