مژده
بُشری اِذِ السّلامهُ حَلَّت بِذی سَلَم للهِ حمدُ مُعتَرِفٍ غایهَ النِّعَم آن خوشخبر کجاست که این فتح مژده داد تا جان فشانمش چو زر و سیم در قدم از بازگشت شاه در این طرفه منزل است آهنگ خصم او به سراپرده عدم پیمانشکن هرآینه گردد شکسته حال انَّ العُهودَ عِندَ مَلیک النُّهی ذِمَم میجست از سحاب امل رحمتی ولی جز دیدهاش معاینه بیرون نداد نم در نیل غم فتاد سپهرش به طنز گفت الآنَ قَد نَدِمتَ و ما ینفَعُ النَّدَم ساقی چو یار مهرخ و از اهل راز بود حافظ بخورد باده و شیخ و فقیه هم
بُشری اِذِ السّلامهُ حَلَّت بِذی سَلَم للهِ حمدُ مُعتَرِفٍ غایهَ النِّعَم آن خوشخبر کجاست که این فتح مژده داد تا جان فشانمش چو زر و سیم در قدم از بازگشت شاه در این طرفه منزل است آهنگ خصم او به سراپرده عدم پیمانشکن هرآینه گردد شکسته حال انَّ العُهودَ عِندَ مَلیک النُّهی ذِمَم میجست از سحاب امل رحمتی ولی جز دیدهاش معاینه بیرون نداد نم در نیل غم فتاد سپهرش به طنز گفت الآنَ قَد نَدِمتَ و ما ینفَعُ النَّدَم ساقی چو یار مهرخ و از اهل راز بود حافظ بخورد باده و شیخ و فقیه هم