مسعود سلیمی- برگزاری درست و حسابی انتخابات آنگونه که از اظهارنظرهای دستاندرکاران کشور برمیآید، شور و نشاطی در کشور پدید آورده است که صدالبته به خودی خود رویدادی است که جامعه ما به شدت به آن نیاز دارد؛ نیازی که بهویژه با نگاه به طبقهبندی سنی جمعیت کشور و خیل عظیم نسل جوان، زنان و مردانی که زمام آینده مملکت بالقوه در اختیار آنها خواهد بود تحقق آن به مانند نان شب ضرورت پیدا میکند. در چنین شرایطی است که خواندن و شنیدن برخی خبرها، آدم را با نوعی پارادوکس ذهنی و غیرمنطقی روبهرو میکند. در خبرها آمده است که کمیسیون تلفیق مجلس شورای اسلامی برای بودجه 95، کف قیمت نفت را 40 دلار تعیین کرده است. با نگاهی گذرا به روند تحولات بازار نفت به روشنی درمییابیم که «40 دلار» رقم اطمینانبخشی برای درآمدزایی دولت به حساب نمیآید چراکه بازار نفت به قدری حساس و دچار نوسان است که رسیدن به نرخ ثابت 40 دلار در آینده نزدیک امری بسیار دشوار جلوه میکند به عبارت دیگر قرار دادن یکی از ستونهای مهم و انکارناپذیر درآمدهای دولت روی اما و اگرها، اگر از سر بیتفاوتی و نگاه سیاسی نباشد، نباید با حساب و کتاب دقیق کارشناسانه هم تعیین نشده باشد. از طرفی خبر وام 160 میلیون تومانی ازدواج زوجها منتشر میشود که با تامل در جزییات آن درمییابیم یک زن و شوهر با حقوقهای معمولی که اگر هر دو هم کار کنند. با توجه به کف هزینههای ماهانه که آمارهای رسمی دولت دستکم 5/1 میلیون تومان برآورد کرده است و اجاره و انواع خرج و برجهای غیرمنتظره، چگونه میتوانند از پس پرداخت اصل و فرع وام برآیند. به عبارت بهتر چهبسا آواز دهل شنیدن از دور خوش باشد.و اما خبر مربوط به نشست تعیین مزد کارگران در آستانه سال جدید هم آدم را به فکر وامیدارد چراکه اگر مثلث کارگر و کارفرما و نماینده دولت یکی از اضلاعش از رده خارج شود، آنگاه تصمیمگیری چه ارزش و اعتباری خواهد داشت.بحث اینجا به کمی و زیادی حقوق برنمیگردد چراکه همه از هزینه تولید و مخارج زندگی خبر دارند و تردیدی نیست که اگر رابطه معقولی از هر نظر بین کارگر و کارفرما برقرار نباشد نهتنها هیچکدام بهره درستی از مشارکت نمیبرند بلکه به تولید و اقتصاد و اصلا کل ساختار کشور ضربه میخورد، بحث این است که چرا هر سال این دور باطل اتفاق میافتد و چارهای برای ایجاد ساختار درست و تناسب تعیین حقوق به دست نمیآید؟ چرا هر سال در دقیقه 90 از سر خالی نبودن عریضه و به نوعی رفع مسوولیت، رقمی بهعنوان مزد جدید تعیین میشود که مشکلی بر مشکلات عدیده کارگر و کارفرما اضافه میکند.بحث دفاع یا انتقاد از کارگر و کارفرما نیست. دستمزد باید عادلانه باشد. صحبت این است که چرا عادت داریم گرهی که با دست باز میشود را به جایی برسانیم که چهبسا با دندان هم باز نشود!چرا باید بدون حساب و کتاب واقعی و بدون دوراندیشی، طرح و نظری را رسانهای کنیم که پس از مدتی از اجرای آن عاجز بمانیم و عطایش را به لقایش ببخشیم؟!شور و نشاط در جامعه هنگامی تداوم مییابد که وعدهها و طرحها و دستورالعملها از هر نوعی که باشد با کف خواستههای منطقی مردم سازگاری داشته باشد. massoudmehr@yahoo.fr
مسعود سلیمی- برگزاری درست و حسابی انتخابات آنگونه که از اظهارنظرهای دستاندرکاران کشور برمیآید، شور و نشاطی در کشور پدید آورده است که صدالبته به خودی خود رویدادی است که جامعه ما به شدت به آن نیاز دارد؛ نیازی که بهویژه با نگاه به طبقهبندی سنی جمعیت کشور و خیل عظیم نسل جوان، زنان و مردانی که زمام آینده مملکت بالقوه در اختیار آنها خواهد بود تحقق آن به مانند نان شب ضرورت پیدا میکند. در چنین شرایطی است که خواندن و شنیدن برخی خبرها، آدم را با نوعی پارادوکس ذهنی و غیرمنطقی روبهرو میکند. در خبرها آمده است که کمیسیون تلفیق مجلس شورای اسلامی برای بودجه 95، کف قیمت نفت را 40 دلار تعیین کرده است. با نگاهی گذرا به روند تحولات بازار نفت به روشنی درمییابیم که «40 دلار» رقم اطمینانبخشی برای درآمدزایی دولت به حساب نمیآید چراکه بازار نفت به قدری حساس و دچار نوسان است که رسیدن به نرخ ثابت 40 دلار در آینده نزدیک امری بسیار دشوار جلوه میکند به عبارت دیگر قرار دادن یکی از ستونهای مهم و انکارناپذیر درآمدهای دولت روی اما و اگرها، اگر از سر بیتفاوتی و نگاه سیاسی نباشد، نباید با حساب و کتاب دقیق کارشناسانه هم تعیین نشده باشد. از طرفی خبر وام 160 میلیون تومانی ازدواج زوجها منتشر میشود که با تامل در جزییات آن درمییابیم یک زن و شوهر با حقوقهای معمولی که اگر هر دو هم کار کنند. با توجه به کف هزینههای ماهانه که آمارهای رسمی دولت دستکم 5/1 میلیون تومان برآورد کرده است و اجاره و انواع خرج و برجهای غیرمنتظره، چگونه میتوانند از پس پرداخت اصل و فرع وام برآیند. به عبارت بهتر چهبسا آواز دهل شنیدن از دور خوش باشد.و اما خبر مربوط به نشست تعیین مزد کارگران در آستانه سال جدید هم آدم را به فکر وامیدارد چراکه اگر مثلث کارگر و کارفرما و نماینده دولت یکی از اضلاعش از رده خارج شود، آنگاه تصمیمگیری چه ارزش و اعتباری خواهد داشت.بحث اینجا به کمی و زیادی حقوق برنمیگردد چراکه همه از هزینه تولید و مخارج زندگی خبر دارند و تردیدی نیست که اگر رابطه معقولی از هر نظر بین کارگر و کارفرما برقرار نباشد نهتنها هیچکدام بهره درستی از مشارکت نمیبرند بلکه به تولید و اقتصاد و اصلا کل ساختار کشور ضربه میخورد، بحث این است که چرا هر سال این دور باطل اتفاق میافتد و چارهای برای ایجاد ساختار درست و تناسب تعیین حقوق به دست نمیآید؟ چرا هر سال در دقیقه 90 از سر خالی نبودن عریضه و به نوعی رفع مسوولیت، رقمی بهعنوان مزد جدید تعیین میشود که مشکلی بر مشکلات عدیده کارگر و کارفرما اضافه میکند.بحث دفاع یا انتقاد از کارگر و کارفرما نیست. دستمزد باید عادلانه باشد. صحبت این است که چرا عادت داریم گرهی که با دست باز میشود را به جایی برسانیم که چهبسا با دندان هم باز نشود!چرا باید بدون حساب و کتاب واقعی و بدون دوراندیشی، طرح و نظری را رسانهای کنیم که پس از مدتی از اجرای آن عاجز بمانیم و عطایش را به لقایش ببخشیم؟!شور و نشاط در جامعه هنگامی تداوم مییابد که وعدهها و طرحها و دستورالعملها از هر نوعی که باشد با کف خواستههای منطقی مردم سازگاری داشته باشد. massoudmehr@yahoo.fr