این روزها

این روزها

اینگونه‌ام، ‌ببین: دستم، چه کند پیش می‌رود، انگار هر شعر باکره‌ای را سروده‌ام پایم چه خسته می‌کشدم، ‌گویی کت بسته از خم هر راه رفته‌ام تا زیر هرکجا حتی شنوده‌ام هربار شیون تیر خلاص را ای دوست این روزها با هرکه دوست می‌شوم احساس می‌کنم آن‌قدر دوست بوده‌ایم که دیگر وقت خیانت است انبوه غم حریم و حرمت خود را از دست داده است دیری است هیچ کار ندارم مانند یک وزیر وقتی که هیچ کار نداری تو هیچ کاره‌ای من هیچ کاره‌ام: یعنی که شاعرم گیرم از این کنایه هیچ نفهمی این روزها اینگونه‌ام: فرهادواره‌ای که تیشه خود را گم کرده است آغاز انهدام چنین است این‌گونه بود آغاز انقراض سلسله مردان یاران وقتی صدای حادثه خوابید برسنگ گور من بنویسید: یک جنگجو که نجنگید اما ... ، شکست خورد

اینگونه‌ام، ‌ببین: دستم، چه کند پیش می‌رود، انگار هر شعر باکره‌ای را سروده‌ام پایم چه خسته می‌کشدم، ‌گویی کت بسته از خم هر راه رفته‌ام تا زیر هرکجا حتی شنوده‌ام هربار شیون تیر خلاص را ای دوست این روزها با هرکه دوست می‌شوم احساس می‌کنم آن‌قدر دوست بوده‌ایم که دیگر وقت خیانت است انبوه غم حریم و حرمت خود را از دست داده است دیری است هیچ کار ندارم مانند یک وزیر وقتی که هیچ کار نداری تو هیچ کاره‌ای من هیچ کاره‌ام: یعنی که شاعرم گیرم از این کنایه هیچ نفهمی این روزها اینگونه‌ام: فرهادواره‌ای که تیشه خود را گم کرده است آغاز انهدام چنین است این‌گونه بود آغاز انقراض سلسله مردان یاران وقتی صدای حادثه خوابید برسنگ گور من بنویسید: یک جنگجو که نجنگید اما ... ، شکست خورد