سووشون بیحضور سیمین نخستینباری که چشمم به اسم سیمین دانشور افتاد، شهریورماه 1341 بود. در شماره دوم، به عبارتی در آخرین شماره کیهان ماه که به همت آلاحمد و همکارانش منتشر میشد، دو ترجمه، یکی درباره کافکا و دیگری در ارتباط با یک نویسنده هندی با ترجمه سیمین دانشور دیده میشد. در پشت جلد کیهان ماه هم چند کتاب تازه معرفی شده بود که یکی از آنها «شهری چون بهشت» مجموعه 10 داستان نوشته «دکتر سیمین دانشور» بود. کتاب را خریدم و به عادت همیشگی به ویژه به خاطر کنجکاوی از اینکه یک خانم آن را نوشته به سرعت شروع به خواندن کردم. اینکه اصلا از کتاب خوشم نیامد، اعتراف درستی نیست اما حال و هوای مردانه کتابهایی که اطرافم را گرفته بود؛ از مدیر مدرسه تا مرد پیر و دریا و خوشههای خشم، نگاهم را به سویی کشانده بود که «شهری چون بهشت» در آن دوران نمیتوانست میخکوبم کند. چند ماه پس از خواندن «شهری چون بهشت» در آذر 1341 و در شماره 5 مجله آرش، سیمین دانشور اینگونه نوشته بود: «نویسندههایی که همسن و سال مناند و نیز خود من، قربانی ترجمه شدهایم چون کار رمان خریدار نداشت؛ کاری که از دل ما برخاسته و از محیطمان الهام گرفته بود و آدمهایش از ولایت خودمان بودند، همه رو به ترجمه آثار غرب آوردیم و بهجای اینکه نویسنده باشیم، مترجم شدیم...». *** خوب به خاطر دارم؛ یکی از روزهای شهریور 1348، هفت سال پس از آشنایی با نام سیمین دانشور، تنگ غروب بود که به عشق بوی حصیر آبپاشی شده روی پشتبام و طاقباز خوابیدن و ستاره شمردن، با کتابی که تازه خریده بودم، به خانه رسیدم. آن شب آخرهای تابستان، حال و حوصله کتاب خواندن نداشتم، فقط دلم میخواست برای درددل کردن با ستارهها به پشتبام بروم. از سر کنجکاوی کتاب را ورق میزدم که نگاهم روی یکی از صفحات چرخید و از حرکت باز ایستاد: ... یوسف گفت: «ببین چطور دست میرغضب را میبوسند...» و چند سطر آن طرفتر؛ «اتاق شلوغ و گرم و پر از بوی اسفند و گلهای مریم و میخک و گلایول بود که در گلدانهای بزرگ نقره در گوشه و کنار از میان دامنهای خانمها دیده میشد. گلها را از باغ خلیلی آورده بودند...». از باغ خلیلی فهمیدم که ماجرا در شیراز میگذرد و هنگامی که به صفحه 14 رسیدم، کم و بیش دستگیرم شد که ماجرا به سالهای اشغال ایران و هنگامه حضور قشون خارجی برمیگردد و نویسنده از دهان مکهامون ایرلندی حرف دلش را میزند: «شما تک و توکی گلهای نایاب دارید و چقدر خرزهره دارید که به درد ترسانیدن پشهها میخورند و علفهای نجیب که برای برهها خوبند...». به صفحه 272 رسیده بودم و لطافت عشق بود که در دل شب، ستارهها را دربر گرفته بود و یوسف خطاب به زری میگفت: «آفتاب افتاده بود روی موهایت. موهایت از دور رنگ بید مشک شده بود...». چند صفحه بعد، این زری بود که میپرسید: «تو میدانی سووشون چیست؟» و یوسف میگفت: «یک نوع عزاداری است، یعنی سوگ سیاوش...». فصل پایانی سووشون، فصل سوگواری و تشییع جنازه یوسف بود، لحظههای وداع، لحظههای غمباری خسرو، مینا و مرجان، یادگاریهای سیاوش کنار قامت سروگونه زری.... خسته بودم و چشمهایم بیتاب، صفحه 306 پیش رویم بود، زری نامه تسلیت مکماهون ایرلندی را میخواند: «گریه نکن خواهرم، در خانهات درختی خواهد رویید و درختهایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درختها از باد خواهند پرسید، در راه که میآمدی سحر را ندیدی؟...» کتاب را بستم، گرما روی پیشانی و شقیقههایم میدوید. عرق کرده بودم. دلم برای یوسف و زری، خسرو و مرجان و مینا، برای شیراز و برای سیاوش تنگ شده بود...، کتاب را روی زمین گذاشتم؛ سووشون- نوشته دکتر سیمین دانشور *** 18 اسفند 1394، چهار سال پس از درگذشت خانم سیمین دانشور بار دیگر سووشون را ورق زدم، برای نمیدانم چندمین بار همان احساس و احترام و اشتیاق 46 سال پیش- در تابستان 48 خورشیدی- نسبت به نویسنده یکی از ماندگارترین آثار ادبی ایران زمین و قهرمانان کتابش در وجودم زنده شد. خانم دانشور از زبان قهرمان کتاب میگوید: «صدای پا کوبیدن اسب خسرو را در کوچه میشنیدم؛ از پنجره به بیرون نگاه کردم؛ سکوت بود و هوا داشت تازه روشن میشد؛ یک ملافه سفید که جابهجا با جوهر گل سنبل رنگ شده بود، مثل یک کفن خونآلود روی سحر کشیده شده بود. چشم مادیان که به جنازه یوسف افتاد، گوشهایش را تیز کرد و پاهایش را چنان بر زمین کوبید که گویی بر طبل میکوبد. زری احساس میکرد که بر قلب او میکوبد... اشک از چشمهای سحر سرازیر شد...» در 18 اسفند 1391 هم نوشته بودم: از این پس سووشون را باید بدون حضور سیمین خواند... *** 18 اسفند 1394، چهار سال از درگذشت خانم دکتر سیمین دانشور میگذرد؛ سالهایی که بهجای برگزاری مراسم نقد و بررسی آثار این نویسنده بزرگ ایران و ستایش از یاد و منزلت او، شکایت و دادگاه و ادعای حق و حقوق ماترک مادی و معنوی ایشان در میان بود و بس. تا جایی که نگارنده میداند و به یاد دارد، خانم لیلی ریاحیپور، فرزند مرحوم خواهر خانم دانشور که نویسنده بزرگ، او را مانند دختر خود بهطور رسمی و احساسی میدانست و بزرگ کرده بود، نزدیکترین و مورد اعتمادترین فرد به ایشان بود و من سالها پیش و به مناسبت نگارش مطلبی در سالگرد مرگ آلاحمد با خانم ریاحیپور تماس گرفتم- خانم دانشور در قید حیات بودند- و از احساس و علاقهاش به «سیمین خانم» بیشتر خبردار شدم. ذکر نام خانم ریاحیپور، از این جهت است که پس از درگذشت خانم دانشور، مساله منزل مشترک ایشان با آلاحمد از یکسو و بحث حق و حقوق آثار این نویسنده از طرف دیگر به دادگاه کشیده شد و با وجود وصیتنامه رسمی که از خانم دانشور برجای مانده، فرد دیگری نسبت به آنها ادعای مالکیت کرده بود.جای تاسف دارد که پس از مرگ بزرگان ادبیات و هنر ایران، به عنوان دو نمونه خاص، احمد شاملو و سیمین دانشور، میراث آنها که به فرهنگ ایرانزمین تعلق دارد، اینگونه و از نگاه مادی مورد کشمکش قرار میگیرد. massoudmehr@yahoo.fr و این کوه باشکوه گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن؛ به رفتن که فکر میکنی اتفاقی میافتد که منصرف میشوی می خواهی بمانی رفتاری میبینی که انگار باید بروی و این بلاتکلیفی خودش کلی جهنم است... سیمین دانشور، نامی است که نهتنها در ایران بلکه در بسیاری از کشورهای غربی شناخته شده است. او سالها تجربه نویسندگی را پشت سر گذاشته و آثار گرانقدری در حوزه ادبیات داستانی خلق کرده و مراحل پیشرفت و پختگی را از مجموعه داستان آتش خاموش، شهری چون بهشت، رمان سووشون، مجموعه داستان به کی سلام کنم، از پرندههای مهاجر بپرس و رمانهای جزیره سرگردانی و ساربان سرگردان، پلهپله طی کرده و نامش تا دنیا باقی است، بر قله رفیع و پرافتخار ادبیات داستانی ایران خواهد درخشید. سیمین دانشور سالهای زیادی است که در رگ و پی ذهن همه مخاطبان خود حضور داشته و به بانوی داستاننویسی ایران ملقب شده است. او که در آثارش لحظات ناب را مومیایی و ثبت کرده، سمبل و الگویی برای تمامی زنان آزاده و هنرمند این سرزمین است. وی در 1327 با رمان آتش خاموش به عنوان نخستین زن قصهنویس به جامعه ادبی ایران معرفی شد و با خلق رمان سووشون جایگاه بلندی در ادبیات پیدا کرد. بهگونهای که بعد از آن زنان دیگر هم جرات ورود به عرصه نوشتن و قصهپردازی را پیدا کردند. او در دورهای نوشتن را آغاز کرد که فرهنگ و خصلت مردسالارانه حصار سختی در برابر زن کشیده بود. وی از نخستین زنانی بود که با اخذ مدارک عالی در این دوره درخشید. سووشون بهترین نمونه برای توصیف محیط و فرهنگی است که سیمین دانشور را در خود احاطه کرده بود. این اثر غمنامهای حماسی در باب تاریخ است که بر شانههای زن سرزمین ما سنگینی میکند. او در این اثر نه حمله میکند و نه اعتراض بلکه با درک عمیقی که از جامعه خود دارد آنچه هست را نمایش میدهد. سیمین دانشور بر علوم مربوط به زمانش مسلط بود و اطلاعاتی وسیع درباره فلسفه، هنر، مسایل سیاسی و اجتماعی روز داشت. زندگی با شوهرش جلال آلاحمد هم به او چیزهای زیادی آموخت و شخصیت این نویسنده سرشناس نتوانست چهره سیمین را زیر سایه خود ناپیدا کند. سیمین دانشور که از بزرگترین داستاننویسان معاصر ایران است، به بازتاب حالات، عواطف و معضلات زنان در جامعه ایرانی نگاهی ویژه دارد. در آثار او، زنان از فقیرترین و پایینترین سطوح طبقاتی تا طبقات مرفه مورد توجه قرار میگیرند و نویسنده از طریق آنها به کنکاش در وضعیت و علل عقبماندگی و آسیبپذیری زنان در جامعه ایرانی میپردازد. دانشور زن را از نظر اقتصادی و عاطفی، وابسته به مرد میداند. در داستانهای او، زنان در مناسبات زناشویی و عاطفی، به مراتب از مردان آسیبپذیرترند. زنان طبقه متوسط هم پای مردان، درعرصه فعالیتهای اجتماعی و سیاسی حضوری فعال دارند اما برخی محدودیتها و ناهنجاریهای عرفی، اجتماعی موجب گرفتاری و آسیبپذیری هرچه بیشتر آنها میشود. دانشور از نویسندگانی است که آگاهانه داستانهایش را به بستری برای روایت دشواریها و معضلات زنان ایرانی تبدیل کرده است. وی علاوه بر پرداختن به دغدغهها و دشواریهای زندگی کلفتها، خدمتکاران و بهطور کلی زنان طبقات فرودست، به زندگی زنان طبقات مرفه هم میپردازد و معمولا در بازآفرینی شخصیت زنان این دو گروه، از این تضاد و تقارن بهره میجوید؛ آنچنان که زندگی تیره و تباه کنیزان در قیاس با زندگی زنان مرفه، برجستهتر به نظر میآید. دانشور فقر اقتصادی و فرهنگی، فقدان آگاهیهای اجتماعی- سیاسی در زنان طبقات فرودست، نبود امکانات بهداشتی، عقیدهمندی به باورهای خرافی ویرانگر و درهم آمیختن عقاید با خرافهپرستی، سوءاستفاده از برخی هنجارهای عرفی و شرعی، غلبه نظام مردسالار، خودباختگی در برابر فرهنگ و تمدن غرب، مدپرستی و چشم و همچشمی و رویکرد ابزاری و شیءانگار جامعه مردسالار به زن را از عوامل آسیبپذیری زنان در جامعه ایرانی میشمارد. gmail.com1@rfateme62 از سیمین تا سیمون «گریه نکن خواهرم، در خانهات درختی خواهد رویید و درختهایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درختها از باد خواهند پرسید: در راه که میآمدی سحر را ندیدی؟» سیمین دانشور که به عنوان پیشرو نویسندگان زن و حامیان حقوق زنان در ایران شناخته میشود، از برخی جهات شباهتهای فراوانی با سیمون دو بوار، نویسنده و فیلسوف مشهور فرانسوی دارد. بهگونهای که زوج ادبی سیمین دانشور- جلال آلاحمد را میتوان نسخه ایرانی زوج مشهور فرانسوی سیمون دوبوار- ژان پل سارتر دانست. سیمون لوسی ارنستین مری برتان دو بووآر، 8 ژانویه 1908 در پاریس به دنیا آمد. علاقه شدید پدرش به ادبیات و تئاتر موجب شد که سیمون از همان دوران کودکی به نوشتن علاقهمند شود. براساس نظر پدرش، بهترین شغل نویسندگی بود. پدر سیمون همیشه آرزوی داشتن یک پسر داشت و از اینرو همواره به او میگفت که تو مغز و اندیشهای مردانه داری. سیمون بعد از گرفتن دیپلم خود در سال 1925، تحصیلات خود را در رشته ریاضی در انستیتو «کاتولیک پاریس» و در رشته ادبیات در انستیتو «سن مری دو نوئی» ادامه داد و در سال 1928 موفق به اخذ لیسانس ادبیات در شاخه فلسفه شد. در همان دوران دانشجویی و در دانشکده ادبیات پاریس، وی با ژان پل سارتر آشنا شد و رابطهای عاطفی و عرفانی بین آن دو به وجود آمد که تا آخرین لحظه زندگیشان ادامه پیدا کرد. این آشنایی منجر به شکلگیری یکی از بزرگترین و موفقترین زوجهای فلسفی- ادبی تاریخ شد. در سال 1929 ژان و سیمون در کنکور مدرسین فلسفه شرکت کردند و به ترتیب مقام اول و دوم را به دست آوردند. از آن پس دوبووآر مشغول تدریس فلسفه شد ولی گرایشهای همجنسگرایانه وی که منجر به ایجاد رابطه با تعدادی از شاگردان دخترش شد، باعث گردید که به دنبال شکایت مادر یکی از شاگردانش، شغل خود را از دست بدهد. سیمون بین سالهای 1935 تا 1937 نخستین اثر خود به نام «برتری معنوی» را نوشت و سپس در 1943 «میهمان» را به چاپ رساند. دوبوار همراه با سارتر و چند روشنفکر چپگرای دیگر، روزنامه «لو تام مدرن (زمانهای مدرن)» را منتشر و در آن به ترویج فلسفه اگزیستانسیالیسم از دریچه ادبیات مدرن پرداختند. سیمون که معتقد به اندیشههای کمونیستی و اگزیستانسیالیستی بود، سفرهای زیادی به نقاط مختلف جهان انجام داد و با بسیاری از شخصیتهای کمونیست مشهور از جمله فیدل کاسترو، ارنست چه گوارا، مائو زئونگ و ریچارد رایت ملاقات کرد. اما بیگمان آغاز شهرت وی به چاپ کتاب «جنسیت دوم» در سال 1949 باز میگردد. این کتاب که در هفته نخست انتشار خود بیش از 22 هزار نسخه فروش کرد، بازتابدهنده استدلالهای فمینیستی دوبوار است. طبق نظر وی، زن در هنگام تولد به خودی خود یک زن با تعریفهای شناختهشده نیست بلکه این فرهنگ و تاریخ نهادینهشده طی قرنهای متمادی است که این تعریف شناختهشده از زن، به عنوان جنسی ضعیفتر و محدودتر که همواره زیر سلطه جنس مردانه و در جایگاهی پایینتر قرار دارد را به وجود میآورد. وی با اشاره به آنکه برای دختران از دوران کودکی همواره نقشهای فرهنگی مشخصی در نظر گرفته میشود، استدلال میآورد که زن در طول تاریخ همیشه به عنوان ناهنجاری و انحراف قلمداد شده است و از آنجا که زنان همواره به عنوان «دیگری» مردان به حساب آمدهاند، این باور و ذهنیت را در هویت خویش درونی ساختهاند. از نظر وی زمانی که در ازدواج، زن زیر سلطه و اسارت مرد قرار دارد و هیچ راه گریزی از این شرایط ندارد، در این حالت ازدواج تفاوتی با هرزگی برای زن ندارد. با این وجود، دوبوار معتقد است که زنان میتوانند با به چالش کشیدن این باورهای اشتباه و سنتی، زمینه آزادی خویش در جامعه را فراهم کنند. در چنین حالتی زنان میتوانند رابطه برابری را با مردان تجربه کرده و به اندازه آنها در زندگی پیشرفت کنند و از این طریق، فمینیسم قادر خواهد بود که به حرکت خود به سمت جلو ادامه دهد : «اگر روزی فرا برسد که زن نه از سر ضعف، بلکه با قدرت عشق بورزد، آنگاه دوست داشتن برای او به مانند مرد، سرچشمه زندگی خواهد بود و نه خطری مرگبار». «جنسیت دوم» به بسیاری از زبانهای مختلف ترجمه شد و تنها در آمریکا به فروش بیش از یک میلیون نسخه رسید. افکار فمینیستی بیپروایانه سیمون دوبووآر دراین کتاب، سر و صدای فراوانی به پا کرد و حتی با واکنش شدید کلیسای کاتولیک واتیکان روبهرو شد. در سال 1954 وی کتاب مشهور «ماندارینها» را نوشت که در آن طرز فکر روشنفکران فرانسوی و انتخاب سیاسی آنها پس از جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ الجزایر و جنگ سرد به تصویر کشیده میشود. در بخشی از این کتاب که توسط روزنامه معروف «گاردین» در لیست «1000 رمانی که هر شخص باید بخواند» قرار گرفته است، دو بوار به روابط مخفیانه خود با نلسون آلگرن، نویسنده مشهور آمریکایی، اشاره کرده که این موضوع به شدت موجب رنجش و ناراحتی آلگرن شد. mazyar_oskouie@yahoo.com خانه سیمین و جلال مهران محقق- سیمین دانشور در سال ۱۳۰۰ خورشیدی در شیراز زاده شد. او فرزند محمدعلی دانشور (پزشک) و قمرالسلطنه حکمت (مدیر هنرستان دخترانه و نقاش) بود. تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در مدرسه انگلیسی مهرآیین انجام داد و در امتحان نهایی دیپلم شاگرد اول کل کشور شد. سپس برای ادامه تحصیل در رشته ادبیات فارسی به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران رفت. دانشور پس از مرگ پدر در ۱۳۲۰ خورشیدی، مقالهنویسی برای رادیو تهران را آغاز کرد. او از نام مستعار شیرازی بینام استفاده میکرد.در ۱۳۲۷ مجموعه داستان کوتاه آتش خاموش را منتشر کرد که نخستین مجموعه داستانی است که به قلم زنی ایرانی چاپ شده است. تشویقکننده دانشور در داستاننویسی فاطمه سیاح، استاد راهنمای وی و صادق هدایت بودند. او در همین سال، در حالی که در اتوبوس از تهران راهی شیراز بود، با جلال آلاحمد نویسنده و روشنفکر ایرانی آشنا شد و دو سال بعد با او ازدواج کرد. خانم ویکتوریا دانشور در مورد ازدواج جلال و سیمین میگوید: ما عید رفته بودیم اصفهان و در اتوبوسی که میخواستیم به تهران برگردیم، آقایی صندلی کنارش را به خانم سیمین تعارف کرد. آن دو کنار هم نشستند. بعد آمدیم خانه. صبح دیدم خانم سیمین دارند آماده میشوند بروند بیرون. من هم میخواستم بروم خرید. وقتی در را باز کردم، دیدم آقای آلاحمد مقابل در ایستاده است. نگو اینها روز قبل قرار مدارشان را گذاشتهاند. روز نهم آشناییشان هم قرار عقد گذاشتند. بعد همه را دعوت کردیم و در مراسمشان فامیل و همه نویسندگان از جمله صادق هدایت بودند. بعد آنها خانهای اجاره کردند و رفتند سر زندگیشان. در ۱۳۲۸ با مدرک دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. عنوان رساله وی «علمالجمال و جمال در ادبیات فارسی تا قرن هفتم» بود. دانشور در ۱۳۳۱ با دریافت بورس تحصیلی به دانشگاه استنفورد آمریکا رفت و در آنجا دو سال در رشته زیباییشناسی تحصیل کرد. وی در این دانشگاه نزد والاس استنگر داستاننویسی و نزد فیل پریک نمایشنامهنویسی آموخت. در این مدت دو داستان کوتاه که دانشور به زبان انگلیسی نوشته بود در ایالات متحده چاپ شد.پس از برگشتن به ایران، دکتر دانشور در هنرستان هنرهای زیبا به تدریس پرداخت تا اینکه در سال ۱۳۳۸ استاد دانشگاه تهران در رشته باستانشناسی و تاریخ هنر شد. اندکی پیش از مرگ آلاحمد در ۱۳۴۸، رمان سَووشون را منتشر کرد که از جمله پرفروشترین رمانهای معاصر است. در ۱۳۵۸ از دانشگاه تهران بازنشسته شد. وی نخستین زن ایرانی است که به صورتی حرفهای در زبان فارسی داستان نوشت. مهمترین اثر او رمان سووشون است که به ۱۷ زبان ترجمه شده و درباره رخدادهای زمان رضاشاه است. این بانوی پیشکسوت داستاننویس پس از یک دوره بیماری در سال ۸۶ کار نوشتن را دوباره از سر گرفت و داستانی با نام برو به شاه بگو نگاشت درباره حضرت علی و مظلومیتهای ایشان است. از سیمین دانشور همواره به عنوان یک جریان پیشرو و خالق آثار کمنظیر در ادبیات داستانی ایران نام میبرند. سیمین دانشور در هجدهم اسفندماه سال ۱۳۹۰ در خانهاش در تهران درگذشت. بنبست ارض ، کوچه رهبری خانه سیمین دانشور و همسرش جلال آلاحمد در بنبست ارض در کوچه رهبری و خیابان دزاشیب قرار دارد؛ خانهای که جلال آن را در زمانی که سیمین دانشور برای تحصیل در آمریکا بود به دست خود ساخت. این خانه سالها محل گردآمدن نویسندگان بسیاری بود و تا زمان مرگ جلال، محل زندگی جلال و سیمین بود. بعد از مرگ جلال هم سیمین دانشور به تنهایی در آن زندگی میکرد. این خانه بزرگ و زیبا با حیاط پر از درختان سرسبز و حوض آبیاش با دیوارهای پر از عکس و نقاشی از جلال و سیمین بعد از مرگ سیمین دانشور، محل زندگی ویکتوریا دانشور (خواهر سیمین دانشور) و همسرش پرویز فرجام بوده است. در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۳۹۳ این خانه از سوی شهرداری تهران خریداری و قرار شد به «خانه ادبیات» تبدیل شود. شیرازی بینام اولین بودن در سرزمینی که کسی از اولین بودن خاطره خوشی ندارد، کار دشواری است که هر آدمی جراتش را ندارد خاصه اینکه در این سرزمین زن باشی و بخواهی اولین زن پیشگام در عرصهای قرار بگیری خاصه عرصهای فقیر و تنگدست که معدود حاضرانش چنان مغرور به این حضور که فکر کنند همان شمع وجودشان آفتاب وار همه عرصه را پر کرده باد و دیگر نیازی به حضور دیگران – خاصه جماعت جنس دوم – نباشد. با این حال سیمین دانشور یا شیرازی بینام – اسم مستعارش در رادیو تهران و روزنامه ایران – نخستین داستان نویس زن در ادبیات معاصر است. او همسر جلال آل احمد و یارغارش بود و رفاقت این زن و شوهر خودش داستانی است بزرگ و خواندنی. او سیمین سووشون است که کتابش را در یک بعدازظهر بلند تابستانی در دست گرفتم و تا تمام نشد زمین نگذاشتم. داستان هندیهایی که تکه کلامشان بی بی لازم بود و داستان آن آقای اسکاتلندی با ماشین چرخ خیاطیاش که از زنهای جنوب بهتر لباس میدوخت و همه مسخره اش میکردند که این چه مردی است که حرفهاش خیاطی است. داستان آن روز که مرد قصه شهید شده بود و دوستش به حیاط خانه آمده بود تا با آنکه اهل نماز نبود، سنگی را طاهر کرد تا به نماز بایستد. سووشون برای منی که دو دهه پیش این کتاب را خواندم، داستان جنوب است و مردمانش که تن به خاک میدادند اما به حکومت بیگانه رضاخانی نه. سیمین، ساربان جزیره سرگردانی ملتی است که در صد سال گذشته، زیستنی چنان متفاوت را تجربه کرده که مانندش را در تمام تاریخش به یاد نداشته است. دو جنگ عالمگیر و اشغال کشور به دست بیگانگان و تعویض دو سلسله پادشاهی و وقایع بینش و نفوذ بیگانگان و بعد انقلاب و داستانی دیگر. ... و نگاه زنانه سیمین به دنیای بین تمام این تحولات، نگاهی است کنجکاو و پذیرای تغییرات. از زمانهای حکایت میکند که انقلاب صنعتی زندگی را تغییر داده، پای اسباب جدیدی را به زندگی باز کرده که حتی شغلها و مهارتهایی مانند خیاطی را از سیطره نگاه جنسیتی حذف کرده. سیمین راوی دنیای جدیدی است که راهش به ایران را به آتش گلوله و توپ باز و پدیدههای فرنگی را به عنوان میراث استعمار به این مردم عرضه کرد. سیمین، سیمین جلال، سیمینی که جلال به دست خود برای زیستن با او خانهای ساخت تا محل زندگی و محل گردهمایی شاعران و نویسندگان عصر خود شود، سیمین نخستین بانوی نویسنده این سرزمین که کتابش به زبانهای زنده دنیا ترجمه شد تا دنیا هنر نویسندگیاش را به رسمیت بشناسد، سیمین که در آمریکا تحصیل و داستان نوشت و در ایران هم نام خود را به تاریخ ادبیات ایران سنجاق کرد، سیمین جلال، سیمینی که زیر سایه جلال نماند و با همان تک اثر بزرگ خود جایگاهش در ادبیات را تضمین کرد و بعدها هم با ترجمههای جذاب و داستانهای کوتاه خود خوانندگان وفادارش را سرگرم کرد، سیمین پایان نیافتنی، سیمین خاطرههای شیرین، سیمینی که محو جمال امام موسی صدر شد و چای دادن به نیما یوشیج یادش رفت، سیمینی که به کسی باج نداد، سیمین خانوم خانواده اشرافی و اصل و نسب بی پایانش، سیمینی که در یک اتوبوس دل داد و عاشق شد و دو روز بعد با مردی ازدواج کرد که عشق اول و آخرش لقب گرفت. شیرازی بینام... شیرازی آرام... شیرازی مفخم... شیرازی جلال... gmail.com1@jafari.hooman61 حرفه؛ نویسنده زمانی داستان و داستان نویسی فعالیتی کاملا «مردانه» بود. آن اوایل در قرنهای هفدهم و هجدهم، حتی زنان را از خواندن رمانها برحذر میداشتند. میگفتند در شان خانمهای متشخص نیست، رمان بخوانند. فاسدکننده است. محدودیتها کمکم برداشته شد. زنان، هم قصه خواندند و هم قصه نوشتند تا میرسیم به ویرجینیا ولف. پیش از او البته زنان بسیاری داستان نوشته بودند، داستانهای بعضا بسیار درخشان اما گویا با او بود که نویسندگی به مثابه یک حرفه برای زنان تثبیت شد. نویسنده حرفهای. میدانم که سیمین دانشور در داستاننویسی فاصله بسیاری با ویرجینا ولف دارد؛ شیوه روایت و داستاننویسی و بسیاری چیزهای دیگر اما فکر میکنم گویا همان جایگاه به یک معنا نمادین را در ادبیات ایران دارد. اولین زنی که نویسندگی شد حرفهاش. بسیار خواند و ترجمه کرد و نوشت. بعد از او بود که راه برای بقیه زنهای نویسنده باز شد البته که موانع کماکان بود و هست. برخی آثار دانشور جز پرفروشها شد و به چاپهای متعدد رسید. این موقعیت مرزی بهعنوان نخستین داستان نویس زن حرفهای در داستانهایش نمود نیز دارد. او از لحظاتی از جامعه مینویسد که خصلت مرزی دارند. در لحظاتی که انگار چیزهایی دارد عوض میشود، ارزشها دگرگون میشوند. از لحظاتی که اسمش را گذاشتهاند گذار، غالبا از سنت به مدرنیته. از دقایق حضور زنها در این موقعیتهای مرزی و البته این حضور زنها برای او مهم بود. از دشواریها گفت و مصائب. دشواریهایی که خود کم و بیش با آنها مواجه بود. نوشتن از زنان، آن هم در مدیوم داستان، در زمانی که چیزهایی زیادی درباره آنها نمیدانستیم. از دریچه سنت و آموزههای سنتی، تصویری قالبی و کلیشهای از زنان وجود داشت و دائما بازتولید میشد. دانشور کوشید از طریق روایت قصه زنان، غالبا هم زنان معمولی که بسیار میبینیم، در کنار نوعی ابراز وجود نوعی زنان به آنان تفرد بخشد و بهراستی که این کار را هم کرد. خوب یا بد، نمیشود به سیمین اشاره کرد و به جلال نه. زوجی ادبی. با این حال در سایه جلال نماند. خود میگوید: «من همیشه سیمین دانشور باقی ماندم، هیچ گاه سیمین آلاحمد نشدم» و چه دشوار بوده است این. داشتن شانی مستقل برای یک نویسنده زن؛ نویسندهای که همسر جلال آلاحمد باشد. کاری که شاید فقط سیمین دانشور را یارای انجام آن بود. hedayati.mohammad@yahoo.com
سووشون بیحضور سیمین نخستینباری که چشمم به اسم سیمین دانشور افتاد، شهریورماه 1341 بود. در شماره دوم، به عبارتی در آخرین شماره کیهان ماه که به همت آلاحمد و همکارانش منتشر میشد، دو ترجمه، یکی درباره کافکا و دیگری در ارتباط با یک نویسنده هندی با ترجمه سیمین دانشور دیده میشد. در پشت جلد کیهان ماه هم چند کتاب تازه معرفی شده بود که یکی از آنها «شهری چون بهشت» مجموعه 10 داستان نوشته «دکتر سیمین دانشور» بود. کتاب را خریدم و به عادت همیشگی به ویژه به خاطر کنجکاوی از اینکه یک خانم آن را نوشته به سرعت شروع به خواندن کردم. اینکه اصلا از کتاب خوشم نیامد، اعتراف درستی نیست اما حال و هوای مردانه کتابهایی که اطرافم را گرفته بود؛ از مدیر مدرسه تا مرد پیر و دریا و خوشههای خشم، نگاهم را به سویی کشانده بود که «شهری چون بهشت» در آن دوران نمیتوانست میخکوبم کند. چند ماه پس از خواندن «شهری چون بهشت» در آذر 1341 و در شماره 5 مجله آرش، سیمین دانشور اینگونه نوشته بود: «نویسندههایی که همسن و سال مناند و نیز خود من، قربانی ترجمه شدهایم چون کار رمان خریدار نداشت؛ کاری که از دل ما برخاسته و از محیطمان الهام گرفته بود و آدمهایش از ولایت خودمان بودند، همه رو به ترجمه آثار غرب آوردیم و بهجای اینکه نویسنده باشیم، مترجم شدیم...». *** خوب به خاطر دارم؛ یکی از روزهای شهریور 1348، هفت سال پس از آشنایی با نام سیمین دانشور، تنگ غروب بود که به عشق بوی حصیر آبپاشی شده روی پشتبام و طاقباز خوابیدن و ستاره شمردن، با کتابی که تازه خریده بودم، به خانه رسیدم. آن شب آخرهای تابستان، حال و حوصله کتاب خواندن نداشتم، فقط دلم میخواست برای درددل کردن با ستارهها به پشتبام بروم. از سر کنجکاوی کتاب را ورق میزدم که نگاهم روی یکی از صفحات چرخید و از حرکت باز ایستاد: ... یوسف گفت: «ببین چطور دست میرغضب را میبوسند...» و چند سطر آن طرفتر؛ «اتاق شلوغ و گرم و پر از بوی اسفند و گلهای مریم و میخک و گلایول بود که در گلدانهای بزرگ نقره در گوشه و کنار از میان دامنهای خانمها دیده میشد. گلها را از باغ خلیلی آورده بودند...». از باغ خلیلی فهمیدم که ماجرا در شیراز میگذرد و هنگامی که به صفحه 14 رسیدم، کم و بیش دستگیرم شد که ماجرا به سالهای اشغال ایران و هنگامه حضور قشون خارجی برمیگردد و نویسنده از دهان مکهامون ایرلندی حرف دلش را میزند: «شما تک و توکی گلهای نایاب دارید و چقدر خرزهره دارید که به درد ترسانیدن پشهها میخورند و علفهای نجیب که برای برهها خوبند...». به صفحه 272 رسیده بودم و لطافت عشق بود که در دل شب، ستارهها را دربر گرفته بود و یوسف خطاب به زری میگفت: «آفتاب افتاده بود روی موهایت. موهایت از دور رنگ بید مشک شده بود...». چند صفحه بعد، این زری بود که میپرسید: «تو میدانی سووشون چیست؟» و یوسف میگفت: «یک نوع عزاداری است، یعنی سوگ سیاوش...». فصل پایانی سووشون، فصل سوگواری و تشییع جنازه یوسف بود، لحظههای وداع، لحظههای غمباری خسرو، مینا و مرجان، یادگاریهای سیاوش کنار قامت سروگونه زری.... خسته بودم و چشمهایم بیتاب، صفحه 306 پیش رویم بود، زری نامه تسلیت مکماهون ایرلندی را میخواند: «گریه نکن خواهرم، در خانهات درختی خواهد رویید و درختهایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درختها از باد خواهند پرسید، در راه که میآمدی سحر را ندیدی؟...» کتاب را بستم، گرما روی پیشانی و شقیقههایم میدوید. عرق کرده بودم. دلم برای یوسف و زری، خسرو و مرجان و مینا، برای شیراز و برای سیاوش تنگ شده بود...، کتاب را روی زمین گذاشتم؛ سووشون- نوشته دکتر سیمین دانشور *** 18 اسفند 1394، چهار سال پس از درگذشت خانم سیمین دانشور بار دیگر سووشون را ورق زدم، برای نمیدانم چندمین بار همان احساس و احترام و اشتیاق 46 سال پیش- در تابستان 48 خورشیدی- نسبت به نویسنده یکی از ماندگارترین آثار ادبی ایران زمین و قهرمانان کتابش در وجودم زنده شد. خانم دانشور از زبان قهرمان کتاب میگوید: «صدای پا کوبیدن اسب خسرو را در کوچه میشنیدم؛ از پنجره به بیرون نگاه کردم؛ سکوت بود و هوا داشت تازه روشن میشد؛ یک ملافه سفید که جابهجا با جوهر گل سنبل رنگ شده بود، مثل یک کفن خونآلود روی سحر کشیده شده بود. چشم مادیان که به جنازه یوسف افتاد، گوشهایش را تیز کرد و پاهایش را چنان بر زمین کوبید که گویی بر طبل میکوبد. زری احساس میکرد که بر قلب او میکوبد... اشک از چشمهای سحر سرازیر شد...» در 18 اسفند 1391 هم نوشته بودم: از این پس سووشون را باید بدون حضور سیمین خواند... *** 18 اسفند 1394، چهار سال از درگذشت خانم دکتر سیمین دانشور میگذرد؛ سالهایی که بهجای برگزاری مراسم نقد و بررسی آثار این نویسنده بزرگ ایران و ستایش از یاد و منزلت او، شکایت و دادگاه و ادعای حق و حقوق ماترک مادی و معنوی ایشان در میان بود و بس. تا جایی که نگارنده میداند و به یاد دارد، خانم لیلی ریاحیپور، فرزند مرحوم خواهر خانم دانشور که نویسنده بزرگ، او را مانند دختر خود بهطور رسمی و احساسی میدانست و بزرگ کرده بود، نزدیکترین و مورد اعتمادترین فرد به ایشان بود و من سالها پیش و به مناسبت نگارش مطلبی در سالگرد مرگ آلاحمد با خانم ریاحیپور تماس گرفتم- خانم دانشور در قید حیات بودند- و از احساس و علاقهاش به «سیمین خانم» بیشتر خبردار شدم. ذکر نام خانم ریاحیپور، از این جهت است که پس از درگذشت خانم دانشور، مساله منزل مشترک ایشان با آلاحمد از یکسو و بحث حق و حقوق آثار این نویسنده از طرف دیگر به دادگاه کشیده شد و با وجود وصیتنامه رسمی که از خانم دانشور برجای مانده، فرد دیگری نسبت به آنها ادعای مالکیت کرده بود.جای تاسف دارد که پس از مرگ بزرگان ادبیات و هنر ایران، به عنوان دو نمونه خاص، احمد شاملو و سیمین دانشور، میراث آنها که به فرهنگ ایرانزمین تعلق دارد، اینگونه و از نگاه مادی مورد کشمکش قرار میگیرد. massoudmehr@yahoo.fr و این کوه باشکوه گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن؛ به رفتن که فکر میکنی اتفاقی میافتد که منصرف میشوی می خواهی بمانی رفتاری میبینی که انگار باید بروی و این بلاتکلیفی خودش کلی جهنم است... سیمین دانشور، نامی است که نهتنها در ایران بلکه در بسیاری از کشورهای غربی شناخته شده است. او سالها تجربه نویسندگی را پشت سر گذاشته و آثار گرانقدری در حوزه ادبیات داستانی خلق کرده و مراحل پیشرفت و پختگی را از مجموعه داستان آتش خاموش، شهری چون بهشت، رمان سووشون، مجموعه داستان به کی سلام کنم، از پرندههای مهاجر بپرس و رمانهای جزیره سرگردانی و ساربان سرگردان، پلهپله طی کرده و نامش تا دنیا باقی است، بر قله رفیع و پرافتخار ادبیات داستانی ایران خواهد درخشید. سیمین دانشور سالهای زیادی است که در رگ و پی ذهن همه مخاطبان خود حضور داشته و به بانوی داستاننویسی ایران ملقب شده است. او که در آثارش لحظات ناب را مومیایی و ثبت کرده، سمبل و الگویی برای تمامی زنان آزاده و هنرمند این سرزمین است. وی در 1327 با رمان آتش خاموش به عنوان نخستین زن قصهنویس به جامعه ادبی ایران معرفی شد و با خلق رمان سووشون جایگاه بلندی در ادبیات پیدا کرد. بهگونهای که بعد از آن زنان دیگر هم جرات ورود به عرصه نوشتن و قصهپردازی را پیدا کردند. او در دورهای نوشتن را آغاز کرد که فرهنگ و خصلت مردسالارانه حصار سختی در برابر زن کشیده بود. وی از نخستین زنانی بود که با اخذ مدارک عالی در این دوره درخشید. سووشون بهترین نمونه برای توصیف محیط و فرهنگی است که سیمین دانشور را در خود احاطه کرده بود. این اثر غمنامهای حماسی در باب تاریخ است که بر شانههای زن سرزمین ما سنگینی میکند. او در این اثر نه حمله میکند و نه اعتراض بلکه با درک عمیقی که از جامعه خود دارد آنچه هست را نمایش میدهد. سیمین دانشور بر علوم مربوط به زمانش مسلط بود و اطلاعاتی وسیع درباره فلسفه، هنر، مسایل سیاسی و اجتماعی روز داشت. زندگی با شوهرش جلال آلاحمد هم به او چیزهای زیادی آموخت و شخصیت این نویسنده سرشناس نتوانست چهره سیمین را زیر سایه خود ناپیدا کند. سیمین دانشور که از بزرگترین داستاننویسان معاصر ایران است، به بازتاب حالات، عواطف و معضلات زنان در جامعه ایرانی نگاهی ویژه دارد. در آثار او، زنان از فقیرترین و پایینترین سطوح طبقاتی تا طبقات مرفه مورد توجه قرار میگیرند و نویسنده از طریق آنها به کنکاش در وضعیت و علل عقبماندگی و آسیبپذیری زنان در جامعه ایرانی میپردازد. دانشور زن را از نظر اقتصادی و عاطفی، وابسته به مرد میداند. در داستانهای او، زنان در مناسبات زناشویی و عاطفی، به مراتب از مردان آسیبپذیرترند. زنان طبقه متوسط هم پای مردان، درعرصه فعالیتهای اجتماعی و سیاسی حضوری فعال دارند اما برخی محدودیتها و ناهنجاریهای عرفی، اجتماعی موجب گرفتاری و آسیبپذیری هرچه بیشتر آنها میشود. دانشور از نویسندگانی است که آگاهانه داستانهایش را به بستری برای روایت دشواریها و معضلات زنان ایرانی تبدیل کرده است. وی علاوه بر پرداختن به دغدغهها و دشواریهای زندگی کلفتها، خدمتکاران و بهطور کلی زنان طبقات فرودست، به زندگی زنان طبقات مرفه هم میپردازد و معمولا در بازآفرینی شخصیت زنان این دو گروه، از این تضاد و تقارن بهره میجوید؛ آنچنان که زندگی تیره و تباه کنیزان در قیاس با زندگی زنان مرفه، برجستهتر به نظر میآید. دانشور فقر اقتصادی و فرهنگی، فقدان آگاهیهای اجتماعی- سیاسی در زنان طبقات فرودست، نبود امکانات بهداشتی، عقیدهمندی به باورهای خرافی ویرانگر و درهم آمیختن عقاید با خرافهپرستی، سوءاستفاده از برخی هنجارهای عرفی و شرعی، غلبه نظام مردسالار، خودباختگی در برابر فرهنگ و تمدن غرب، مدپرستی و چشم و همچشمی و رویکرد ابزاری و شیءانگار جامعه مردسالار به زن را از عوامل آسیبپذیری زنان در جامعه ایرانی میشمارد. gmail.com1@rfateme62 از سیمین تا سیمون «گریه نکن خواهرم، در خانهات درختی خواهد رویید و درختهایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درختها از باد خواهند پرسید: در راه که میآمدی سحر را ندیدی؟» سیمین دانشور که به عنوان پیشرو نویسندگان زن و حامیان حقوق زنان در ایران شناخته میشود، از برخی جهات شباهتهای فراوانی با سیمون دو بوار، نویسنده و فیلسوف مشهور فرانسوی دارد. بهگونهای که زوج ادبی سیمین دانشور- جلال آلاحمد را میتوان نسخه ایرانی زوج مشهور فرانسوی سیمون دوبوار- ژان پل سارتر دانست. سیمون لوسی ارنستین مری برتان دو بووآر، 8 ژانویه 1908 در پاریس به دنیا آمد. علاقه شدید پدرش به ادبیات و تئاتر موجب شد که سیمون از همان دوران کودکی به نوشتن علاقهمند شود. براساس نظر پدرش، بهترین شغل نویسندگی بود. پدر سیمون همیشه آرزوی داشتن یک پسر داشت و از اینرو همواره به او میگفت که تو مغز و اندیشهای مردانه داری. سیمون بعد از گرفتن دیپلم خود در سال 1925، تحصیلات خود را در رشته ریاضی در انستیتو «کاتولیک پاریس» و در رشته ادبیات در انستیتو «سن مری دو نوئی» ادامه داد و در سال 1928 موفق به اخذ لیسانس ادبیات در شاخه فلسفه شد. در همان دوران دانشجویی و در دانشکده ادبیات پاریس، وی با ژان پل سارتر آشنا شد و رابطهای عاطفی و عرفانی بین آن دو به وجود آمد که تا آخرین لحظه زندگیشان ادامه پیدا کرد. این آشنایی منجر به شکلگیری یکی از بزرگترین و موفقترین زوجهای فلسفی- ادبی تاریخ شد. در سال 1929 ژان و سیمون در کنکور مدرسین فلسفه شرکت کردند و به ترتیب مقام اول و دوم را به دست آوردند. از آن پس دوبووآر مشغول تدریس فلسفه شد ولی گرایشهای همجنسگرایانه وی که منجر به ایجاد رابطه با تعدادی از شاگردان دخترش شد، باعث گردید که به دنبال شکایت مادر یکی از شاگردانش، شغل خود را از دست بدهد. سیمون بین سالهای 1935 تا 1937 نخستین اثر خود به نام «برتری معنوی» را نوشت و سپس در 1943 «میهمان» را به چاپ رساند. دوبوار همراه با سارتر و چند روشنفکر چپگرای دیگر، روزنامه «لو تام مدرن (زمانهای مدرن)» را منتشر و در آن به ترویج فلسفه اگزیستانسیالیسم از دریچه ادبیات مدرن پرداختند. سیمون که معتقد به اندیشههای کمونیستی و اگزیستانسیالیستی بود، سفرهای زیادی به نقاط مختلف جهان انجام داد و با بسیاری از شخصیتهای کمونیست مشهور از جمله فیدل کاسترو، ارنست چه گوارا، مائو زئونگ و ریچارد رایت ملاقات کرد. اما بیگمان آغاز شهرت وی به چاپ کتاب «جنسیت دوم» در سال 1949 باز میگردد. این کتاب که در هفته نخست انتشار خود بیش از 22 هزار نسخه فروش کرد، بازتابدهنده استدلالهای فمینیستی دوبوار است. طبق نظر وی، زن در هنگام تولد به خودی خود یک زن با تعریفهای شناختهشده نیست بلکه این فرهنگ و تاریخ نهادینهشده طی قرنهای متمادی است که این تعریف شناختهشده از زن، به عنوان جنسی ضعیفتر و محدودتر که همواره زیر سلطه جنس مردانه و در جایگاهی پایینتر قرار دارد را به وجود میآورد. وی با اشاره به آنکه برای دختران از دوران کودکی همواره نقشهای فرهنگی مشخصی در نظر گرفته میشود، استدلال میآورد که زن در طول تاریخ همیشه به عنوان ناهنجاری و انحراف قلمداد شده است و از آنجا که زنان همواره به عنوان «دیگری» مردان به حساب آمدهاند، این باور و ذهنیت را در هویت خویش درونی ساختهاند. از نظر وی زمانی که در ازدواج، زن زیر سلطه و اسارت مرد قرار دارد و هیچ راه گریزی از این شرایط ندارد، در این حالت ازدواج تفاوتی با هرزگی برای زن ندارد. با این وجود، دوبوار معتقد است که زنان میتوانند با به چالش کشیدن این باورهای اشتباه و سنتی، زمینه آزادی خویش در جامعه را فراهم کنند. در چنین حالتی زنان میتوانند رابطه برابری را با مردان تجربه کرده و به اندازه آنها در زندگی پیشرفت کنند و از این طریق، فمینیسم قادر خواهد بود که به حرکت خود به سمت جلو ادامه دهد : «اگر روزی فرا برسد که زن نه از سر ضعف، بلکه با قدرت عشق بورزد، آنگاه دوست داشتن برای او به مانند مرد، سرچشمه زندگی خواهد بود و نه خطری مرگبار». «جنسیت دوم» به بسیاری از زبانهای مختلف ترجمه شد و تنها در آمریکا به فروش بیش از یک میلیون نسخه رسید. افکار فمینیستی بیپروایانه سیمون دوبووآر دراین کتاب، سر و صدای فراوانی به پا کرد و حتی با واکنش شدید کلیسای کاتولیک واتیکان روبهرو شد. در سال 1954 وی کتاب مشهور «ماندارینها» را نوشت که در آن طرز فکر روشنفکران فرانسوی و انتخاب سیاسی آنها پس از جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ الجزایر و جنگ سرد به تصویر کشیده میشود. در بخشی از این کتاب که توسط روزنامه معروف «گاردین» در لیست «1000 رمانی که هر شخص باید بخواند» قرار گرفته است، دو بوار به روابط مخفیانه خود با نلسون آلگرن، نویسنده مشهور آمریکایی، اشاره کرده که این موضوع به شدت موجب رنجش و ناراحتی آلگرن شد. mazyar_oskouie@yahoo.com خانه سیمین و جلال مهران محقق- سیمین دانشور در سال ۱۳۰۰ خورشیدی در شیراز زاده شد. او فرزند محمدعلی دانشور (پزشک) و قمرالسلطنه حکمت (مدیر هنرستان دخترانه و نقاش) بود. تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در مدرسه انگلیسی مهرآیین انجام داد و در امتحان نهایی دیپلم شاگرد اول کل کشور شد. سپس برای ادامه تحصیل در رشته ادبیات فارسی به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران رفت. دانشور پس از مرگ پدر در ۱۳۲۰ خورشیدی، مقالهنویسی برای رادیو تهران را آغاز کرد. او از نام مستعار شیرازی بینام استفاده میکرد.در ۱۳۲۷ مجموعه داستان کوتاه آتش خاموش را منتشر کرد که نخستین مجموعه داستانی است که به قلم زنی ایرانی چاپ شده است. تشویقکننده دانشور در داستاننویسی فاطمه سیاح، استاد راهنمای وی و صادق هدایت بودند. او در همین سال، در حالی که در اتوبوس از تهران راهی شیراز بود، با جلال آلاحمد نویسنده و روشنفکر ایرانی آشنا شد و دو سال بعد با او ازدواج کرد. خانم ویکتوریا دانشور در مورد ازدواج جلال و سیمین میگوید: ما عید رفته بودیم اصفهان و در اتوبوسی که میخواستیم به تهران برگردیم، آقایی صندلی کنارش را به خانم سیمین تعارف کرد. آن دو کنار هم نشستند. بعد آمدیم خانه. صبح دیدم خانم سیمین دارند آماده میشوند بروند بیرون. من هم میخواستم بروم خرید. وقتی در را باز کردم، دیدم آقای آلاحمد مقابل در ایستاده است. نگو اینها روز قبل قرار مدارشان را گذاشتهاند. روز نهم آشناییشان هم قرار عقد گذاشتند. بعد همه را دعوت کردیم و در مراسمشان فامیل و همه نویسندگان از جمله صادق هدایت بودند. بعد آنها خانهای اجاره کردند و رفتند سر زندگیشان. در ۱۳۲۸ با مدرک دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. عنوان رساله وی «علمالجمال و جمال در ادبیات فارسی تا قرن هفتم» بود. دانشور در ۱۳۳۱ با دریافت بورس تحصیلی به دانشگاه استنفورد آمریکا رفت و در آنجا دو سال در رشته زیباییشناسی تحصیل کرد. وی در این دانشگاه نزد والاس استنگر داستاننویسی و نزد فیل پریک نمایشنامهنویسی آموخت. در این مدت دو داستان کوتاه که دانشور به زبان انگلیسی نوشته بود در ایالات متحده چاپ شد.پس از برگشتن به ایران، دکتر دانشور در هنرستان هنرهای زیبا به تدریس پرداخت تا اینکه در سال ۱۳۳۸ استاد دانشگاه تهران در رشته باستانشناسی و تاریخ هنر شد. اندکی پیش از مرگ آلاحمد در ۱۳۴۸، رمان سَووشون را منتشر کرد که از جمله پرفروشترین رمانهای معاصر است. در ۱۳۵۸ از دانشگاه تهران بازنشسته شد. وی نخستین زن ایرانی است که به صورتی حرفهای در زبان فارسی داستان نوشت. مهمترین اثر او رمان سووشون است که به ۱۷ زبان ترجمه شده و درباره رخدادهای زمان رضاشاه است. این بانوی پیشکسوت داستاننویس پس از یک دوره بیماری در سال ۸۶ کار نوشتن را دوباره از سر گرفت و داستانی با نام برو به شاه بگو نگاشت درباره حضرت علی و مظلومیتهای ایشان است. از سیمین دانشور همواره به عنوان یک جریان پیشرو و خالق آثار کمنظیر در ادبیات داستانی ایران نام میبرند. سیمین دانشور در هجدهم اسفندماه سال ۱۳۹۰ در خانهاش در تهران درگذشت. بنبست ارض ، کوچه رهبری خانه سیمین دانشور و همسرش جلال آلاحمد در بنبست ارض در کوچه رهبری و خیابان دزاشیب قرار دارد؛ خانهای که جلال آن را در زمانی که سیمین دانشور برای تحصیل در آمریکا بود به دست خود ساخت. این خانه سالها محل گردآمدن نویسندگان بسیاری بود و تا زمان مرگ جلال، محل زندگی جلال و سیمین بود. بعد از مرگ جلال هم سیمین دانشور به تنهایی در آن زندگی میکرد. این خانه بزرگ و زیبا با حیاط پر از درختان سرسبز و حوض آبیاش با دیوارهای پر از عکس و نقاشی از جلال و سیمین بعد از مرگ سیمین دانشور، محل زندگی ویکتوریا دانشور (خواهر سیمین دانشور) و همسرش پرویز فرجام بوده است. در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۳۹۳ این خانه از سوی شهرداری تهران خریداری و قرار شد به «خانه ادبیات» تبدیل شود. شیرازی بینام اولین بودن در سرزمینی که کسی از اولین بودن خاطره خوشی ندارد، کار دشواری است که هر آدمی جراتش را ندارد خاصه اینکه در این سرزمین زن باشی و بخواهی اولین زن پیشگام در عرصهای قرار بگیری خاصه عرصهای فقیر و تنگدست که معدود حاضرانش چنان مغرور به این حضور که فکر کنند همان شمع وجودشان آفتاب وار همه عرصه را پر کرده باد و دیگر نیازی به حضور دیگران – خاصه جماعت جنس دوم – نباشد. با این حال سیمین دانشور یا شیرازی بینام – اسم مستعارش در رادیو تهران و روزنامه ایران – نخستین داستان نویس زن در ادبیات معاصر است. او همسر جلال آل احمد و یارغارش بود و رفاقت این زن و شوهر خودش داستانی است بزرگ و خواندنی. او سیمین سووشون است که کتابش را در یک بعدازظهر بلند تابستانی در دست گرفتم و تا تمام نشد زمین نگذاشتم. داستان هندیهایی که تکه کلامشان بی بی لازم بود و داستان آن آقای اسکاتلندی با ماشین چرخ خیاطیاش که از زنهای جنوب بهتر لباس میدوخت و همه مسخره اش میکردند که این چه مردی است که حرفهاش خیاطی است. داستان آن روز که مرد قصه شهید شده بود و دوستش به حیاط خانه آمده بود تا با آنکه اهل نماز نبود، سنگی را طاهر کرد تا به نماز بایستد. سووشون برای منی که دو دهه پیش این کتاب را خواندم، داستان جنوب است و مردمانش که تن به خاک میدادند اما به حکومت بیگانه رضاخانی نه. سیمین، ساربان جزیره سرگردانی ملتی است که در صد سال گذشته، زیستنی چنان متفاوت را تجربه کرده که مانندش را در تمام تاریخش به یاد نداشته است. دو جنگ عالمگیر و اشغال کشور به دست بیگانگان و تعویض دو سلسله پادشاهی و وقایع بینش و نفوذ بیگانگان و بعد انقلاب و داستانی دیگر. ... و نگاه زنانه سیمین به دنیای بین تمام این تحولات، نگاهی است کنجکاو و پذیرای تغییرات. از زمانهای حکایت میکند که انقلاب صنعتی زندگی را تغییر داده، پای اسباب جدیدی را به زندگی باز کرده که حتی شغلها و مهارتهایی مانند خیاطی را از سیطره نگاه جنسیتی حذف کرده. سیمین راوی دنیای جدیدی است که راهش به ایران را به آتش گلوله و توپ باز و پدیدههای فرنگی را به عنوان میراث استعمار به این مردم عرضه کرد. سیمین، سیمین جلال، سیمینی که جلال به دست خود برای زیستن با او خانهای ساخت تا محل زندگی و محل گردهمایی شاعران و نویسندگان عصر خود شود، سیمین نخستین بانوی نویسنده این سرزمین که کتابش به زبانهای زنده دنیا ترجمه شد تا دنیا هنر نویسندگیاش را به رسمیت بشناسد، سیمین که در آمریکا تحصیل و داستان نوشت و در ایران هم نام خود را به تاریخ ادبیات ایران سنجاق کرد، سیمین جلال، سیمینی که زیر سایه جلال نماند و با همان تک اثر بزرگ خود جایگاهش در ادبیات را تضمین کرد و بعدها هم با ترجمههای جذاب و داستانهای کوتاه خود خوانندگان وفادارش را سرگرم کرد، سیمین پایان نیافتنی، سیمین خاطرههای شیرین، سیمینی که محو جمال امام موسی صدر شد و چای دادن به نیما یوشیج یادش رفت، سیمینی که به کسی باج نداد، سیمین خانوم خانواده اشرافی و اصل و نسب بی پایانش، سیمینی که در یک اتوبوس دل داد و عاشق شد و دو روز بعد با مردی ازدواج کرد که عشق اول و آخرش لقب گرفت. شیرازی بینام... شیرازی آرام... شیرازی مفخم... شیرازی جلال... gmail.com1@jafari.hooman61 حرفه؛ نویسنده زمانی داستان و داستان نویسی فعالیتی کاملا «مردانه» بود. آن اوایل در قرنهای هفدهم و هجدهم، حتی زنان را از خواندن رمانها برحذر میداشتند. میگفتند در شان خانمهای متشخص نیست، رمان بخوانند. فاسدکننده است. محدودیتها کمکم برداشته شد. زنان، هم قصه خواندند و هم قصه نوشتند تا میرسیم به ویرجینیا ولف. پیش از او البته زنان بسیاری داستان نوشته بودند، داستانهای بعضا بسیار درخشان اما گویا با او بود که نویسندگی به مثابه یک حرفه برای زنان تثبیت شد. نویسنده حرفهای. میدانم که سیمین دانشور در داستاننویسی فاصله بسیاری با ویرجینا ولف دارد؛ شیوه روایت و داستاننویسی و بسیاری چیزهای دیگر اما فکر میکنم گویا همان جایگاه به یک معنا نمادین را در ادبیات ایران دارد. اولین زنی که نویسندگی شد حرفهاش. بسیار خواند و ترجمه کرد و نوشت. بعد از او بود که راه برای بقیه زنهای نویسنده باز شد البته که موانع کماکان بود و هست. برخی آثار دانشور جز پرفروشها شد و به چاپهای متعدد رسید. این موقعیت مرزی بهعنوان نخستین داستان نویس زن حرفهای در داستانهایش نمود نیز دارد. او از لحظاتی از جامعه مینویسد که خصلت مرزی دارند. در لحظاتی که انگار چیزهایی دارد عوض میشود، ارزشها دگرگون میشوند. از لحظاتی که اسمش را گذاشتهاند گذار، غالبا از سنت به مدرنیته. از دقایق حضور زنها در این موقعیتهای مرزی و البته این حضور زنها برای او مهم بود. از دشواریها گفت و مصائب. دشواریهایی که خود کم و بیش با آنها مواجه بود. نوشتن از زنان، آن هم در مدیوم داستان، در زمانی که چیزهایی زیادی درباره آنها نمیدانستیم. از دریچه سنت و آموزههای سنتی، تصویری قالبی و کلیشهای از زنان وجود داشت و دائما بازتولید میشد. دانشور کوشید از طریق روایت قصه زنان، غالبا هم زنان معمولی که بسیار میبینیم، در کنار نوعی ابراز وجود نوعی زنان به آنان تفرد بخشد و بهراستی که این کار را هم کرد. خوب یا بد، نمیشود به سیمین اشاره کرد و به جلال نه. زوجی ادبی. با این حال در سایه جلال نماند. خود میگوید: «من همیشه سیمین دانشور باقی ماندم، هیچ گاه سیمین آلاحمد نشدم» و چه دشوار بوده است این. داشتن شانی مستقل برای یک نویسنده زن؛ نویسندهای که همسر جلال آلاحمد باشد. کاری که شاید فقط سیمین دانشور را یارای انجام آن بود. hedayati.mohammad@yahoo.com