فاطمه بکایی-گفتم بخارست. نگه داشت دوباره برای اطمینان پرسیدم آقا بخارست میرید دیگه وزرا نمیرم. گفت خانم بیا بالا بخارست و وزرا با هم فرق دارن. واضحه که داری میگی بخارست. بله ولی چند بار پیش اومده بعضی از رانندهها هر چقدر هم بهشون گفتم بخارست، سر از وزرا در آوردن چون به نظر خودشون خیلی این دو تا خیابون با هم توفیری نداره. نشستم داخل تاکسی و راه افتاد. راننده خوش برخوردی بود. ابتدا چندان به جلوی تاکسی توجه نکردم. ناگهان راننده گفت: ترافیک هم که هست و میتونید تو این فاصله مشغول شید. من لوازم آرایش هم میفروشم! چشمانم رو باز کردم و دیدم روی داشبوردهایش پر از مدادچشم و مداد لبهای رنگارنگ و پشت فرمان ماشین هم پر از رژ لب است. یک پکیج از رژ لبها را به من داد، گفت: ببین خانم همه پک شده، همه لیبل داره، رنگ و وارنگ همه مدله دارم. به رنگ جیغ و قدیمی رژ لبها و مارکهایی که تاکنون ندیده بودم نگاهی انداختم و بیش از توجه به لوازم آرایشش، همچنان متعجب بودم که فروش لوازم آرایش در تاکسی؟! پس از چند ثانیه نگاه کردن و معرفی مفصل لوازم آرایش راننده تاکسی به مسافری که تمایل چندانی به استفاده ازاین اقلام ندارد و اهل آن نیست، پکیج رژلبهایش را پس دادم و تشکر کردم. فکرهای مختلفی به ذهنم میرسید. دلیل فروش لوازم آرایش از سوی راننده تاکسی داخل تاکسی آن همچنین اقلامی که نیاز به بارکد بهداشتی دارد و حساسیت زاست، چیست؟ نیاز مالی؟ واقعا اگر نیاز مالی نبود، راننده برای تفریح در تاکسیاش لوازم آرایش میفروخت؟! تهران به واقع شهر عجایب شده است. همه چیز را میتوان در آن دید. همه نوع شغلی در هر نقطهای و توسط هر صنفی. دیگر فروش جنس از مترو و اتوبوس و دستفروشی کنار گذرگاهها و خیابانها گذشته. حالا فروش انواع و اقسام اجناس در تاکسی آغاز شده است!
فاطمه بکایی-گفتم بخارست. نگه داشت دوباره برای اطمینان پرسیدم آقا بخارست میرید دیگه وزرا نمیرم. گفت خانم بیا بالا بخارست و وزرا با هم فرق دارن. واضحه که داری میگی بخارست. بله ولی چند بار پیش اومده بعضی از رانندهها هر چقدر هم بهشون گفتم بخارست، سر از وزرا در آوردن چون به نظر خودشون خیلی این دو تا خیابون با هم توفیری نداره. نشستم داخل تاکسی و راه افتاد. راننده خوش برخوردی بود. ابتدا چندان به جلوی تاکسی توجه نکردم. ناگهان راننده گفت: ترافیک هم که هست و میتونید تو این فاصله مشغول شید. من لوازم آرایش هم میفروشم! چشمانم رو باز کردم و دیدم روی داشبوردهایش پر از مدادچشم و مداد لبهای رنگارنگ و پشت فرمان ماشین هم پر از رژ لب است. یک پکیج از رژ لبها را به من داد، گفت: ببین خانم همه پک شده، همه لیبل داره، رنگ و وارنگ همه مدله دارم. به رنگ جیغ و قدیمی رژ لبها و مارکهایی که تاکنون ندیده بودم نگاهی انداختم و بیش از توجه به لوازم آرایشش، همچنان متعجب بودم که فروش لوازم آرایش در تاکسی؟! پس از چند ثانیه نگاه کردن و معرفی مفصل لوازم آرایش راننده تاکسی به مسافری که تمایل چندانی به استفاده ازاین اقلام ندارد و اهل آن نیست، پکیج رژلبهایش را پس دادم و تشکر کردم. فکرهای مختلفی به ذهنم میرسید. دلیل فروش لوازم آرایش از سوی راننده تاکسی داخل تاکسی آن همچنین اقلامی که نیاز به بارکد بهداشتی دارد و حساسیت زاست، چیست؟ نیاز مالی؟ واقعا اگر نیاز مالی نبود، راننده برای تفریح در تاکسیاش لوازم آرایش میفروخت؟! تهران به واقع شهر عجایب شده است. همه چیز را میتوان در آن دید. همه نوع شغلی در هر نقطهای و توسط هر صنفی. دیگر فروش جنس از مترو و اتوبوس و دستفروشی کنار گذرگاهها و خیابانها گذشته. حالا فروش انواع و اقسام اجناس در تاکسی آغاز شده است!