بعد از اعلام رسمی حکم اعدام بابک زنجانی، او از مرگ خواست تا در سلولش حاضر شود و با او صحبت کند. بابک: سلام.. مرسی که اومدی.. مرگ: خواهش میکنم.. یه دونه بابک زنجانی که بیشتر نداریم بابک: واقعا منو به تو محکوم کردن؟! مرگ: من ماموریت بودم خودم نشنیدم..ولی سایتها از قول سخنگوی قوه قضاییه گفتن بابک: به نظر تو من باید اعدام بشم؟ مرگ: نمیدونم والا چی بگم..من صادرکننده حکم نیستم، من مجری حکمم..خودت چی فکر میکنی؟ بابک: راستش یه کارایی کردم ولی همش هم تقصیر من نیست مرگ: تقصیر کیه؟! بابک: بگم؟ بگم؟ مرگ: نه نه..هیچی نگو.. بابک: من که دارم اعدام میشم بذار بگم! مرگ: الان نگفتی میخوان اعدامت کنن وای به حال اینکه بگی! تازه این حکم قطعی نیست..شاید به خاطر اینکه تحریمها رو دور زدی با رافت باهات برخورد کنن حبس ابد بخوری بابک: سیگار داری؟ مرگ: نه من قلیونیام..اتفاقا زنگ زدی گفتی بیا خوشحال شدم. گفتم میرم اوین بعدشم همون بغل یه سر میرم فرحزاد! بابک: چقد زحمت کشیدم واسه دور زدن تحریمها..آخرشم اینطوری دستمزدمو دادن.. مرگ: حالا تو هم دیگه پررو نشو.. اگر هم زحمتی کشیدی واسه خودت کشیدی..مردم که پولدار نشدن تو پولدار شدی! بابک: راستی یه سوال..حالا به عنوان مفسدفیالارض باید جونمو بگیری، اون نوزادهایی که سر زایمان میمیرن که کاری نکردن اونا واسه چی میمیرن؟! مرگ: اتفاقا این واسه خودمم سواله..سالهای ساله ذهنمو مشغول کرده ولی خب به من ربطی نداره من مامورم و معذور.. بابک: نمیتونی روز اعدام خودتو بزنی به مریضی نیای؟! مرگ: حالا بذار ببینم چی میشه..الان دیگه باید برم..سرطان اومده سر اتوبان یادگار منتظره. دوباره میام حرف میزنیم. بابک: سرطان کیه؟ مرگ: سرطان ریه..اونم قلیونیه..اومده با هم بریم قلیون بکشیم! بابک: من تنهام..برگشتنی خواستی بیا اینجا.. مرگ: باشه ببینم چی میشه.
بعد از اعلام رسمی حکم اعدام بابک زنجانی، او از مرگ خواست تا در سلولش حاضر شود و با او صحبت کند. بابک: سلام.. مرسی که اومدی.. مرگ: خواهش میکنم.. یه دونه بابک زنجانی که بیشتر نداریم بابک: واقعا منو به تو محکوم کردن؟! مرگ: من ماموریت بودم خودم نشنیدم..ولی سایتها از قول سخنگوی قوه قضاییه گفتن بابک: به نظر تو من باید اعدام بشم؟ مرگ: نمیدونم والا چی بگم..من صادرکننده حکم نیستم، من مجری حکمم..خودت چی فکر میکنی؟ بابک: راستش یه کارایی کردم ولی همش هم تقصیر من نیست مرگ: تقصیر کیه؟! بابک: بگم؟ بگم؟ مرگ: نه نه..هیچی نگو.. بابک: من که دارم اعدام میشم بذار بگم! مرگ: الان نگفتی میخوان اعدامت کنن وای به حال اینکه بگی! تازه این حکم قطعی نیست..شاید به خاطر اینکه تحریمها رو دور زدی با رافت باهات برخورد کنن حبس ابد بخوری بابک: سیگار داری؟ مرگ: نه من قلیونیام..اتفاقا زنگ زدی گفتی بیا خوشحال شدم. گفتم میرم اوین بعدشم همون بغل یه سر میرم فرحزاد! بابک: چقد زحمت کشیدم واسه دور زدن تحریمها..آخرشم اینطوری دستمزدمو دادن.. مرگ: حالا تو هم دیگه پررو نشو.. اگر هم زحمتی کشیدی واسه خودت کشیدی..مردم که پولدار نشدن تو پولدار شدی! بابک: راستی یه سوال..حالا به عنوان مفسدفیالارض باید جونمو بگیری، اون نوزادهایی که سر زایمان میمیرن که کاری نکردن اونا واسه چی میمیرن؟! مرگ: اتفاقا این واسه خودمم سواله..سالهای ساله ذهنمو مشغول کرده ولی خب به من ربطی نداره من مامورم و معذور.. بابک: نمیتونی روز اعدام خودتو بزنی به مریضی نیای؟! مرگ: حالا بذار ببینم چی میشه..الان دیگه باید برم..سرطان اومده سر اتوبان یادگار منتظره. دوباره میام حرف میزنیم. بابک: سرطان کیه؟ مرگ: سرطان ریه..اونم قلیونیه..اومده با هم بریم قلیون بکشیم! بابک: من تنهام..برگشتنی خواستی بیا اینجا.. مرگ: باشه ببینم چی میشه.