خر و پف فامیل
گفت وگوی شبانه هوشنگ ابتهاج و فامیل دور شب-داخلی فامیل، خوابی؟ فامیل مرد، فامیل بی فامیل! مگه من . . . مگه من چی؟ هر موقع کار داری فامیل آدمه. فامیل اون سیگار من کو؟ فامیل فندکم کجاست؟ فامیل چایی تلخه، فامیل چایی سرده، فامیل کوفت، فامیل زهر مار! فامیل شی شده؟! الان من اوج گرفتم چهجوری بودم آقای ابتهاج؟ اصلا تو گذاشتی من . . . من گذاشتم شما چی؟ کم حرف زدین؟ کم ما رو خوار و خفیف کردین؟ همیشه همینه دیگه. شما روشنفکرا از چیز فیل افتادین، همون درازه. همونی که ازش آب میاد و باهاش دوش میگیره. نوک زبونمهها. حالا هرچی، از اون افتادین و بقیه مردم هم نوکر شمان. هی توده توده میکنید ولی اول و آخر ما احمقیم. بله آقای ابتهاج، نخوردم نون گندم ولی دیدم دست مردم که. من رو اینجوری نگاه نکنید. من خودم توی دور سندیکای دربونی داشتم. همیشه در رو از لنگه چپش باز میکنم. من معتقد به دربونی از دیدگاه مارکس هستم با لولاهایی از افکار لنین. از اسب افتادیم آقای ابتهاج از اصل که نیفتادیم. خفه میشی یا نه مردک. میخواستم بگم وقتی کپه مرگت رو میذاری، اون بالش لامصب رو درست بذار تا خر و پفت هوا نره. حالا بگیر بتمرگ گور پدر تو و مارکس و لنین و توده و روشنفکر. من؟! من آقای ابتهاج؟ صدا از این در در اومد از من درنیومد! این چه حرفیه شما میزنید آقای ابتهاج؟ ای بابا. عجب اشتباهی کردیم. اصلا من خر و پف میکنم. اون فندک من کو ... انقد بکش تا تموم بشی! چی گفتی؟ هیچی، هیچی. الان فندکت رو میارم. هعی دوره، هعی دوره ...
گفت وگوی شبانه هوشنگ ابتهاج و فامیل دور شب-داخلی فامیل، خوابی؟ فامیل مرد، فامیل بی فامیل! مگه من . . . مگه من چی؟ هر موقع کار داری فامیل آدمه. فامیل اون سیگار من کو؟ فامیل فندکم کجاست؟ فامیل چایی تلخه، فامیل چایی سرده، فامیل کوفت، فامیل زهر مار! فامیل شی شده؟! الان من اوج گرفتم چهجوری بودم آقای ابتهاج؟ اصلا تو گذاشتی من . . . من گذاشتم شما چی؟ کم حرف زدین؟ کم ما رو خوار و خفیف کردین؟ همیشه همینه دیگه. شما روشنفکرا از چیز فیل افتادین، همون درازه. همونی که ازش آب میاد و باهاش دوش میگیره. نوک زبونمهها. حالا هرچی، از اون افتادین و بقیه مردم هم نوکر شمان. هی توده توده میکنید ولی اول و آخر ما احمقیم. بله آقای ابتهاج، نخوردم نون گندم ولی دیدم دست مردم که. من رو اینجوری نگاه نکنید. من خودم توی دور سندیکای دربونی داشتم. همیشه در رو از لنگه چپش باز میکنم. من معتقد به دربونی از دیدگاه مارکس هستم با لولاهایی از افکار لنین. از اسب افتادیم آقای ابتهاج از اصل که نیفتادیم. خفه میشی یا نه مردک. میخواستم بگم وقتی کپه مرگت رو میذاری، اون بالش لامصب رو درست بذار تا خر و پفت هوا نره. حالا بگیر بتمرگ گور پدر تو و مارکس و لنین و توده و روشنفکر. من؟! من آقای ابتهاج؟ صدا از این در در اومد از من درنیومد! این چه حرفیه شما میزنید آقای ابتهاج؟ ای بابا. عجب اشتباهی کردیم. اصلا من خر و پف میکنم. اون فندک من کو ... انقد بکش تا تموم بشی! چی گفتی؟ هیچی، هیچی. الان فندکت رو میارم. هعی دوره، هعی دوره ...