یک بدن متورم و پر از خون‌مردگی

یک بدن متورم و پر از خون‌مردگی

محمد تاج‌الدین- روزهای پایانی سال 94، روزهای خوبی برای ادبیات ایران بود. داستان‌های فارسی یک به یک چاپ شدند و توانستند فروش خوبی داشته باشند. از «بنی آدم» محمود دولت‌آبادی تا «چاه» مهدی افشار نیک و رمان مهدی یزدانی خرم، یعنی سرخِ سفید. سرخِ سفید سومین رمان یزدانی خرم است. او که این روزها بسیار پر کار است و سردبیری مجله تجربه و مسوولیت صفحه‌های فرهنگ و هنر مهرنامه و مسوول انتخاب رمان نشر چشمه است و گاهی هم ترجمه می‌کند، توانسته به صورت پیوسته بنویسد و برای خودش در دنیای ادبیات، نامی دست و پا کند. «رمان من منچستر یونایتد را دوست دارم» او تواسنت جایزه بهترین رمان هفت اقلیم را در سالیان گذشته کسب کند و مورد توجه مخاطبان قرار بگیرد. خرم نویسنده‌ای است که کارش را از دنیای مطبوعات شروع کرده است. اگر سری به نام و پیشنه نویسندگان امروزی ادبیات ما بزنید، اسم چند نویسنده به چشمتان می‌خورد که همگی روزی روزنامه‌نگار بودند. از احمد غلامی که هم‌اکنون سردبیر روزنامه شرق است تا پیمان اسماعیلی که در اواخر دهه 70 برای شرق مصاحبه می‌گرفت و مهدی افشار نیک که یکی از مشهورترین روزنامه‌نگاران حوزه انرژی‌است و همچنین امیرحسین خورشیدفر و چند نفر دیگر. با خواندن کتاب‌های آنان نکته‌ای مورد توجه‌تان قرار می‌گیرد و آن همان حلقه مفقوده بدنه امروزی ادبیات ایران است، یعنی قصه‌گویی. کسانی که هر روزه در روزنامه‌ها و مجلات با قصه مختلف آدم‌های اطرافشان دست به گریبان بودند، بعد از چند سال فعالیت رسانه‌ای حالا می‌توانند به راحتی داستان بگویند و به دور از شیوه‌ای که این روزها بسیار همه‌گیر است، سکون ادبیات ما را بشکنند. در این میان مهدی یزدانی‌خرم در کتاب‌هایش علاوه بر داستان‌های روز، نگاهی هم به تاریخ دارد. اگر بخواهید از اوضاع احوال دوران انقلاب و روزهای سردرگمی ابتدای آن، اطلاعات کسب کنید و قصه آدم‌های آن دوران را بخوانید، رمان سرخ سفید، گزینه مناسبی است. روایت اصلی داستان، قصه زندگی کیوکوشین‌کای 33 ساله‌ای است که می‌خواهد در باشگاهی قدیمی حوالی خیابان 16 آذر، کمربند مشکی بگیرد و تکانی به زندگی‌اش بدهد. 15 مسابقه نفسگیر یک دقیقه‌ای و تنی که زیر مشت‌ حریفان، لت و پار می‌شود. هر ضربه و هر تکانی که به شخصیت اصلی داستان می‌خورد، ما را می‌برد به قصه‌ای از آدم‌هایی که در روزهای اول انقلاب، چه در کمیته و چه در گروه‌های چریکی و چه حتی در زندگی معمولی خودشان، روزگار می‌گذراندند. آدم‌هایی که اکثرا در روزهای پرخشونت ابتدای انقلاب، سرنوشتی سیاه پیدا می‌کنند و زندگی‌شان تمام می‌شود. مشخصه دیگر کتاب خرم علاوه بر داستان‌گویی و روایت‌های متعدد شخصیت‌های فرعی، خشونت است؛ خشونتی که از باشگاهی در خیابان 16 آذر در سال 1394 شروع می‌شود و در تاریخ رگ و ریشه‌اش را پیدا می‌کند. خرم برای پیوند دادن این اتفاق‌ها، شخصیت‌هایش را در گذشته به نوعی به حریفان مبارزه شخصیت اصلی پیوند می‌زند. هر ضربه و هر خونی که روی تشک مسابقه می‌ریزد، ردش را در یکی از خیابان‌های یخ‌زده تهران در سال‌های 57 و 58 پیدا می‌کند. روزهایی که بسیاری از مردم از ترس ترور توسط گروه‌های چریکی و اوضاع بلبشوی خیابان‌ها، زندگی عادی‌شان را فراموش کرده بودند. حالا رمان خرم قرار است قصه این آدم‌ها را تعریف کند؛ بدون تکلف و زیاده‌گویی. ایرادی که چند نفر از منتقدان قدیمی ادبیات ایران به این نوع نگارش می‌گیرند، زبان ساده آن است. زبان ساده اما نه به معنی فراموش کردن توصیف صحنه و حالات شخصیت‌ها بلکه روانی کلمات و دور شدن از عباراتی که خواننده را برای خواندن متن دچار مشکل می‌کند. در رمان یزدانی‌خرم قرار است قصه بخوانیم، داستان بشنویم و ذهنمان پرتاب شود در میان یخ و برف و خون تهران 38 سال پیش. وقتی اولویت داستانگویی باشد و دور بودن از سکون، زبان هم می‌تواند با نویسنده راه بیاید. نکته دیگری که کارهای خرم را از دیگر نویسندگان هم‌نسلش جدا می‌کند، رگ و ریشه تاریخی آن است. اینجاست که می‌شود از مفهومی نام ببریم به اسم رمان- تاریخ یعنی هم رمان می‌خوانیم و از لذت همراه شدن با چندده صفحه کلمات بهره‌مندشویم و هم قرار است تاریخ‌نگاری اطراف‌مان را با شیوه‌ای داستانی کندوکاو کنیم. رمان یزدانی‌خرم جذاب است، اتفاق دارد، شخصیت‌های گوناگون دارد و روایت‌های متعدد. پیرنگ‌هایی که لحظه‌ای شما را تنها نمی‌گذارد و خونی که در تمامی رمان جریان دارد. گویی خون ریخته شده روی تاتامی باشگاه قدیمی 16 آذر، همانی است که سالیان سال است از دوره مشروطه و انقلاب و همین امروز در رگ و پی این شهر جریان دارد.

محمد تاج‌الدین- روزهای پایانی سال 94، روزهای خوبی برای ادبیات ایران بود. داستان‌های فارسی یک به یک چاپ شدند و توانستند فروش خوبی داشته باشند. از «بنی آدم» محمود دولت‌آبادی تا «چاه» مهدی افشار نیک و رمان مهدی یزدانی خرم، یعنی سرخِ سفید. سرخِ سفید سومین رمان یزدانی خرم است. او که این روزها بسیار پر کار است و سردبیری مجله تجربه و مسوولیت صفحه‌های فرهنگ و هنر مهرنامه و مسوول انتخاب رمان نشر چشمه است و گاهی هم ترجمه می‌کند، توانسته به صورت پیوسته بنویسد و برای خودش در دنیای ادبیات، نامی دست و پا کند. «رمان من منچستر یونایتد را دوست دارم» او تواسنت جایزه بهترین رمان هفت اقلیم را در سالیان گذشته کسب کند و مورد توجه مخاطبان قرار بگیرد. خرم نویسنده‌ای است که کارش را از دنیای مطبوعات شروع کرده است. اگر سری به نام و پیشنه نویسندگان امروزی ادبیات ما بزنید، اسم چند نویسنده به چشمتان می‌خورد که همگی روزی روزنامه‌نگار بودند. از احمد غلامی که هم‌اکنون سردبیر روزنامه شرق است تا پیمان اسماعیلی که در اواخر دهه 70 برای شرق مصاحبه می‌گرفت و مهدی افشار نیک که یکی از مشهورترین روزنامه‌نگاران حوزه انرژی‌است و همچنین امیرحسین خورشیدفر و چند نفر دیگر. با خواندن کتاب‌های آنان نکته‌ای مورد توجه‌تان قرار می‌گیرد و آن همان حلقه مفقوده بدنه امروزی ادبیات ایران است، یعنی قصه‌گویی. کسانی که هر روزه در روزنامه‌ها و مجلات با قصه مختلف آدم‌های اطرافشان دست به گریبان بودند، بعد از چند سال فعالیت رسانه‌ای حالا می‌توانند به راحتی داستان بگویند و به دور از شیوه‌ای که این روزها بسیار همه‌گیر است، سکون ادبیات ما را بشکنند. در این میان مهدی یزدانی‌خرم در کتاب‌هایش علاوه بر داستان‌های روز، نگاهی هم به تاریخ دارد. اگر بخواهید از اوضاع احوال دوران انقلاب و روزهای سردرگمی ابتدای آن، اطلاعات کسب کنید و قصه آدم‌های آن دوران را بخوانید، رمان سرخ سفید، گزینه مناسبی است. روایت اصلی داستان، قصه زندگی کیوکوشین‌کای 33 ساله‌ای است که می‌خواهد در باشگاهی قدیمی حوالی خیابان 16 آذر، کمربند مشکی بگیرد و تکانی به زندگی‌اش بدهد. 15 مسابقه نفسگیر یک دقیقه‌ای و تنی که زیر مشت‌ حریفان، لت و پار می‌شود. هر ضربه و هر تکانی که به شخصیت اصلی داستان می‌خورد، ما را می‌برد به قصه‌ای از آدم‌هایی که در روزهای اول انقلاب، چه در کمیته و چه در گروه‌های چریکی و چه حتی در زندگی معمولی خودشان، روزگار می‌گذراندند. آدم‌هایی که اکثرا در روزهای پرخشونت ابتدای انقلاب، سرنوشتی سیاه پیدا می‌کنند و زندگی‌شان تمام می‌شود. مشخصه دیگر کتاب خرم علاوه بر داستان‌گویی و روایت‌های متعدد شخصیت‌های فرعی، خشونت است؛ خشونتی که از باشگاهی در خیابان 16 آذر در سال 1394 شروع می‌شود و در تاریخ رگ و ریشه‌اش را پیدا می‌کند. خرم برای پیوند دادن این اتفاق‌ها، شخصیت‌هایش را در گذشته به نوعی به حریفان مبارزه شخصیت اصلی پیوند می‌زند. هر ضربه و هر خونی که روی تشک مسابقه می‌ریزد، ردش را در یکی از خیابان‌های یخ‌زده تهران در سال‌های 57 و 58 پیدا می‌کند. روزهایی که بسیاری از مردم از ترس ترور توسط گروه‌های چریکی و اوضاع بلبشوی خیابان‌ها، زندگی عادی‌شان را فراموش کرده بودند. حالا رمان خرم قرار است قصه این آدم‌ها را تعریف کند؛ بدون تکلف و زیاده‌گویی. ایرادی که چند نفر از منتقدان قدیمی ادبیات ایران به این نوع نگارش می‌گیرند، زبان ساده آن است. زبان ساده اما نه به معنی فراموش کردن توصیف صحنه و حالات شخصیت‌ها بلکه روانی کلمات و دور شدن از عباراتی که خواننده را برای خواندن متن دچار مشکل می‌کند. در رمان یزدانی‌خرم قرار است قصه بخوانیم، داستان بشنویم و ذهنمان پرتاب شود در میان یخ و برف و خون تهران 38 سال پیش. وقتی اولویت داستانگویی باشد و دور بودن از سکون، زبان هم می‌تواند با نویسنده راه بیاید. نکته دیگری که کارهای خرم را از دیگر نویسندگان هم‌نسلش جدا می‌کند، رگ و ریشه تاریخی آن است. اینجاست که می‌شود از مفهومی نام ببریم به اسم رمان- تاریخ یعنی هم رمان می‌خوانیم و از لذت همراه شدن با چندده صفحه کلمات بهره‌مندشویم و هم قرار است تاریخ‌نگاری اطراف‌مان را با شیوه‌ای داستانی کندوکاو کنیم. رمان یزدانی‌خرم جذاب است، اتفاق دارد، شخصیت‌های گوناگون دارد و روایت‌های متعدد. پیرنگ‌هایی که لحظه‌ای شما را تنها نمی‌گذارد و خونی که در تمامی رمان جریان دارد. گویی خون ریخته شده روی تاتامی باشگاه قدیمی 16 آذر، همانی است که سالیان سال است از دوره مشروطه و انقلاب و همین امروز در رگ و پی این شهر جریان دارد.