صدای اذان موطن

صدای اذان موطن

ستون دور- بین قرار است از این پس انعکاس‌دهنده عکس نوشت‌های اختصاصی گروه اجتماعی «جهان‌صنعت» از روند اجتماعی باشد که گاهی از نگاهمان دور می‌ماند تا شاید شهر و جامعه‌مان را دقیق‌تر و با نگاهی متفاوت ببینیم. احسان دلیر- بعضی واژه‌ها بار دارند. همان واژه‌هایی که آبستن اندیشه‌ها و احساساتی عمیق در رگ و پی خود هستند. موطن، زادگاه همین احساسات است. شهری که در آن دنیا می‌آییم و بزرگ می‌شویم و از من بودن به سمت ما شدن حرکت می‌کنیم. گاهی در سفرها دلم برای موطنم تنگ می‌شود. موطنی که با همه سیاهی‌هایش، غروب‌های سفیدی دارد. سفید به رنگ لاجورد و نارنج. با نوای اذانی که بی‌هیچ ادعایی، آرامبخش هیاهوی غرش چرخ دنده‌های شهر می‌شود. کوچه‌هایی که هر چند اندک، آب و جارو شده‌اند و عطر خاک نم خورده را، چون دارویی برای زنده ماندن، تزریق می‌کنند به رگ‌های شهر. با درختانی بلند که هرشب با تیغ و تبر زخمی می‌شوند و صبح‌ها با خراشی روی صورت به ما لبخند می‌زنند. بعضی از واژه‌ها بار دارند. مثل موطن که کافی است نباشد تا دلت برای سیاه بودن آسمانش هم تنگ شود.

ستون دور- بین قرار است از این پس انعکاس‌دهنده عکس نوشت‌های اختصاصی گروه اجتماعی «جهان‌صنعت» از روند اجتماعی باشد که گاهی از نگاهمان دور می‌ماند تا شاید شهر و جامعه‌مان را دقیق‌تر و با نگاهی متفاوت ببینیم. احسان دلیر- بعضی واژه‌ها بار دارند. همان واژه‌هایی که آبستن اندیشه‌ها و احساساتی عمیق در رگ و پی خود هستند. موطن، زادگاه همین احساسات است. شهری که در آن دنیا می‌آییم و بزرگ می‌شویم و از من بودن به سمت ما شدن حرکت می‌کنیم. گاهی در سفرها دلم برای موطنم تنگ می‌شود. موطنی که با همه سیاهی‌هایش، غروب‌های سفیدی دارد. سفید به رنگ لاجورد و نارنج. با نوای اذانی که بی‌هیچ ادعایی، آرامبخش هیاهوی غرش چرخ دنده‌های شهر می‌شود. کوچه‌هایی که هر چند اندک، آب و جارو شده‌اند و عطر خاک نم خورده را، چون دارویی برای زنده ماندن، تزریق می‌کنند به رگ‌های شهر. با درختانی بلند که هرشب با تیغ و تبر زخمی می‌شوند و صبح‌ها با خراشی روی صورت به ما لبخند می‌زنند. بعضی از واژه‌ها بار دارند. مثل موطن که کافی است نباشد تا دلت برای سیاه بودن آسمانش هم تنگ شود.